روزنامه ایران نوشت:چندی قبل شکایتهایی از سوی زنان و دختران به اداره پلیس رسید مبنی بر اینکه راننده جوان یک خودروی پژو آنها را سوار کرده و بین راه با تهدید اموالشان را دزیده است.
در حالی که تحقیقات برای شناسایی راننده مسافربرنما ادامه داشت زن جوانی با پلیس تماس گرفت و گفت راننده یک خودروی پژو گوشی مرا سرقت کرد و بعد از خودرو بیرون انداخت اما در آخرین لحظات موفق شدم تعدادی از شماره پلاک خودروی او را به ذهن بسپارم.
بدین ترتیب شمارههای ناقص پلاک در اختیار کارآگاهان پلیس قرار گرفت و آنها با کنار هم قرار دادن شماره موفق به شناسایی متهم شدند. برای اطمینان بیشتر تصویر چهره نگاری متهم که با کمک مالباختگان انجام شده بود با متهم مطابقت داده شد و کارآگاهان مطمئن شدند که سارق مسافربرنما همان کوروش است. کوروش بازداشت شد و در تحقیقات به سرقتهای سریالی اعتراف کرد. در بازرسی از خانه متهم کارآگاهان تمام اموال سرقتی را کشف کردند که همگی به شکلی تفکیک شده در اتاقش چیده شده بود.
نخستین بررسیها نشان میداد پسر جوان دانشجوی موسیقی و نوازنده حرفهای گیتار است و چند باری هم در مجالس عروسی و میهمانی آهنگهای زیرزمینی خوانده است. همچنین مشخص شد وی وضع مالی خوبی دارد و در یکی از خانههای شمالی پایتخت ساکن است.
گفتوگو با متهم
شغلت چیست؟ نوازنده گیتار هستم اما در میهمانیها، بهخاطر صدای خوبی که دارم آهنگهای زیرزمینی میخوانم.
با این حساب درآمدت خوب است؟ هم درآمدم خوب است هم وضع مالی خانوادهام و اصلاً نیازی به پول ندارم.
پس چرا سرقت میکردی؟ به خاطر هیجان و راهاندازی کلکسیون.
بیشتر توضیح میدهی؟ سرقت هیجان دارد. البته از نظر من. بعد هم گوشهای از اتاقم را به وسایل سرقتی اختصاص داده بودم. آن قسمت از اتاق را طبقهبندی کرده بودم و هر قسمت مخصوص یک وسیله بود. مثلاً گوشیهای مدل بالا. یا انگشترهای سرقتی، ساعت و... مهم نبود که وسایلی که سرقت میکردم نفیس باشد یا نه، مهم این بود که در کنار هم کلکسیونی تشکیل میشد. من حتی پولهایی را هم که سرقت کردم خرج نکردم و آنها را هم در قسمتی گذاشتم.
چطور سرقت میکردی؟ وقتی شیشه مصرف میکنم صدایی به من میگوید چکار کنم. صدا به من میگفت این خانم که کنار خیابان ایستاده را سوار کنم. من هم طبق خواسته صدا عمل میکردم. بعد هم ماشین را به محلهای خلوتی میبردم و با تهدید از زنان و دختران جوان سرقت میکردم. البته یک جور انتقامگیری هم بود.
چرا انتقامگیری؟ چند سال قبل در یک میهمانی شبانه با نسترن آشنا شدم. تصمیم به ازدواج گرفتم. اما نسترن بدون خداحافظی با من از ایران مهاجرت کرد. چند روز از او بیخبر بودم و تلفنش خاموش بود. در نهایت هم در فضای مجازی عکسش را در خارج از کشور دیدم. شکست عشقی باعث شد افسرده شوم و رفتنم به میهمانیهای شبانه بیشتر شد. در آنجا با شیشه آشنا و معتاد شدم.
تحصیلاتت چقدر است؟ دانشجوی رشته موسیقی هستم.
از کارهایت پشیمانی؟ خیلی. البته اگر معتاد نبودم و به فکر انتقامگیری نمیافتادم هرگز دست به این کار نمیزدم. دلم میخواهد ترک کنم و به روزهای خوب قبل برگردم.
سابقه داری؟ اصلاً، این اولین بار است که بازداشت میشوم.
شکست عشقی موضوعی است که هر چند وقت یکبار در زندگی عشقی بسیاری از افراد رخ می دهد اما شکست عشقی را می توان با برخی تکنیک ها از یک کابوس عاطفی تبدیل به موفقیت و پختگی کنید.