ماجرای مخالفان حسن روحانی ظاهراً تمامی ندارد؛ یک روز با بنر «صداقت امریکایی» که شبانه در میدانهای اصلی شهر سبز شد؛ یک روز با فیلم سراسر حرف و حدیث «من روحانی هستم»؛ یک روز با انتشار سخنان تقطیع شده مردان دیپلماسی؛ یک روز با واگویه کردن محتوای جلسات محرمانه در گوش رسانههای آن سوی آب؛ یک روز با پارچه سبز و نبات متبرک؛ یک روز با جرقه «نه به گرانی»؛ یک روز از تریبون نماز عید فطر؛ یک روز در حاشیه راهپیمایی روز قدس و حالا هم پیدیاف کتابی معلومالحال که اتهامات بیپایه و اساسی را به رئیس جمهوری وارد کرده است.
آن گونه هم که از ظواهر امر برمیآید، هر روز دهها ورق به این مثنوی هفتاد من کاغذ افزوده میشود تا بلکه از رهگذر آن، یا دولت مستقر کمرنگ شود و «دولت سایه» پررنگ و مستدام؛ یا طرح «سؤال از رئیس جمهوری» مطرح شود یا «طرح عدم کفایت»؛ تا روحانی ناامید شود و عطای ریاست جمهوری را به لقای بیاخلاقیهای مخالفانش ببخشد.
این سناریوی کهنه و مستعمل که در این 5 سال بارها و بارها و بارها تکرار شده، قطعاً به تعداد روزهایی که حسن روحانی بر مسند ریاست جمهوری نشسته است، روی پرده خواهد رفت و شاید تنها افتراق این نمایشها با هم، تفاوت پوشش بازیگران آن باشد که یک روز لباس «دلواپسی» میپوشند و یک روز «کفن اعتراض». نمایشنامهای با مضمون تکراری که نویسندگان و کارگردانان آن، آن گونه که محمود غزنوی «قرمطی» میجست، دنبال بهانهجویی هستند و هر گاه دستشان خالی میماند، آن را میسازند تا به پشتیبانی امپراطوری رسانهای، به اسم حقیقت و واقعیت به مردم بفروشند. از نخستین ساعات بعد از تحلیف حسن روحانی در دولت یازدهم تاکنون، موج مخالفان همواره در اوج بوده است و نمیتوان هفتهای را به خاطر آورد که ماشین تخریب، ساعتی متوقف شده باشد.
اگرچه برخی معتقدند مخالفت، رفتار غریزی مخالفان است بویژه در میدان سیاست، اما سؤال اینجاست رهاورد این ممارست 5 ساله نه برای کشور و مردم، بلکه برای خود آنها چه بوده است؟ غیر از اینکه در 4 انتخاباتی که در زمان استقرار دولت روحانی برگزار شده، اقبال مردم به این مخالفان کمتر و کمتر شده است؟ تا جایی که شماری از تحلیلگران سهم بازی بد مخالفان روحانی را یکی از مؤلفههای تأثیرگذار در پیروزی جریان مقابلشان میدانند. به عبارتی حاصل برهم زدن نظم ابر و باد و مه و خوشید و فلک از سوی مخالفان، داستان سرکنگبینی است که برای این گروه جز صفرا و شکست ماحصلی نداشته است. اما سؤال اینجاست چرا این آزموده دوباره آزمون میشود؟ همین یک سال پیش بود که مخالف و منتقد و ناموافق، با همه عدّه و عُدّهشان وارد کارزاری تمام عیار برای حذف رئیس جمهوری مستقر شدند و نتیجه تلاشهایشان، افزایش 8 میلیون نفری رأی روحانی شد. همین سه سال پیش رویکرد برخی افراد و نهادها، سبب حذف رئیس مجلس خبرگان رهبری در جریان انتخابات شد و همان موقع لیست ژنرالهای اصولگرا از فهرست پیاده نظامها 30 به هیچ شکست خورد. نمونه مؤخر هم بیعت با سید ابراهیم رئیسی و حمایت همهجانبه از او بود اما نتیجهاش نه فقط 16 میلیون رأی، بلکه به روایت اصولگرایان، تبدیل رئیسی به ظرفیتی سوخته بود. مجموعه رویکردها و رفتارهایی که نشان میدهد تنها هنر این گروه، تلاش برای مخدوش کردن چهره دولت مستقر است وگرنه که تاکنون نتوانستهاند از این نمد برای خود کلاهی بدوزند.
آنهایی که از نزدیکتر، دستی بر آتش سیاست دارند اما بر این باورند نتیجه اصلی چنین رویکردی، پیش و بیش از هر چیز در جامعه و میان عموم مردم تأثیرگذار خواهد بود؛ اما این «تأثیر» همان «تأثیر»ی نیست که ابتدا فرض شده است. نمونه روشنش هم اعتراضهای دی ماه بود که اگرچه به گفته وزیر کشور، نقش هیچ گروه سیاسیای در روشن کردن آتش اعتراضهای خشونت آمیز محرز نشد، اما کمتر کسی رقص مخالفان در شادی ساعات ابتدایی تجمعات در مشهد و توابع آن را فراموش کرده است. خوشحالی زودگذری که بعد از عبور فوری اعتراضها از دولت و تسری آن به عموم نهادها و ساختارهای نظام جمهوری اسلامی، به بهت و انکار انجامید. مروری گذرا بر گزارههای یادشده، چند نکته قابل تأمل را پیش چشم مینهد؛ نخست خطای استراتژیک مخالفان روحانی است که گاه بی شباهت به اعرابی گلستان سعدی نیست که میخواست از راه ترکستان به مکه برود؛ در گام نخست کمتر کسی از این گروه میپذیرد که صدایشان برای پیگیری مطالبات مردم بلند باشد چه کارنامه بلندبالای همین گروه از محمود احمدینژاد و سیاستهای خسارت بارش که مصائب آن مانند «ماضی استمراری» همچنان جاری و ساری است، جا برای پذیرش چنین ادعایی نمیگذارد.
از طرف دیگر تجربه 5 سال گذشته نشان میدهد این گروه از تأثیرگذاری مطلوب در جامعه برخوردار نیستند؛ چنان که در بهترین حالت تلاشهایشان نتیجه نمیدهد و در بدترین حالت، جامعه را به سوی رقیب خود هُل میدهند.
نکته بعدی، رفتارهایی است که نشان میدهد یا این افراد از آنچه در بطن جامعه میگذرد، اطلاعی ندارند یا جامعه را از آنچه در کشور میگذرد، بی اطلاع میدانند.
نمونه روشن و امروزی این رویکرد، پایکوبی رسانههای این گروه بر سر خروج کمپانیها و شرکتها از ایران بعد از خروج امریکا از برجام است؛ در این مدت جراید، سایتها و کانالهای منتقد و مخالف دولت در پوشش رسانهای خروج این شرکتها رقابت تنگاتنگی دارند. در حالی که همین رسانهها بودند که در دو سال گذشته دستاورد برجام برای کشور را «هیچ» میدانستند؛ حال سؤال اینجاست اگر اینها «هیچ» بودند، الان هم «هیچ» هستند و چه اهمیتی دارد که بر صدر اخبار بنشیند؟ اما اگر آن گونه که امروز این رسانهها با صفت «بزرگترین» و «اصلیترین» از این کمپانیها و توافقها یاد میکنند، چرا در دو سالی که اینها در ایران و با ایران مشغول کار بودند، از یک سطر خبر درباره آن دریغ کردند؟ چه قطعاً این شرکتها با «اسب تروا» وارد کشورمان نشده بودند.
اگرچه چهرههایی چون محمدرضا باهنر، بر این باور هستند که طیف رقیب روحانی «ادبیات» مناسب برای برقراری ارتباط با جامعه را ندارد، اما به نظر میرسد آنچه در این گروه محل تردید بیشتر است، «صداقت» با خود و با جامعه است؛ چه طنز ماجرا این است که گاه تنها خریدار سخنان خلاف واقع و مطالب قلب شده، همان سازندگان آن هستند که القائات خودساخته را باور و بر اساس آن حرکت میکنند و البته به مقصد هم نمیرسند اما گاه نیز مصداق همان کسی هستند که خود را به خواب زده است و البته در این شرایط هیچ واقعیتی آنان را بیدار نمیکند. شاید این گروه آگاهانه یا ناآگاهانه قصد «هاراگیری» داشته باشند اما به برکت خطوط بیشمار اطلاعرسانی، این کنشها امروز در کسری از ثانیه به جامعه منتقل میشود؛ جامعهای که از سویی تحت فشار انباشت نارضایتیهای درست یا نادرست است و از سویی سرگردان در اصطکاک میان نهادهای تصمیمگیر و تصمیمساز و قطعاً زمانی که این دو لبه قیچی به هم نزدیک شود، دیگر نه از تاک خبر خواهد بود، نه از تاکنشان.
منبع: روزنامه ایران