روزنامه شرق، یادداشت سوسن شریعتی دختر مرحوم دکترعلی شریعتی را در سالروز درگذشت او منتشر کرده است.
این یادداشت را میخوانید:
علی شریعتی، با نام علی مزینانی، در سحرگاه ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ در بندر ساتهامپتون در انگلستان درگذشت. خبر مرگش در ۴۳ سالگی و یک ماه پس از خروجش از ایران از همان لحظات اول، زمزمههای تلفنی را تبدیل به پچپچههایی در سطح شهرها و فریادها و مشتهایی گره کرده در محیطهای دانشجویی و محافل سیاسی کرد. دانای کل –مأموران اداره ساواک- همه جا هست و از همه گوشه و کنار و پنهان و آشکار شهر خبر میآورد؛ سلفسرویس دانشکده فنی، دانشکده حقوق، دانشکده علوم پزشکی دانشگاه تهران، زندان اوین، زندان قصر، دانشگاه ملی، دانشکده بابل.... طی گزارشهای دانای کل از همان ساعات آغازین پخش خبر (۳۰-۳۱ خرداد) برخی از دانشجویان با دادن شعارهایی، چون «درود بر شهید علی شریعتی»، «اتحاد، مبارزه، پیروزی»، «دشمنت را میکشیم، قاتلت را میکشیم» ... با شکستن شیشههای دانشگاه مراتب اعتراض خود را به مرگ مشکوک شریعتی اعلام میکنند. دانشکدههای علم و صنعت، مراکز آموزشی سازمان کرج، دانشگاه آریامهر و دانشسرای فنی بابل از جمله دانشگاههای سوگوار بودند. در ۳۱ خرداد ۱۳۵۶، در مراسم چهلم ختم پدر یکی از روحانیون در مسجد ارگ تهران خبر مرگ شریعتی سراسری میشود و مسجد را به تشنج میکشاند. بر همگان روشن است بیهیچ تردیدی «شریعتی را کشتهاند». بر سر شهیدبودن یا مرحومشدن شریعتی هنوز در این تاریخ دعوایی به پا نشده است. در محافل مذهبی سنتی، در بازار و در میان جریانات سیاسی اپوزیسیون واکنشها از همین جنس است؛ اعتراض، خشم و ناباوری.
نظام شاهنشاهی که تازه از بیستم خرداد از خروج شریعتی با نام علی مزینانی آگاه شده و رد پای او را در انگلستان یافته بود، از ابعاد گسترده پخش خبر مرگ شریعتی به وحشت میافتد و میکوشد این فضا را مدیریت کند. چه کند؟ مجوز مراسم بدهد یا ندهد؟ در مسجد باشد یا در دانشگاه؟ در تهران یا مشهد؟ در خانهها یا در خیابانها...؟ برگزاری مراسم را به دوستانش بسپارد یا به خانواده، به دانشگاهیان یا به فعالان سیاسی و.... شریعتی را استاد تصفیهشده دانشگاه و زندانی سیاسی همین یک سال پیش بنامد یا متفکر بزرگ اسلام و محقق...؟ نهایتا تصمیمش میشود این:
«محترما به استحضار میرساند: روز ۱/۴/۲۵۳۶ ابلاغ شد که در اجرای اوامر جهان مطاع اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر به جناب آقای نخستوزیر مقرر است، از نامبرده بالا که در لندن فوت شده تجلیل و قسمتهایی از نوشتههایش که در گذشته علیه خود نوشته در جراید درج گردد. در اجرای اوامر صادره در جلسهای با حضور آقایان نیکخواه و امیر طاهری بررسیهای لازم و معمول و اقداماتی به شرح زیر به عمل آمد:
۱-قرار شد از طریق نخستوزیری ترتیبی اتخاذ گردد که دانشگاه فردوسی مشهد روز ۲/۴/۳۶ به انگیزه اینکه شریعتی استاد آن دانشگاه بوده آگهی مجلس یادبود و ترحیم او را در جراید منعکس نمایند.
۲-روزنامه کیهان ضمن انعکاس خبر کوتاهی درباره چگونگی فوت مشارالیه، بیوگرافی مشروح او را که قبلا توسط ساواک تهیه شده به چاپ رساند.
۳-روزنامه کیهان مقاله دیگری را تحت عنوان افکار و عقاید شریعتی درباره مسائل ملی و مذهبی که آن هم توسط نماینده ساواک تدوین و تنظیم شده چاپ نماید.
۴-روزنامه اطلاعات نیز خبر درگذشت و شرح زندگی شریعتی را بهصورتیکه تا حدودی از نظر مطالب انشائی و سبک با نوشته کیهان متفاوت است، در تاریخ ۲/۴/۳۶ منتشر سازد.» (با امضای عطارپور-شریعتی به روایت اسناد ساواک-جلد سوم- مرکز اسناد انقلاب اسلامی)
محصول این دستورالعمل میشود دو مطلب در دو شماره روزنامه کیهان در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۳۵۶ و دوم تیر ۱۳۵۶:
«دکتر شریعتی متفکر بزرگ و اسلامشناس محقق از مدتی قبل از ناراحتی چشم و بیماری قلبی در رنج بود و برای معالجه به اروپا رفت و سرانجام در تاریخ ۲۹/۳/۳۶ بر اثر آخرین حمله قلبی جهان را بدرود گفت». (کیهان ۳۱ خرداد ۱۳۵۶)
روزنامه کیهان در دوم تیر نیز ویژهنامهای را به شریعتی اختصاص میدهد تا بنا بر توصیه عطاپور، رئیس اداره یکم عملیات و بررسی ساواک «مقاله دیگری را تحت عنوان افکار و عقاید شریعتی درباره مسائل ملی و مذهبی که آن هم توسط نماینده ساواک تدوین و تنظیم شده» چاپ کرده باشد. نام این یادداشت این است: «دکتر شریعتی: سفری طولانی که مقصد آن بازگشت به خویش بود» و در آن از شریعتی ناسیونالیست، ایراندوست، ضدغربگرایی و ضدمارکسیست تجلیل میکند.
روزنامه کیهان در دستورالعمل ساواک خوشرقصی و غلو را برای تلطیف افکار عمومی به اینجا میرساند: «علی شریعتی به موازات تحصیل علوم جدید در حضور پدرش تحصیلات دینی و علوم قدیمه و عربی آموخت و به هنگامی که فقط ۱۵ساله بود، مسائل دینی و اصول اساسی مذهب جعفری را به نیکی میدانست و در همان ایام برای پدرش که به تفسیر قرآن و تعلیم مسائل دینی و ترویج اصول راستین مذهب بود، دستیار فعالی به شمار میآمد». نویسنده کیهان (ساواک) شریعتی را مدرس دانشگاه سوربن پاریس و از دوستان صمیمی و نزدیک ژان پل سارتر معرفی میکند: «او دوره جامعهشناسی اسلامی را در دانشگاه سوربن به پایان آورد و در این رشته درجه دکترا گرفت و متعاقبا به عنوان مدرس در همان دانشگاه به تدریس پرداخت». (کیهان- ۲ تیر ۱۳۵۶)
از میان احکام چهارگانه بالا برای مصادره شریعتی و تلطیف افکار عمومی و اثبات حسن نیت خود، نظام شاهنشاهی در آن خرداد ۱۳۵۶ به جز درج این دو مطلب در کیهان نتوانست کار دیگری را پیش ببرد. دانشگاه مشهد مراسمی برای استاد اخراجی خود تدارک ندید. معلوم بود که امکان ندارد بتوان با تدارک تئاتر سوگواری برای شریعتی دلی را به دست آورد یا داغی را خنک کند. از همین رو در ایران هیچ مراسمی به جز مراسم هفتم او در مشهد و آن هم بیسخنران، مجوز نگرفت. در تهران تقاضای برگزاری مجلس ختم در مسجد ارگ بیپاسخ ماند.
بااینهمه مراسمهای کوچک بیشماری در سراسر ایران در سوگ او و به یادش از سوی اقشار و طیفهای وسیع دانشجویی، جوان، فعالان سیاسی و محافل روشنفکری برگزار شد.