arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۴۳۴۰۵
تاریخ انتشار: ۳۸ : ۰۱ - ۱۳ آبان ۱۳۹۰

نهضت بزرگ علمى امام باقر (ع)/ مبارزه با اندیشه خوارج + تصاویر بقیع

پس از رسول خدا، ظاهرا قرآن، به عنوان منبع اصلى شناخت مسايل عقيدتى وعبادى و سياسى، در جامعه اسلامى باقى ماند، اما از آن جا كه اين منبع ژرف نياز به مفسرانى آشنا با پيام وحى داشت و دستهاى سياست، اين مفسران واقعى (اهل بيت عليهم السلام) را در جامعه منزوى ساخته بود.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
پس از رسول خدا، ظاهرا قرآن، به عنوان منبع اصلى شناخت مسايل عقيدتى وعبادى و سياسى، در جامعه اسلامى باقى ماند، اما از آن جا كه اين منبع ژرف نياز به مفسرانى آشنا با پيام وحى داشت و دستهاى سياست، اين مفسران واقعى (اهل بيت عليهم السلام) را در جامعه منزوى ساخته بود، با گذشت زمان، نيازهاى اعتقادى و پرسشهاى عبادى و مسايل مستحدث يكى پس از ديگرى رخ نمود و كسانى كه در جامعه به عنوان عالم و محدث شناخته مى‏شدند، ناگزير بايد جوابى را براى هر پرسش و مسأله تدارك مى‏ديدند!

عدم احاطه كامل آنان بر مجموعه معارف قرآنى از يك سو، و عدم آشنايى آنان با فرهنگ ويژه وحى از سوى ديگر، سبب گرديد تا با قياس و توجيه گرى و استحسان و تكيه بر آراى شخصى و گاه احاديث بى‏ريشه و اقوال بى‏اساس، عقيده‏اى را ابراز كرده و يا فتوايى دهند.

بنابر اين، يكى از راههاى اساسى مبارزه با اين مشكل، بازگرداندن مردم به قرآن و هشدار دادن آنان نسبت به آراى ساختگى و غير مستند به وحى بود.

امام باقر (ع) در اين راستا مى‏فرمود: هر گاه من حديث و سخنى براى شما گفتم، ريشه و مستند قرآنى آن را از من جويا شويد.سپس آن حضرت در برخى سخنانش فرمود: پيامبر (ص) از قيل و قال (بگو مگو و مشاجره) و هدر دادن و تباه ساختن اموال و پرس و جوى زياد، نهى كرده است.
به آن حضرت گفته شد: اين مطالب در كجاى قرآن آمده است؟

امام باقر (ع) فرمود: در قرآن آمده است.

لاَّ خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِّن نَّجْوَاهُمْ إِلاَّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاَحٍ بَيْنَ النَّاسِ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ ابْتَغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا 1

(اين آيه دلالت مى‏كند كه بيشتر سخنان نجوايى و به درازا كشيده فاقد ارزش است، مگر سخنى كه در آن امر به انفاق يا كار نيك و يا اصلاح ميان مردم باشد) .

وَلاَ تُؤْتُواْ السُّفَهَاء أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَاماً وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُواْ لَهُمْ قَوْلاً مَّعْرُوفًا 2

(از اين آيه استفاده مى‏شود كه اموال را نبايد در معرض نابودى و تباهى قرارداد).

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَسْأَلُواْ عَنْ أَشْيَاء إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَإِن تَسْأَلُواْ عَنْهَا حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللّهُ عَنْهَا وَاللّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ 3

(و اين آيه مى‏نماياند كه هر سؤالى شايسته و مفيد و مثبت نيست، و چه بسا پرسشهايى كه به ناراحتى و نگرانى خود انسان بينجامد) .4

امام باقر (ع) با اين شيوه، در صدد بود تا روحيه قرآن گرايى را در ميان اهل دانش و جامعه اسلامى تقويت نمايد، و از اين طريق انحراف بينشهاى سطحى و عالم نمايان خود محور را به مردم يادآور شود، چه، در برخى مباحثه‏ها، با صراحتى فزونتر به اين نكته پرداخته است :

حسن بصرى نزد امام باقر (ع) آمد و گفت: آمده‏ام تا مطالبى درباره قرآن از شما بپرسم .

امام فرمود: آيا تو فقيه اهل بصره نيستى؟

پاسخ داد: اين چنين گفته مى‏شود.

امام فرمود: آيا در بصره شخصى هست كه تو مسايل و احكام را از او دريافت كنى؟

پاسخ داد: خير.

امام فرمود: بنابر اين، همه مردم بصره، مسايل دينشان را از تو مى‏گيرند؟

گفت: آرى.

امام باقر (ع) فرمود: سبحان الله! مسؤوليت بزرگى را به گردن گرفته‏اى.از جانب تو سخنى برايم نقل كرده‏اند كه نمى‏دانم واقعا تو آن را گفته‏اى يا بر تو دروغ بسته‏اند.

حسن بصرى گفت: آن سخن چيست؟

امام فرمود: مردم گمان كرده‏اند كه تو معتقدى خداوند امور بندگان را به خود آنان تفويض كرده است!

حسن بصرى سكوت اختيار كرده و هيچ نمى‏گفت!

امام باقر (ع) براى اين كه وى را به ريشه اشتباهش متوجه سازد و بنماياند كه‏عامل اصلى كج فهمى او، ناتوانى در فهم معارف قرآن است، برايش نمونه‏اى روشن آورد و گفت:

اگر خداوند در قرآنش به كسى ايمنى داده باشد، آيا براستى پس از اين ايمنى تضمين شده از سوى خدا، بر او ترسى هست؟

حسن بصرى گفت: خير، ترسى بر او نخواهد بود.

امام باقر (ع) فرمود: اكنون آيه‏اى را برايت مى‏خوانم و سخنى با تو دارم، من گمان نمى‏كنم كه آن آيه را به گونه صحيح تفسير كرده باشى، و اگر غلط تفسير كرده‏اى، هم خودت را هلاك كرده‏اى و هم پيروانت را.

آن آيه اين است:

وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّامًا آمِنِينَ 5

شنيده‏ام كه گفته‏اى مراد از سرزمين مبارك و امن، سرزمين مكه است؟ آيا كسانى كه براى حج به مكه سفر مى‏كنند مورد هجوم راهزنان قرار نمى‏گيرند و در مسير آن هيچ ترسى ندارند و اموالشان را از دست نمى‏دهند؟

حسن بصرى گفت: چرا.

امام فرمود: پس چگونه ايمن هستند و امنيت دارند؟ ! اين آيه مثالى است كه خداوند درباره ما اهل بيت رسالت، بيان داشته است.ما سرزمين مباركيم و سرزمينهاى آشكار (قرى ظاهرة) نمايندگان و فقهاى پيرو ما هستند كه ميان ما و شيعيانمان قرار دارند و مطالب ما را به آنان مى‏رساندند.

قدرنا فيها السير

مثالى است از حركت و كاوش علمى.

سيروا فيها ليالى و اياما

مثالى است از تهييج مردم براى كسب هماره دانش در زمينه حلال و حرام و واجبات و احكام از اهل بيت (ع) .

هر گاه مردم از اين طريق معارف دين را دريافت كنند، ايمن از شك و گمراهى‏اند...

اى حسن بصرى! اگر به تو بگويم جاهل اهل بصره‏اى! سخنى به گزاف نگفته‏ام، از اعتقاد به تفويض، اجتناب كن، زيرا خداوند به دليل ضعف و سستى، تمام كارخلق را به ايشان وا ننهاده و از سوى ديگر ايشان را بناروا بر گناهان مجبور نساخته است.6

نظير چنين مباحثه‏اى از امام باقر (ع) با قتادة بن دعامة نيز نقل شده است:

قتادة بن دعامة از محدثان و مفسران مشهور اهل سنت است و از فقهاى بصره به شمار مى‏آيد .
امام به او فرمود: آيا تو فقيه اهل بصره‏اى؟

قتاده گفت: چنين گمان مى‏كنند.

امام باقر (ع) فرمود: آيا قرآن را بر اساس شناخت و علم تفسير مى‏كنى يا از روى ناآگاهى؟

قتادة گفت: بر اساس علم و مبانى علمى، قرآن را تفسير مى‏كنم.

امام فرمود: اگر براستى بر اساس علم تفسير مى‏كنى، از تو سؤال مى‏كنم كه مراد از آيه قدرنا فيها السير سيروا فيها ليالى و اياما آمنين چيست؟

قتادة نظريه‏اى همانند سخنان حسن بصرى ابراز داشت، و امام همان پاسخ را به او ياد آور شد.7

 
مبارزه با انديشه خوارج

خوارج گر چه پس از جنگ نهروان به شدت تضعيف شدند، ولى با گذشت زمان به تجديد قوا پرداخته و هوا دارانى يافته و بعدها به شورشها و حركتهاى اجتماعى دامن زدند.

يكى از ميدانهاى رويارويى امام باقر (ع) با انديشه‏هاى منحرف، موضعگيريها و روشنگريهاى آن حضرت در رويارويى با عقايد و مشى خوارج بود.

امام باقر (ع) در برخى از تعاليم خود مى‏فرمود: به اين گروه مارقه8 بايد گفت: چرا از على (ع) جدا شديد، با اين كه شما مدتها سر در فرمان او داشتيد و در ركابش جنگيديد و نصرت و يارى وى زمينه تقرب شما را به خداوند، فراهم مى‏آورد.

آنها خواهند گفت: امير المؤمنين (ع) در دين خدا حكم كرده است (يعنى در جنگ با معاويه حكميت را پذيرفته است در حالى كه نمى‏بايست شرعا حكميت را بپذيرد) .

به آنان بايد گفت: خداوند در شريعت پيامبر حكميت را پذيرفته و آن را به دو مرد از بندگانش وانهاده است.آنجا كه فرموده:

وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُواْ حَكَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِّنْ أَهْلِهَا إِن يُرِيدَا إِصْلاَحًا يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُمَا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًا 9

هر گاه ميان زن و شوهر اختلافى رخ نمود كه احتمال دارد به جدايى منتهى شود، به انگيزه ايجاد سازش و همدلى ميان آنها، يك مرد از جانب شوهر و يك مرد از جانب زن به عنوان حكم فرستاده شوند تا اگر بناى اصلاح باشد، خدا آنان راتوفيق عطا كند.

از سوى ديگر، رسول خدا (ص) در جريان بنى قريظه براى حكميت، سعد بن معاذ را برگزيد و او به آن چه مورد امضا و پذيرش خداوند بود، حكم كرد.
 
به خوارج بايد گفت: آيا شما نمى‏دانيد كه وقتى امير المؤمنين (ع) حكميت را پذيرفت به افرادى كه حكميت بر عهده آنان نهاده شده بود فرمان داد تا بر اساس قرآن حكم كنند و از حكم خداوند فراتر نروند و شرط كرد كه اگر حكم آنان خلاف قرآن باشد، آن را نخواهد پذيرفت؟ زمانى كه كار حكميت عليه على (ع) تمام شد، برخى به آن حضرت گفتند: كسى را بر خود حكم ساختى كه عليه تو حكم كرد!

امير المؤمنين (ع) در پاسخ گفت: من به حكميت كتاب خدا تن دادم، نه به حكميت يك فرد تا نظر شخصى خودش را اعمال كند.

اكنون بايد به خوارج گفت كه در كجاى اين حكميت، انحراف از حكم قرآن ديده مى‏شود! با اين كه آن حضرت بصراحت اعلام كرد كه: حكم مخالفت قرآن را رد مى‏كند. 10

در روايتى ديگر آمده است: فردى از خوارج مدعى بود كه على (ع) در جنگ نهروان به خاطر كشتن خوارج، گرفتار ظلم شده است.وى مى‏گفت اگر بدانم كه در پهنه زمين كسى هست كه براى من ظالم نبودن على (ع) را ثابت كند به سويش خواهم شتافت.به او گفتند كه از ميان فرزندان على (ع) شخصى چون ابو جعفر، محمد بن على مى‏تواند تو را پاسخ دهد.

وى كه از سردمداران خوارج بود، گروهى از بزرگان يارانش را گرد آورد و به حضور امام باقر (ع) رسيد.

به امام باقر (ع) گفته شد اينان براى مناظره آمده‏اند.حضرت فرمود اكنون بازگردند و فردا بيايند.

فرداى آن روز، امام باقر (ع) فرزندان مهاجر و انصار را گرد آورد و گروه خوارج نيز حضور يافتند.

امام باقر (ع) با حمد و ستايش خداوند، سخن آغاز كرد و پس از شهادت به‏وحدانيت خداوند و رسالت پيامبر اكرم (ص) فرمود: سپاس خداى را كه با اعطاى نبوت به پيامبر اكرم، ما خاندان را كرامت بخشيد و ولايت خويش را به ما اختصاص داد.اى فرزندان مهاجر و انصار! در ميان شما هر كس فضيلتى از امير المؤمنين على (ع) مى‏داند، بر جاى ايستد و آن را بازگويد.

حاضران هر يك ايستادند و در فضيلت على (ع) سخنها ايراد كردند. با اين زمينه و فضايى كه امام باقر (ع) پديد آورد آن مرد كه بزرگ خوارج آن محفل بشمار مى‏آمد، از جاى برخاست و گفت: من فضايل و ارزشهاى على (ع) را بيش از اين جمع آگاهم و روايتهاى فزونترى را مى دانم، ولى اينها مربوط به زمانى است كه على (ع) هنوز حكميت را نپذيرفته، با پذيرش حكميت كافر نشده بود.

سخن در فضايل على (ع) به حديث خيبر رسيد، آنجا كه پيامبر (ص) فرمود: «لاعطين الراية غدا رجلا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله، كرارا غير فرار، لا يرجع حتى يفتح الله على يديه.»

فردا، پرچم را به فردى خواهم سپرد كه خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند.بر دشمن هماره مى‏تازد و هرگز از ميدان نبرد نمى‏گريزد، او از رزم باز نمى‏گردد مگر با پيروزى و فتح خيبر.

در اين هنگام امام باقر (ع) رو به جانب آن مرد كرد و فرمود:

درباره اين حديث چه مى‏گويى؟

خارجى گفت: اين حديث حق است و شكى هم در آن نيست، ولى كفر پس از اين مرحله پديد آمد .

امام باقر (ع) فرمود: آيا آن روز كه خداوند على را دوست مى‏داشت، مى‏دانست كه او در آينده اهل نهروان را خواهد كشت يا نمى‏دانست؟

مرد گفت: اگر بگويم خدا نمى‏دانست، كافر شده‏ام، پس ناگزير بايد اقرار كنم كه خداوند مى‏دانسته است.

امام باقر (ع) فرمود: آيا محبت خدا به على (ع) از آن جهت بوده كه وى در خط اطاعت خدا حركت مى‏كرده يا به خاطر عصيان و نافرمانى بوده است!

مرد گفت: بديهى است كه دوستى خداوند نسبت به امير المؤمنين على (ع) ازجهت اطاعت و بندگى وى بوده است نه عصيان و نافرمانى. (در نتيجه محبت خداوند به على (ع) بيانگر اين است كه على (ع) تا پايان عمر در راه اطاعت خدا گام نهاده و هرگز از مسير رضاى او بيرون نرفته است و آنچه كرده وظيفه الهى او بوده است).

سخن كه به اينجا رسيد، امام باقر (ع) رو به آن مرد كرده و فرمود: اكنون تو در ميدان مناظره مغلوب شدى، از جاى برخيز و مجلس را ترك كن.

مرد از جاى برخاست و آيه‏اى از قرآن را كه بيانگر آشكار گشتن حق براى او بود زمزمه مى‏كرد و اظهار داشت: «الله اعلم حيث يجعل رسالته».11
 

مبارزه با توهمات قدريه و جبريه

از جمله مسايل بحث انگيز معارف اسلامى كه از دير زمان، ذهن انديشه وران و حتى عاميان را به پرسشهاى مختلف بر مى‏انگيخته، مسأله جبر و اختيار است.

در قرآن كه محور تعاليم اسلامى است از يك سو حاكميت مطلق الهى بر تمامى ابعاد و زواياى هستى به انسان يادآورى شده است، و از سوى ديگر اعمال و موضعگيرى آدميان در صحنه زندگى و در ميدان كفر و ايمان، عمل خود آنان بشمار آمده است.

در برخى آيات مى‏خوانيم:

ما شاء الله لا قوة الا بالله 12

خواست، خواست خداست و نيرويى جز به اتكاى خدا وجود ندارد.
و ما تشاؤون إلا ان يشاء الله... 13

شما چيزى را نمى‏خواهيد مگر اين كه خداوند بخواهد.

تضل بها من تشاء و تهدى بها من تشاء14

 خداوند آن كس را كه بخواهد به وسيله آيات قرآن گمراه مى‏سازد و هر آن كس را كه بخواهد هدايت مى‏كند.

و از سوى ديگر در بعضى از آيات مى‏خوانيم:

و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم... 15

هر ناگوارى كه به شما برسد، نتيجه دستاوردهاى خود شماست.

و لتجزى كل نفس بما كسبت و هم لا يظلمون 16

هر فردى به وسيله آن چه خود كسب كرده و انجام داده است مجازات مى‏شود و آدميان مورد ستم واقع نخواهند شد.

و لا تزر وازرة اخرى17

در نظام داورى حق، هيچ كس سنگينى بار ديگرى را بر دوش نمى‏كشد.

هر يك از اين دو دسته آيات، بيانگر بعدى از معرفت جامع دينى است، و نظر به تبيين حقيقتى خاص دارد و در صورتى كه جايگاه هر يك از اين آيات شناخته نشود، مثلا يك دسته مورد توجه قرار گيرد و دسته ديگر ناديده انگاشته شده، يا توجيه و تأويل شود، معرفت دينى به انحراف مى‏گرايد، چنان كه در صدر اسلام، دور ماندگان از مكتب اهل بيت (ع) به دليل عدم آشنايى كامل با منطق وحى و عدم تسلط بر مجموعه آيات قرآن و ناآگاهى از شيوه جمع ميان پيامهاى آن، گرفتار افراط و تفريط شدند، گروهى به جبر گراييدند و دسته‏اى به تفويض كامل!

اين جريانهاى فكرى هر چند در عصر امام صادق (ع) اوج بيشترى يافت، ولى خيزشهاى آن در عصر امام باقر (ع) نمايان شد.

امام باقر (ع) در رد نظريه جبر مطلق و اختيار مطلق مى‏فرمود:

لطف و رحمت الهى به خلق، بيش از آن است كه آنان را به انجام گناهان مجبور سازد، و سپس ايشان را به خاطر كارهايى كه به اجبار انجام داده‏اند عذاب كند! از سوى ديگر خداوند قاهرتر و نيرومندتر از آن است كه چيزى را اراده كند و تحقق‏نيابد.

از آن حضرت سؤال شد كه مگر ميان جبر و اختيار، جايگاه سومى وجود دارد؟ امام باقر (ع) فرمود: آرى ميان جبر و اختيار مجالسى گسترده‏تر از فضاى آسمانها و زمين هست. 18

راوى حديث همانند اين بيان را به امام صادق (ع) نيز نسبت داده است.


1 ـ نساء/ .114
2 ـ نساء/ .5
3 ـ مائده/ .101
4 ـ اختصاص مفيد .322
5 ـ سبأ/ .18
6 ـ الاحتجاج/ .327
7 ـ بحار 46/ .349
8 ـ «مارقه» به گروه خوارج اطلاق شده است، زيرا آنان از زير بار بيعت خود با على (ع) خارج شدند، و على (ع) در خطبه شقشقيه به اين جهت درباره ايشان گفت: «و مرقت اخرى» .نهج البلاغه، خطبه .3
9 ـ نساء/ .35
10 ـ احتجاج طبرسى 2/ .324
11 ـ الكافى 8/349، بحار 21/ .26
12 ـ كهف/ .39
13 ـ انسان/76، تكوير/ .81
14 ـ اعراف/ .155
15 ـ شورى/ .30
16 ـ جاثيه/ .22
17 ـ انعام/164، اسراء/15، زمر/39، فاطر/ .18
18 ـ عن ابى جعفر و ابى عبد الله (ع) قالا: إن الله ارحم بخلقه من ان يجبر خلقه على الذنوب ثم يعذبهم عليها و الله اعز من ان يريد امرا فلا يكون، قال: فسئلا (ع) هل بين الجبر و القدر منزلة ثالثة؟ قالا: نعم أوسع مما بين السماء و الارض.اصول كافى 1/باب الجبر و القدر، حديث .9

*منبع : سایت تبیان 
نظرات بینندگان