حامد عنقا فیلمنامهنویس و تهیهکننده سریال «پدر» که این روزها سر و صدای زیادی به پا کرده است، در گفتوگویی بی پرده درباره تمام حواشی این سریال صحبت کرده است.
«مردم دوست دارند شعار بشنوند» این را حامد عنقا میگوید؛ حامد عنقا که این روزها سریال «پدر» را روی آنتن دارد. اگر حالا این مصاحبه را میخوانید و نمیدانید درباره کدام سریال صحبت میکنیم، همانی است که حتما قسمتهاییاش را در شبکههای اجتماعی دیدهاید؛ همان که پسری از دست مزاحمت دختری، خودش را از پنجره به بیرون پرت کرد. حامد عنقا نویسنده فیلمنامه و همزمان تهیهکننده این سریال است.
خیلی صریح و البته در فضایی گرم و پر از خنده با عنقا صحبت کردیم. با فردی که روزنامهنگار بوده، فیلمنامه نوشته، میگوید بیزینسی دارد که پول زیادی درمیآورد و البته در کنارش فیلم میسازد و سریال کار میکند؛ او که همین حالا مشاور فرهنگی دانشگاه آزاد است و فیلم مستند انتخاباتی دکتر علی اکبر ولایتی را هم پیشتر ساخته است.
بهانه این گفتوگو سریال «پدر» است. به راستی آیا او یک کار سفارشی ساخته؟ خودش که میگوید اگر در صف سفارشیسازها بایستد، میشود نفر nام . حرفهایش را بخوانید و بعد قضاوت کنید.
حامد عنقا و مهدی سلطانی
چرا مشابه کاراکترهای سریالهای شما را در جامعه نمیبینیم؟ حامد تهرانی در «پدر» یا محمد در «تنهایی لیلا» و...
می توانم دو جور جواب بدهم. میتوانیم با هم بحث تئوریک داشته باشیم که باید تئوریک بگویید که همه کاراکترهای تاریخ سینما از کجا میآیند. من فکر میکنم باید شوخی کنیم برای اینکه حداقل میتوانم صد تا کاراکتر تاریخ سینما بگویم که در کوچه یا طبقهات نیست!
ماجرا این است که شما ایدئولوژی را تئوریزه میکنی.
این که تو داری به عنوان اتهام میگویی مدال روی سینه من است.(با خنده)
ایرادی ندارد. ماجرا این است که شما یوسف پیغمبر را در سال 1396 در سریالتان به تصویر کشیدید. اینکه میگویید صد تا کاراکتر میتوانید اسم ببرید که در واقعیت شاید مشابهشان وجود نداشته باشد، درست است ولی شما یک سری شخصیت طراحی میکنید دقیقا برای گفتمان اصولگرایی. کانسپت مخاطبت را میشناسی و میدانی که آن کسی که تلویزیون را نگاه میکند دوست دارد پسرش آن شکلی باشد !
از تعریفی که کردید متشکرم!
ولی از طرفی هم میدانی که چه بسازی که با آن یک موج بسازی و بالاخره همان مخاطب اضافهای که با این کلک درگیر قصهتان میکنی درست است که برای خنده میآیند ولی هر دقیقه که سریال را میبینند برایتان کنتور میاندازد دیگر!
ببینید، ما نمیتوانیم تعداد کسانی که سریال را میبینند اندازهگیری کنیم. در نظرسنجی سازمان هم که هزارتا «ان قلت» میشود وارد دانست اما اگر بیاییم یک مقیاسی را مثل جامعه مخاطبانی که روی تلوبیون سریال را میبینند، در نظر بگیریم، این مصداق خوبی است.
من در قسمت سوم یک سکانس دارم که به قول شما آن موج را راه میاندازد؛ حالا بگذریم اینکه حرف و حدیث به وجود آمده که این موج چگونه راه افتاده و آیا گروه سازنده در ساخت آن دخیل بودند و... از این توهم توطئههایی که خیلی دوست دارید و اتفاقا بامزه هم هست. یک قسمت داشتم که در آن یک سکانس بود که پسری خودش را از پنجره به پایین میاندازد، این را بریدیم و صداگذاری کردیم و دابسمش درست کردیم و...
خیلیها فکر میکنند وقتی میگوییم هنر متر انقلاب، یعنی آن اثر هیچ جذابیتی نداشته باشد و همه چیز خطی باشد؛ مثل «دو چشم بیسو» و «توبه نصوح» آن آقای عزیزی که بعدا فیلمهای دیگری ساخت!
دابسمش درست کردید؟
من به معنای مردم.
به معنای مردم یا واقعا ممکن است در این کارها نقش داشته باشید؟
به هر حال این باعث شد که موجی راه بیفتد و قسمت سوم 210 هزاربار دیده شد. پس چرا قسمت چهارم دو برابر شد؟ چرا قسمت پنجم سه برابر شد؟ این آمار پنهانی نیست. یک سریال به اسم «پایتخت» مثلا داریم که تعداد کلیک آن هم مشخص است. یک سریال بد هندی با کاراکترهای ایدئولوژی زده به اسم «پدر» هم هست که من نمیدانم مردم برای چه میبینند، البته به زعم شما، من که دست مردم را هم میبوسم که این کار را میبینند، تعداد کلیک این هم مشخص است.
من فقط این کلیک را برای این مطرح میکنم که متری برای اندازهگیری داشته باشیم. اینکه من بگویم شبها همه مردم سریال من را میبینند و شما بگویید هیچ کس نمیبیند، هیچکدام نمیتوانیم حرفمان را ثابت کنیم.
در همین حین که میخواهید با متر تلوبیون برای ما بینندههای سریالتان را بگویید میشود درباره کلیکی که ساختههای ایرج ملکی خوردهاند هم سرچ داد؟
اتفاقا میشود. آنها هم خیلی دیده شده. البته میشود خیلی موارد دیگر را هم با این منطق سرچ داد.
منظور من مواردی است که ایدئولوژی در آنها دخیل است و به نوعی شعار میدهند.
به هر حال؛ «پایتخت 5» مثلا قسمتی دارد که 300 هزارتا دیده شده، قسمتی هم دارد که 110 هزار بار دیده شده و... مثلا قسمت 9 سریال «پایتخت 5»، یعنی یک برند که 5 سری از آن ساخته شده، 109 هزارتا، قسمت هفت 147 هزارتا و...
نمیشود آمارسازی کرد؟
من خودم وی او دی و آی پی تی وی دارم و میدانم که امکان ندارد. در این مدیاها از آنجایی که در رگولاتوری درصد سود محاسبه میشود، یعنی حداقل 70 درصد یک ویدئو دیده شود تا تعداد ویو یکی بالا برود.
شاید! ما یک مطلب از روزنامه جوان درباره سریال شما گذاشتیم به طرز مشکوکی برایش کامنت میآمد و بر حسب اتفاق آی پیها یکی بود!
میدانید که این شکلی نیست (خنده). بیایید یک نگاهی به سایت تلوبیون بیندازیم؛ یک نکته جالب برای ما وجود داشت؛ شب اول که قسمت اول «پدر» پخش شد، 35 هزار تا بازدید داشت. بعد از قسمت سوم و چهارم اتفاقی که افتاد این بود که قسمت اول یکباره 200 هزارتا بازدید داشت یعنی ما مخاطبی پیدا کردیم که تصمیم گرفتند از قسمت اول ببینند که ماجرا چه بوده. این به این معنا نیست که اگر یک جمعیت زیادی به یک چیز بدی اقبال نشان میدهند، آن تبدیل به چیز خوبی میشود. همه دنیا میتوانند بگویند این فیلم بد است یا خوب است. از این حرفهای شعاری هم برای منکوب کردن سوال کننده که به مردم توهین میکنید و ... هم خوشم نمیآید.
برای اینکه یک منتقد یا ژورنالیست به شرط اینکه حرفی که میزند براساس یک تئوری قابل و بحث و اثبات باشد میتواند یک تنه نظرش با همه هفت، هشت میلیارد آدم جهان فرق داشته باشد. این اتفاق یکی از چند هدف این سریال بود. یعنی «پدر» تا اینجای کار برای اینکه بتواند حجم زیادی از افراد را یا به عنوان مخاطب یا تماشاچی درگیر کند، تا اینجا موفق بوده. طبیعتا براساس شیطنتهایی در روایت قصهاش از نمادهایی استفاده کرده که بتواند جلب توجه کند. چون از روز اول میدانسته در چه مدیایی دارد محصول تولید میکند.
چه مدیایی؟ دقیقا توضیح بدهید خب!
در مدیای تلویزیون که این روزها در آن جذب مخاطب نسبت به سالهای پیش که خود ما سریال میساختیم خیلی سختتر شده است. چه بسا سریالهایی که در دهه هفتاد، هشتاد پربیننده بود و اگر امروز پخش شوند آن مخاطب را شاید نداشته باشند. شناختن اینکه داری در این مدیا حرف میزنی و در شبکه دو این تلویزیون حرف میزنی، پس طبیعتا بر این اساس ویژگیهای آن تصمیم میگیریم.
همه اینها را گفتم که بگویم چند شب پیش با مهدی سلطانی درباره محبوبیت حرف میزدیم، به او میگفتم که «کلاه قرمزی» از همه بازیگرها محبوبیتش بیشتر است و شما ببینید وقتی در نظرسنجی کلاه قرمزی، ده هزار و پانصد نفر شرکت میکنند، «پدر» به یک عدد 32 هزارنفری میرسد، به این معنا نیست که این بهتر از «کلاه قرمزی» است. به این معناست که «پدر» با همه ضعفها و حسنهایش توانست روی یک جمعیتی یک انگولکی کند که دوست داشته باشند بروند در سایتی آن را ببینند یا در نظرسنجیاش شرکت کنند.
شما میپذیرید که این یک کار ماکیاولیستی است؟ هدف وسیله را برایتان توجیه کرده. یک بخشی را در سریال آوردی که...
تعریف فیلمنامه نویس را برای من بگو. حتی اگر این کار ماکیاولیستی هم باشد، وظیفه ابتدایی یک درام همین است. چه من باشم چه مارلوی کلاسیک باشد یا بن جانسون یا یک تئاتر لاله زاری. اولین وظیفه درام نویس این است که براساس جامعه مخاطبی که برایشان مینویسد شگفت زدهشان کند. حالا تو میخواهی بگویی نباید این کار را میکردی، این محل بحث است که چرا باید نظر تو را بپذیرم؟
سریال پدر
حرف این نیست. شما از «قلب یخی» تا همین سریال، میشود گفت یک سری موارد اگزجره داشتی. آن هم مدلی که حضرات بالا دوست داشته باشند و برای فضای مجازی هم سوژه سرگرمی باشد.
بدی این چیست؟ مثلا من یک فیلم ستایش شدهای که شاید دوست داشته باشم هفتهای یک بار ببینمش به اسم «جدایی نادر از سیمین» را دارم که در آن کارگردان در لحظهای تصمیم گرفته که سکانس مهمی که خانم بیرون میآید و انگار ماشین به او زده و بچه سقط شده را به من نشان ندهد. خیلی هم کار خوبی کرده و دمش گرم.
نکته این است که شما از یک طرف میخواهید بگویید برای جامعه میسازم، از طرف دیگر هم میخواهید بروید پز بدهید به دوستان حاکمیتی خاصتان که شعار متر انقلاب سازی میدهند و به بقیه برچسب میزنند!
شما عادت کردهاید که وقتی میگوییم هنر متر انقلاب، یعنی هیچ جذابیتی نداشته باشد و همه چیز خطی باشد؛ مثل «دو چشم بی سو» و «توبه نصوح» آن آقای عزیزی که بعدا فیلمهای دیگری ساخت!
قبول کنید این سکانس دقیقا از همان ایدههایی است که دوستان به آن میگویند «متر هنر انقلاب» و قند در دل دوستان دلواپس آب میکند اما در جامعه بیشتر باعث خنده میشود چون عینیت یافتن برایش سخت است. جوانی که چشم میبندد و درحالی که هزار راه فرار دارد ، از پنجره میپرد و ... شما چنین کاری کردی برای اینکه سوژه بشوی و از طرف دیگر دل دوستان را هم به دست بیاوری. اگرچه همچنان بعید میدانم کسی غیر از خودتان به ذهنش رسیده باشد که آن کلیپها و دابسمشها را بسازد یا آن بخش سریال را بلافاصله بعد از پخش در فضای مجازی با کپشنهای عجیب منتشر کند که یوزارسیف انگشت به دهان مانده و تبارک الله میگوید!
آره واقعا! مخصوصا در این اوضاع بیپولی سازمان باید به جای اینکه دستمزد مهدی سلطانی را بدهم، بدهم از این مزخرفات بسازند! چرا باید این کار را بکنیم؟
چون طبق گفته خودتان میدانستید برای مدیایی سریال میسازید که مخاطب کمی دارد و برای شبکه دوم هم میسازید و... شما یک کاری ساختهاید و میخواستید دیده شوید و برای این دیده شدن هر کاری میکنید.
حتما همینطور است. به نظر من آرتیستی در هر رشتهای که اثری خلق کند که این پشت ذهنش نباشد، یا کاملا دورو و دروغگو و ریاکار است، یا اصلا آرتیست نیست یا عقب افتاده ذهنی است، برحسب تصادف وارد این کار شده.
این کار عالی است برای اینکه دیده شوید. منتهی من میگویم یوسف 2018 ساختید برای اینکه عدهای هم از طیف آن طرف بگویند تبارکالله چه سریالی ساختید. بالاخره شما نورچشمی دوستان آن طرفی هم هستید دیگر!
فعلا که بزرگترین منتقد ما روزنامه جوان است و کسی که یک مقدار بهتر با ما برخورد کرده روزنامه سازندگی! مثلا روزنامه جوان نوشته بود که کاراکترهای سریال «پدر» و «تنهایی لیلا» کاملا شبیه هم هستند. «پدر» را درست دیده بود ولی متاسفانه «تنهایی لیلا» را درست ندیده بود یا حافظهاش ضعیف بود. آن زمانی که اسم این سریال هنوز «حرمت» بود و اولین مصاحبه را کردم گفتم با همان حال و هوا و با همان کاراکترها میسازم و حتی گفتم اگر بتوانیم سعی میکنیم یک اسپین آفی باشد، یعنی خود مینا ساداتی را دوباره به عنوان لیلا بیاورم. حالا مینا ساداتی فکر کرد نباید در سریال تلویزیونی دیده شود.
به سنش هم نمیخورد.
قرار نبود قصه هم به این شکل باشد و قرار بود یک رویکرد اسپین آفی باشد. حتی به خبرگزاری فارس هم گفتم شاید یک اسپین آف طور باشد. درباره جذب مخاطب به چه قیمتی میگفتیم. حتما اگر من به مخاطب دروغ بگویم برای اینکه جذبش کنم، کار ماکیاولیستی کردم. حتما اگر بگویم در این سریال یک نکته عجیب غریب میبینید، مثلا یک خانم کشف حجاب میکند، ماکیاولیستی و مذموم و بد است اما اگر از ابزاری در قصه استفاده میکنم برای جذب مخاطب، پیش خودم احساس شرمندگی نمیکنم. این را بگذار به پای پدرسوختگی من؛ ایرادی ندارد. باز میشود مدال روی سینه من. همانطور که شما هم وقتی مصاحبهای را تنظیم میکنید هر کاری میکنید تا تیتر جذابی از آن دربیاید.
درباره خودتان ماجرا این است که اخباری که به شما مربوط است را سرچ می دهی هیچ ربطی به هم ندارند. مثلا کار با حمید فرخ نژاد و ... تا این سریال در تلویزیون و یا فیلم مستند انتخاباتی برای آقای ولایتی تا حالا هم که مشاور هنری دانشگاه آزاد هم هستید. اجرا، فیلمنامه نویسی، سریال تعاملی و... یک درهم ریختگی در کارهای شما دیده می شود.
از نظر شما بهم ریختگی است.
من در آن هارمونی نمی بینم و در نهایت بروندادش می شود این سریال.
یا مثلا «قلب یخی».
«قلب یخی» هم یک باره سر از ماجراهای فراماسونری درمی آورد!
چی بسازم خوب است؟ محله گل و بلبل؟
بالاخره عمو پورنگ یک انسجام ذهنی دارد.
او یک برندی انتخاب کرده و طی آن پیش می رود.
بالاخره خاستگاه شما کجا تعریف می شود؟
خاستگاه من پیش خودم و براساس هدفگذاری هایی که خودم پیش خودم دارم تعریف می شود. من پله بعدی ام را براساس جایی که امروز ایستادم تعریف می کنم نه براساس آنچه کس دیگری فکر می کند پله بعدی من است. سال ها کار روزنامه نگاری سیاسی اجتماعی کردم، بعد آن را رها کردم و رفتم تلویزیون و اتفاقا کار طنز هم ساختم. «به همین سادگی» طنز بود. بعد دلم خواسته تلهفیلم ساختم. تلهفیلم تهیه کردم. بعد خواستم وارد کارگردانی سینما شوم، دستیار کارگردانی کردم وبرنامه ریز بودم. بعد همزمان مشغول نوشتن در رادیو شدم. اجرای رادیو کردم. داستان نوشتم. تازه شما خیلی چیزها را نمی دانید. اینکه بیزینس من چیست یا اینکه اولین استریمینگ را راه اندازی کردیم که کنسرت آنلاین برای اولین بار بر روی وب پخش می کردیم. اگر اینطور بخواهید نگاه کنید، دوستانی از رسانه ای ها می گویند من ابوالمشاغل هستم یا شاید این باشد که من اصلا شغلی ندارم. براساس علایق و احوالات خودم کار می کنم. یک روزی حالم این بوده که «قلب یخی» بسازم، یک روز هم حالم این بوده که یک کمدی دم دستی به اسم «انتخاب» بسازم. یک روز هم «تنهایی لیلا» ساختم. یک روز هم تصمیم گرفتم فیلم انتخاباتی آقای ولایتی را بسازم. اتفاقا آن را هم آنطور که خودم می خواستم ساختم، اینکه به او کمک کرد یا به او لطمه زد یک امر علیحده ای است. این را واقعا در عین صداقت می گویم، می توانی بپذیری یا نه، به حال من فرقی نمی کند.
بالاخره شما خاستگاهت این است که آن طرفی و در دل دوستان اصولگرا تعریف شوید!
امروز ممکن است تو به من بگویی، کاراکترهای «پدر» یک الگوی کاراکترهنر سفارشی ساز انقلابی و ... هستند. ولی باور کن از من مقرب تر، حرف گوش کن تر، عزیز دردانه تر که از او بخواهند یک کاراکتر این مدلی بسازد، دور و برشان دارند. اگر توی صف بایستند من نفر nام هم نمی شوم. صادقانه اش این است؛ این کار بد است، خوب است، مردم می بینند چه خوب، نبینند باعث تاسف است، حال امروزم این است. البته حال امروزم کاراکتر حامد تهرانی نیست، کاراکتر حاج علی تهرانی است و بیشتر دنبال این بودم که حاج علی برجسته شود. فحشش را هم دارم می خورم. حسن عباسی و طرفدارانش چند روزی شروع کردند به نقدهای تند که این زندگی لاکچری است و مگر کسی در اسلام می تواند این قدر پولدار باشد؛ یا آرش فهیم در یک یادداشت نوشته بود که مگر می شود در اسلام ثروت اندوزی کرد و... می گویم شما اگر به جهت افکار سوسیالیستی و کمونیستیتان با یک موضوعی زاویه دارید، لطفا تاریخ اسلام را زیر سوال نبرید. مثلا بگویید در جمهوری اسلامی اگر کسی ثروتمند می شود حتما رانتخوار بوده، کما اینکه برای آن هم من صدها نمونه دارم از افرادی که ثروتمند بودند و هستند و نماز شبشان را هم می خوانند و زیر پایشان هم بنز است.
من به این کاری ندارم که می شود در اسلام کسی پولدار شود یا نه؛ سوال من این است که در وضعیتی که مردم از نظر اقتصادی مشکلات زیادی دارند چرا آدم های این سریال، لوکیشن ها و ... این قدر لاکچری هستند؟
یک وقت تو پسر سفیر هستی که اگر پدرت به شغل سفارت نرسیده بود، به عنوان آبدارچی هم کسی استخدامت نمی کرد، چون حالا پسر فلان سفیری، به واسطه رانت و موقعیت هایت توانستی به یک ثروتی برسی و به ما هم زندگی شخصی ات هیچ ربطی ندارد، ولی وقتی می آیی بیرون تبلیغش را می کنی، می شود سوال پیش بیاید که این عروسی که گرفتی و همسر محترم شما به عنوان یک مدل اسلامی لباس اسلامی را تبلیغ می کند، این پول از کجا آمده؟ ولی وقتی فردی هست که همه ساعت هایی که من داشتم ول می چرخیدم کار می کرده یا زمانی که من رمان می خواندم روزنامه های اقتصادی را ورق می زده که از بورس چه سهامی بخرد که بعد از سه سال گران شود بتواند بفروشد، کاملا هم مشروع پولدار شده؛ نه نزول داده نه نزول گرفته، این فرق می کند. همین حاج علی تهرانی که می گوید بابای من یک کارگاه ریسندگی داشت و من کنارش کار کردم و سرمایه ام را زیاد کردم و نگاهش این است که روزی من و یک سری آدم دیگر را می دهد، با همه اینها فرق می کند. دستور اسلام این است که هر چقدر بیشتر به دست بیاوری؛ ممکن است شکل جانماز آب کشیدن باشد اینکه می گویم، یک چیزی را فراموش نکنیم که سوال به معنای درخواست کردن، دست دراز کردن، در اسلام مذموم است؛ فقر که امروز خیلیها به عنوان فخر به سینهشان می زنند، همان چیزی است که حضرت رسول فرمود: فقر روسیاهی دو دنیا است. و همان چیزی است که امام صادق گفت: من نگرانم از خانه ای که فقر در آن با کفر همنشین شود. اگر خلیفه مسلمین که علی ابن ابیطالب است وقتی خلیفه است شب گرسنه می خوابد، این به معنای نداری اش نیست، به معنای این است که می خواهد حال پایین ترین مردم مملکتی که امیرش است را بداند. این دستور اسلام است. اینکه می پرسید چرا لاکچری زندگی می کند، شکر روزی ای که خدا به تو داده بهره مندی از آن است.
خودتان می دانید که چه بسیار نشریاتی که توقیف شدند یا تذکر گرفتند برای ترویج زندگی لاکچری.
من بالای سرم قرآن و عترت اهل بیت است؛ اینکه فلان قاضی دادگستری پیش خودش به چنین برداشتی رسیده باید خودش جواب بدهد.
در مدیوم رسانه ملی داریوش فرهنگ همیشه مذموم بوده، محمد کاسبی پیژامه پوش خوب بوده. به ناصر حجازی تیم ملی نمی دادند به مایلی کهن می دادند. در این شرایط که روایت مورد علاقه مدیوم صداوسیما «روایت مردم» است، این زندگی لاکچری را نشان می دهی، مشخص است که هدف این انتقادات قرار می گیری.
نمی دانم چطور بگویم که سو تعبیر نشود. اینکه من بی سواد که از دین هیچ نمی دانم و براساس عقاید کمونیستیم دین را تعریف می کنم...
چپ اسلامی.
به قول شما چپ اسلامی. منظورم از چپ اسلامی همان عقاید انحطاط و التقاتی است که قبل از انقلاب و سال های اول انقلاب آن بساط را در این مملکت راه انداخت، من با این شعور اسلامی اگر به آیت الله العظمی خویی یا آیت الله العظمی بروجردی یا حتی امام خمینی برگردم و بگویم تو از اسلام هیچ نمی دانی، این افتخار آن فرد است که من اینجوری نقدش می کنم. رهبر این مملکت امام بوده. خاطرات فاطمه طباطبایی را بخوانید و ببینید که خود امام هم بهرهمندی از زندگی را دوست داشته. پس اگر که من به خاطر اینکه فرصت نداشتم بخوانم چون داشتم هوار هوار می زدم یا فرصت نداشتم فیلم مستند ببینم یا فرصت نداشتم آخرین سریال های روز دنیا را ببینم یا حتی فیلم های تاریخ روز دنیا را ببینم و... در پیش خودم با شعور اندک خودم حتی فرصت نداشتم فلسفه از هر مدلش را بخوانم، حرفی می زنم لابد مشکلی هست. امروز بلای شبکه های اجتماعی که باعث می شود یک نفر بگوید دکارت گفت فلان، نمی توانم بگویم این را دکارت نگفته و در تلگرام خواندی، چون آن زمانی که باید می خواندی هم نخواندی، چون باید مطالعه را از سیزده، چهارده سالگی شروع کرده باشی. باید در آن سن اشعار شاملو را خوانده باشی، در هفده، هجده سالگی که عاشق شدی یک شعرش را برای دختر مورد علاقه ات نوشته باشی که امروز در چهل سالگی وقتی یک شعر از او می شنوی باز از آن لذت ببری. خیلی از این دوستان و بزرگواران در حوزه اسلامی و انقلابی هم، حتی فرصت نداشتند کتاب های شهید مطهری را بخوانند، پیش خودشان به یک بستهگی ذهنی رسیدند. همان که امام می گفت قشری هایی که ظاهربین هستند و تیشه به ریشه اسلام می زنند. امروز حالا چون صدایشان بعضی وقت ها بلند است پس فکر می کنند صاحب حق هم هستند.
باید بپذیریم وقتی در همین مدیوم رسانه ملی...
من فکر می کنم یک مقدار سو تفاهمات درباره رسانه ملی زیاد است. زمانی که من «انقلاب زیبا» را هم ساختم گفتند چطور می شود در رسانه ملی چنین چیزهایی را نشان داد.
طرف مجله برای حیوانات خانگی منتشر می کند، رسانه ملی در بخش خبری اش به او می تازد و می گوید برای ترویج حیوان داشتن مجله درمی آورند.
من این را خیلی محکم بگویم خیلی از خط قرمزهایی که درباره سازمان صداوسیما می گوییم کسانی می گویند که خودشان هیچ وقت با این خط قرمزها روبه رو نشدند. من روبه رو شدم و اصلاحیه های پخش خوردم.
مگر برای شما که آدم خودشان هستید هم اصلاحیه پخش می زنند؟(خنده)
گاهی از دستشان درمی رود به آدم های خودشان هم برای اینکه بهشان یادآوری کنند که تو آدم ما هستی و باید حواست باشد اصلاحیه می دهند.(می خندد)
حامد عنقا
شما دو خانواده لاکچری را نشان میدهید ولی به بیننده میخواهید بگویید کسی که صرافی دارد، نانش شائبه و شبهه دارد و برای همین هم زندگیاش به هم ریخته است و آن یکی که تولیدکننده است را می خواهی اینطور نشان بدهی که چون نان به مردم می رساند پس خانواده اش اوکی است و پسرش حافظ قرآن می شود و یوزارسیف می شود از پنجره می پرد پایین!
دو مدل می توانم جواب بدهم. یکی اینکه دو ساعت بحث کنم و از قسمت هایی که ندیدید فکت بیاورم که درست نیست و بهتر است در ادامه سریال را ببینید.
شاید هم ماجرا به این برگردد که صداوسیما یک سری ردیف بودجه دارد که اگر از تولید ملی حمایت کنید بودجه بیشتری می گیرید!
اصلا شما درست می گویید! (دوباره خنده) نمی دانم این را از چه زاویه بگویم که در موضع دفاع کردن برنیایم. چه در این موضوع موفق باشم یا نباشم، من سعی کردم آدم ها را در موقعیتی قرار بدهم و بگویم آدم ها در موقعیت های مشابه یا موقعیت هایی که با خودشان تناسبی ندارد، لزوما آن واکنشی که از آنها تصور می رود را ممکن است ندهند. در همین مصاحبه اگر جای من مسعود ده نمکی که نه، حتی اگر بهرنگ توفیقی هم بود شاید یک ساعت پیش جلسه را ترک کرده بود. بعضی روزنامه نگارها دوست دارند آنقدر مصاحبه شونده را اذیت کنند که قهر کند که البته این هم حسنشان است. واقعیت این است که من به این سمت تلاش کردم و نیتم این بود –همانطور که نیتم این بود که آن سکانس جنجالی را بگذارم تا توجه ها را به سریالم جلب کنم که فکر می کنم موفق هم شدم- اما در این مورد من نمی خواستم بگویم چون حاج علی تهرانی تولیدکننده است و دست بده دارد و کار خیر می کند بچه اش حافظ قرآن می شود؛ بچه آن صراف که سه مرتبه هم در سریال توضیح دادیم که مگر صرافی چه عیبی دارد؟ حلال و حرام بودن پول به شغل ربط ندارد به فرد ربط دارد، طور دیگری می شود. نکته ای که وجود دارد اینجاست که قصه که جلوتر می رود، فکر می کنم بین لیلایی که از خانه آن صراف بیرون می آید و شریفه ای که مادر آن بچه حافظ قرآن است، در یک موقعیت مشابه، کسی که می ایستد لیلا است. آدمی که در طول کار بعد از مرگ پدر و مادر و آن پسر می شکند، ممکن است حاج علی باشد. به این سمت رفتم که بتوانم اینها را نشان بدهم. خیلیها تصورشان این است که ما یک سریال ساختیم که بگوییم خانواده های مذهبی به این شکل هستند، نه اینطور نیست. نیتم را می گویم که متاسفانه در ردیف بودجه های صداوسیما هم نبود؛ من حواسم هست که تلویزیون را چه کسی می بیند، چه کسی نمی بیند. تو که سریال های ترکیه ای می بینی مخاطب من نیستی؛ پس چرا من باید حرفی را بخواهم به گوش کسی برسانم که اصولا پای تلویزیون نمی نشیند و حرفم هدر برود. اما فکر می کنم طیف خانواده های مذهبی تر امروز بیشتر مخاطب تلویزیون هستند. من فکر می کنم دارم به خانواده های مذهبی یا قشر جوانی که فکر می کند درست و غلط مذهب چیه، تلنگری می زنم و می گویم از این زاویه هم می شود به مذهب نگاه کرد. صرف انقلابی بودن این نیست که شلوار چروک بپوشی و یقه ات چرک باشد. تو می توانی آدم متدین و مذهبی باشی ولی کت و شلوار شیک هم بپوشی.
مدتهاست دیگر تیپ و ظاهر مذهبی آنطور که میگویید نیست.
به نظرم در صفحات این هواداران حسن عباسی چرخی بزن شاید نظرتان عوض شد.
شاید مخاطب عام تلویزیون را نمیشناسید. چون میشود فردی باشد که به اصول مذهب پایبند باشد و طرفدار سریالهای ترکیه ای باشد و اتفاقا سریال شما را هم ببیند.
اینها قصه دوست دارند و سریال دیدن یک سرگرمی است برایشان. من میگویم، من فقط میخواهم نیم ساعت، چهل دقیقه سرگرمت کنم.
پس اگر میخواهید سرگرم کنید، ایدئولوژی به خوردمان ندهید.
فکر می کنی ایدئولوژی است.
کاملا ایدئولوژی است. مثلا دختر قصه نماز بلد نیست ولی دو دقیقه بعد به کاراکتر پسر قصه میگوید من آیه الکرسی میخواندم به تو فوت میکردم. این پارادوکس نیست؟
دهها نفر را نشانتان میدهم که نماز نمیخوانند ولی آیهالکرسی را بلدند.
ماجرا این است که الان مردم به این گزارهها شرطی شدند.
پس وقتی «پدر» شروع میشود تلویزیون را خاموش میکنند.
اصلا می گوییم 20 میلیون نفر سریال شما را میبینند!
اشتباه شما این است که فکر میکنید یک سریال قرار است بار هزار چیز را به دوش بکشد. نمیخواهید بپذیرید که یک سریال، یک سریال است. این سریال با این رویکرد است، یک سریال دیگر از یک شبکه دیگر پخش میشود با یک رویکرد دیگری.
این شعار دادن در همه فیلمهایمان هست. حتی یک فیلم مثل «چهارراه استانبول» هم که میسازیم باید دو دقیقه در آن شعار بدهیم. مردم دیگر حال شعار شنیدن ندارند.
اتفاقا اگر از من بپرسید میگویم مردم دوست دارند شعار بشنوند.
مشکل این است زمانی که هر کدام به یک تریبون میرسیم دوست داریم شعار بدهیم.
تو میگویی مردم حوصله شعار شنیدن ندارند من برعکسش را میگویم. اینطور نیست. اینطوری است که یک سری آدمها این حرفها را شعار برداشت میکنند، یک سری دیگر بدون فیلتر شعار میشنوند. یک سری آیه قرآنی که انتهای سریال میآید احساس میکنند یک سری مفاهیم سخت را به زور میخواهیم توی سر مردم کنیم، یک سری میگویند چه بامزه. ما در یک فضای نسبیگرایانه با هم حرف میزنیم که همانقدر که همه حرفهای من میتواند اشتباه باشد، همه گزارههایی که شما براساس آن حرف میزنید هم میتواند اشتباه باشد. ممکن است شما صاحب قدرتی شوید و بگویید حامد عنقا حق ندارد دیگر فیلمنامه بنویسد یا برعکسش هم ممکن است اتفاق بیفتد.
یعنی شما قبول ندارید که این قرآن خواندن یا نماز خواندن و چادر سر کردن یکباره دختر قصه، شعار است؟
نه. من مشابه این آدمها را زیاد دیدم.
یک بخشی از آدمهایی که به تصویر میکشید از بک گراند و گذشته خودتان میآید ولی الان حداقل آن جایی که شما را میزنند و دوست دارید آنجا سوژه شوید، مدیوم توئیتر و اینستاگرام است. آنجا هرکس درباره سریال شما مینویسد از شعارزدگی آن میگوید.
درست است اما من بعضی چیزها را نمیتوانم درک کنم. ما یک سری اکانت توئیتر را رصد میکنیم؛ مثلا دیشب سریال ما که شروع شد یکی از این اکانتها شروع کرد به توئیت کردن: اه دوباره این سریال شروع شد... دوباره میخواهد شعار بدهد.... اینجا را باید میدیدید که پسره به دختره فلان چیز را گفت و... و من متوجه شدم این جزئیاتی که این با این دقت میبیند و سوژه توئیت پیدا میکند چقدر زیاد است. چقدر حوصله دارند مگر که یک کاری را که دوست ندارند را میبینند فقط برای توئیت کردن. نه میخواهم بگویم اینکه میبیند چقدر خوب است نه اینکه بگویم اینکه توئیت میکند چقدر بد است. کاری هم به این که امروز همه دچار یک پز روشنفکری هستیم که تلویزیون نمیبینیم و دوست نداریم، ندارم.
وقتی سریال «پایتخت» آن صحنه رقص را نشان داد، حجم توئیتی حمله کردند به سازمان صداوسیما که رقص نشان میدهی، من حداقل شش، هفت تا از آن اکانتها را میتوانم به شما نشان بدهم که همین چند هفته پیش هشتگ برقص تا برقصیم زده بودند. این فضا بامزه است چرا باید جدیاش بگیریم؟ فضای افرادی که سریال را دوست ندارند ولی از اول تا آخر سریال 15 تا توئیت درباره آن مینویسد، این بامزه است!
شاید از سر بیکاری باشد.
از سر بیکاری میتواند در توئیتر بگردد...
شاید هم بخشی از پروژه تبلیغاتی فیلم باشد!
اشکالی ندارد شما اینطور فکر کنید. من نمیدانم این پروژه تبلیغاتی ما چقدر عریض و طویل است که اینقدر کار میکند؟ اتفاقا این حرف شما هم بامزه است. از طرفی من نمیدانم چند تا توئیت چقدر تاثیر دارد.
بالاخره جریان سازی میکند. خودتان میگویید وقتی آن سکانس جنجالی در توئیتر و فضای مجازی پخش شد، سریال شما دیده شد.
از وقتی با آن سکانس شوخی شد. در هر صورت این فضا بامزه است برای همین نمیفهمم چرا باید آن را جدی گرفت.
پس میتوان گفت کلا سریال را برای فان ساختید و میگویید حالتان این بوده که مثلا کاراکتر سریالتان دستش را بسوزاند یا از پنجره پایین بپرد. همه اینها برای این بود که ریتم قصه تا انتها برود.
اصلا هر چه شما میگویید. چون واقعا گزاره شما گزاره قابل اتکایی نیست که بتوانیم روی آن بحث کنیم.
این دقیقا حرفهای شما است.
این تصور شما است.
علاوه بر این ماجرای صرافی میتوانیم به ماجرای شیرخشک هم اشاره کنیم...
ماجرای شیرخشک هم هیچ ربطی به آن ماجرای معروف واردکننده شیر خشک ندارد. این اتفاقا از آن ماجراهاست که اگر به آن دقت میکردید نمیگفتید همه آدمهای مذهبی قصه را سفید نشان دادیم. برخورد شریفه در این ماجرا مهم بود.
سریال پدر
شما از اصلاحیهها گفتید؛ سوال من این است که شما که نمیتوانید اغواگری دختر را نشان بدهید اصلا چرا باید چنین سکانسی در سریال باشد که نتوانید نشان بدهید آن دختر چطور پسر را اذیت کرد یا به او نزدیک شد که از پنجره پرید پایین؟
در همین حد اذیتش کرد..
یعنی فقط به خاطر اینکه کلاهش را روی سرش کشید و یک متریاش آمد از پنجره پرید پایین؟
نه به خاطر عکسهایی که میگرفتند و آبرویش و اتفاقاتی که ممکن بود بعدش برایش بیفتد. در آن لحظه این شخصیت اینطور فکر میکرد، شما میخواهید بگویید که میتوانست کار دیگری کند، این نظر شماست.
اگر من بخواهم بگویم که منطقیاش این بود که دختر را هل بدهد و از کلاس برود بیرون؛ گرچه کنار دختر هم نیم متری راه برای فرار داشت!
این هم یک راهش است.
هیچ تهیهکنندهای نمیتواند خودش با اسپانسر راسا قرارداد ببندد، بلکه هر تهیه کنندهای به نمایندگی شبکه سه، سیما فیلم، شبکه دو و... قرارداد میبندد. هیچ پولی، حداقل در این دو، سه سال اخیر، مستقیما به هیچ تهیه کنندهای داده نمیشود
هزینه تولید این سریال چقدر است؟
برآوردی که روز اول برای 30 قسمت این سریال در 1260 دقیقه شد که ما چیزی حدود 1340 دقیقه ساختیم، مثل همه سریالهای روتین تلویزیون دقیقهای بین 2400 تا 2600 بود. حدود 3 میلیارد و 200 تومان بودجه برآورد شده است. همیشه ده درصدی از برآورد اولیه را نگاه میدارند برای اینکه ببینند مواردی که روز اول تعهد دادی را به لحاظ کیفیت انجام دادی یا خیر. مشکلی که به وجود میآید این است که آیا این برآورد پرداخت میشود یا نه. امروز که تقریبا یک سوم سریال پخش شده، تا اینجا حدود یک سوم برآوردمان را توانستیم از سازمان صداوسیما بگیریم.
برای همین است که تهیهکننده اسپانسر میآورد؟
یک دلیلش این است. ولی یک چیزی را درباره اسپانسر در سازمان صداوسیما بدانید. هیچ تهیهکنندهای نمیتواند خودش راسا قرارداد ببندد، بلکه هر تهیه کنندهای به نمایندگی شبکه سه، سیما فیلم، شبکه دو و... قرارداد میبندد. هیچ پولی، حداقل در این دو، سه سال اخیر، مستقیما به هیچ تهیه کنندهای داده نمیشود. مثلا «پایتخت» هم که اسپانسر دارد رقم اسپانسر که بین معاونت سیما فیلم در حوزه سریال و آن اسپانسر بسته میشود، مستقیما به حساب سیمافیلم میرود. پس باز هم در برآورد تو تغییری نمیکند. یعنی اگر صدمیلیارد هم اسپانسر آورده باشی، برآورد همان است. سیمافیلم از پول اسپانسر اقساط تو را میدهد.
تفاوت پروژههایی که اسپانسر دارند و آنها که ندارند در دریافت پولشان از تلویزیون است. مثلا من تا حالا حدود یک سوم برآوردم را توانستم بگیرم که الان که خدمت شما هستم باید کلش را گرفته باشم، چون آدمها کار کردند، دستمزد میخواهند، هزینه داشتیم و... و هیچکدام از اقساط هم درست و منطقی پرداخت نشده است، مثلا قسط 200 میلیونی را چند بار رفتم و آمدم تا کم کم گرفتم. ما واقعا در فقر و سختی این کار را انجام دادیم اما این به این معنا نیست که تیم دستمزدش را نگرفته و ... به هر ترتیبی بوده توانستیم با بچهها توافق کنیم، رفاقت کردند کنار آمدند.
موسسه مهر طاها کاملا از آن اسمهای خاص است.
این موسسه یک مدیرعامل دارد؛ آقای سیدعلی اسلامی که اسم پسرش طاهاست. ربطی هم به من ندارد. قبلا برای آقای جلیلوند و آقای اسلامی بوده که بعدا من با آنها شراکت کردم.
به حامد عنقا به پشتوانه سیاسیاش عنایت خاص میشود یا نه؟ مثلا بگویند بیا «پیکسل» بساز فلان موضوع را کانالیزه کن به خورد مردم بده؟ اصل کلام اینکه خاصساز هستیید یا نه؟
من در اینهایی که ساختم مورد خاصی نمیبینم.
برای ساخت هنر انقلابی...
کسی برای ساخت هنر انقلابی سراغ من نیامده است. کلا کسی تا به حال با من اینگونه کار نکرده که موضوعات خاص سفارش بدهد.
نمیخواهید باور کنم که پولی که در بیزینس خودتان داشتید را مثلا برای این سریال خرج کردید که یک روزی صداوسیما پولتان را بدهد؟
نه منظور من این نبود. ولی یک چیزی یادت باشد همه کارهایی که میکنیم لزوما منافعش و ارزشی که ایجاد میکند، به ریال نیست. درباره ارزشهای معنوی حرف نمیزنم، منظورم این است که ایجاد ثروتی که دربارهاش حرف میزنیم بخشی تبدیل به ریال میشود و بخش دیگر تبدیل به چیزی میشود که تبدیل به ریال میشود. اینطور نیست که پول خودم را خرج تلویزیون کرده باشم، تلویزیون پولش را میدهد.
رضا حداد که نیستید!
موسسه مهر طاها در اصل یک موسسه تبلیغاتی است. رضا حداد هم یک شرکت تبلیغاتی موفق و خوب دارد که الحمدالله درآمد بسیار خوبی هم دارد و از آن زاویه بخشی از سودش را به خاطر ارزش اجتماعی و علاقهاش به هنر و تئاتر در این حوزه هزینه میکند. من اینطور نیستم. من هر کار تجاری که خواستم در زندگیام انجام بدهم، سالها قبلترش روزنامه نگار بودم، سالها قبلتر فیلمنامه نوشتم، دستیاری کردم و ... این شغل اصلی من است.
من نداشتم چنین پولی که از جای دیگر بیاورم خرج یک سریال چند میلیاردی کنم ولی بعد از سالها کار کردن پیش خانم زنگنه، آقای سلطانی و بازیگران، دیگر آنقدر اعتبار داشتم که از آنها خواهش کنم اگر میخواهید ایکس میلیون تومان بگیرید، این مقدارش را بگیرید هر وقت سازمان صداوسیما به من باقی پول را داد، بقیهاش را بگیرید. این اتفاق هم یک بار میتواند بیفتد. یک بار تو میتوانی این اعتبار را پیش آدمهای مختلف داشته باشی. یا مثلا بهرنگ توفیقی یک دهم دستمزدش را گرفته است و بقیهاش را بعدا میگیرد. برای من هم این اتفاق در «تنهایی لیلا» افتاد که یک سال طول کشید تا همه پولم را گرفتم.
امیدی هست که پولتان را بدهد؟
واقعا مهمترین کار این روزهایمان همین است که پیگیر پول هایمان باشیم.
چرا «پدر» در ماه رمضان پخش نشد؟
دقیقا شب قبل از ماه رمضان تصمیم گرفته شد که پخش نشود و سریال دیگری جایگزین شود. شبکه دو خودش یک سریال داشت که فکر میکنم این سریال ما همین سروصدایی که کرد اگر در ماه رمضان بود، نصف این حرفهایی که الان گفتید درباره آیات قرآن و ... را نمیگفتید و شاید از این پکیجی که در نهایت تلویزیون بست، جذب مخاطب بیشتری داشت.
درباره دستمزدها گفتید، خبری منتشر شده بود درباره اینکه سریال های شبکه نمایش خانگی دستمزد بازیگران را بالا برده اند. دستمزد آقای سلطانی بالا نبود؟
روزی که مهدی سلطانی اینجا نشست و با هم حرف زدیم، جمله اولش این بود که اگر تو میخواهی با ساختن این سریال تجارت کنی، من هم تجاری حرف میزنم. گفتم هر طور که دوست داری حرف بزن، در طول کار به این تشخیص برس که من تجاری حرف میزنم یا نه. من نمیدانم دستمزدشان در «شهرزاد» چقدر بوده ولی از ما دستمزد نرمالی خواستند که در کارهای تلویزیونی قبل از «شهرزاد» میگرفتند.