پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : خراسان نوشت:دختر ۱۵ ساله که در یک خانه مجردی به همراه پسر ۱۷ سالهای دستگیر شده بود، درحالی که بیان میکرد من به امید ازدواج و رسیدن به آرزوهایم از خانه فرار کردم، اما اکنون همه آرزوهایم در آتش نادانی و هوسهای شیطانی سوخته است، داستان زندگی خود را برای کارشناس اجتماعی کلانتری الهیه مشهد بازگو کرد.
وی گفت: در کلاس پنجم ابتدایی تحصیل میکردم که پدر و مادرم از یکدیگر طلاق گرفتند. اگرچه پدرم فردی تحصیل کرده و فرهنگی بود، اما آنها هیچ گونه تفاهم اخلاقی با یکدیگر نداشتند و در نهایت نیز کارشان به جدایی کشید در این میان من و برادر بزرگتر و خواهر کوچکم نزد پدرم ماندیم چرا که مادرم نزد پدر بزرگم رفته بود و نمیتوانست از ما نگهداری کند. مدتی بعد پدرم نیز با زن دیگری ازدواج کرد، اما من هیچ گاه نتوانستم با نامادری ام کنار بیایم.
او همواره به چشم یک مزاحم به من مینگریست و از سوی دیگر نیز من تحت تاثیر حرفهای مادرم سعی میکردم به هر طریقی با او لجبازی کنم. به خاطر همین رفتارها بارها کتک خوردم. فضای خانه آن قدر آشفته بود که خیلی احساس تنهایی میکردم و با هیچ کس ارتباطی نداشتم. آن روزها در کلاس هفتم درس میخواندم که برای رهایی از این وضعیت وارد شبکههای اجتماعی در فضای مجازی شدم و ساعتهای زیادی را این گونه سپری میکردم تا این که در یکی از همین شبکههای اجتماعی با «شهاب» آشنا شدم. او ۱۵ ساله بود و در مشهد زندگی میکرد.
با رد و بدل شدن جملات عاشقانه ارتباطی صمیمی بین من وشهاب شکل گرفت. او شاگرد یک فروشگاه بود و به تنهایی در خانه مجردی زندگی میکرد. روابط تلفنی ما ادامه داشت به طوری که ساعتهای زیادی درباره آینده و آرزوهایمان با یکدیگر سخن میگفتیم. دو سال بعد شهاب در حالی پیشنهاد ازدواج داد که پدرم در جریان روابط تلفنی ما قرار گرفته بود. از آن روز به بعد برادر ۱۹ ساله ام و پدرم که مخالف این ارتباط بودند، محیط خانه را برایم آزاردهنده کردند به طوری که اگر سمت گوشی تلفن میرفتم کتک مفصلی میخوردم.
وقتی موضوع را به شهاب گفتم، او پیشنهاد فرار از منزل را مطرح کرد من هم که هیچ آگاهی از عاقبت این کار نداشتم به حرف هایش اعتماد کردم و از شهر کرد به مشهد آمدم. او مرا به خانه مجردی اش برد تا این که سه روز بعد و در پی شکایت پدرم نیروهای انتظامی من و شهاب را دستگیر کردند.
این جا بود که فهمیدم فریب هوسرانیهای شهاب را خورده ام و او قصد ازدواج با مرا نداشته چرا که خودش نیز در یک خانواده آشفته بزرگ شده است و دست به هر خلافکاری میزند.