کد خبر: ۴۴۴۹۱
تاریخ انتشار: ۲۹ : ۱۴ - ۲۴ آبان ۱۳۹۰

آقاي خشن هاليوود 69 ساله شد

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
فردا (چهارشنبه) شصت‌ونهمين سالروز تولد «مارتين اسکورسيزي»، کارگردان، فيلم‌نامه‌نويس، تهيه‌کننده و بازيگر سرشناس تاريخ سينماي آمريكا و جهان است.

به گزارش انتخاب، «مارتين اسكورسيزي» عنوان‌دار تمامي جوايز معتبر سينمايي دنيا شامل اسکار، گلدن گلوب، بافتا و البته جشنواره معتبر کن و همچنين معروف‌ترين جايزه تلويزيوني آمريکا «امي» است.

در بسياري از رده‌بندي‌هاي سينمايي اسکورسيزي را به‌عنوان بهترين کارگردان زنده و معاصر دنيا پس از جنگ جهاني دوم و يکي از سه کارگردان برتر تاريخ سينما مي‌دانند. فيلم‌سازي که پس از گذشت نزديک به چهار دهه، همچنان نامي بزرگ، مطرح و مهم در عرصه کارگرداني سينما است که اکران هر فيلم جديدش را اتفاق مهم سينمايي مي‌دانند و مورد ستايش منتقدين قرار مي‌گيرد.

به گزارش انتخاب به نقل از ایسنا، اسکورسيزي كه رييس بنياد جهاني حفاظت و نگهداري از فيلم‌هاي قديمي است، موضوعات اصلي فيلم‌هايش را درباره جنايت، مسخ انسان‌ها، گناه و در نهايت رستگاري و همچنين خشونت خاص جامعه آمريکايي قرار داده است. وي همچنين به کارگردان فيلم‌هاي خشن و خونين معروف ‌است که البته ممکن است زير تيغ سانسور بعضي از صحنه‌هاي فيلم در اکران يا نمايش تلويزيون قيچي و حذف شود. شايد به همين علت باشد که سال‌ها جايزه اسکار صرف‌نظر از نيش تند سينماي انتقادي‌اش از او دريغ شد.

گستردگي و قدرت دانش سينمايي اسکورسيزي را که به "دايره‌المعارف متحرک سينمايي" تشبيه شده است هميشه ستودني بوده و او را از مهم‌ترين فيلم‌سازان آمريکايي در سطح دنيا مي‌دانند که عشق و علاقه فراوان و ديوانه‌وارش به سينما همواره زبانزد بوده است؛ تا جايي که کسي نيست که نداند سينما مترادف است با نام يکي از مهم‌ترين عشاقش يعني "مارتين اسکورسيزي". اسكورسيزي را با فيلم‌هاي ماندگارش چون «خيابان‌هاي پايين شهر»، «راننده تاکسي»، «گاو خشمگين»، «رفقاي خوب» و البته دوستي و همکاري متناوب با بازيگر بزرگ سينما «رابرت دنيرو» مي‌شناسند.

تولد در محله جنايت‌كاران

«مارتين اسکورسيزي» متولد 17 نوامبر 1942 در "کويينز" نيويورک منطقه ايتاليايي‌هاي آمريکا است. نيويورک دهه 40 و 50 محل جنايت‌کاران و گانگسترهاي قوميت‌هاي مختلف بود. او در محله‌هايي بزرگ شد که پاتوق ايتاليايي‌هايي خلافکار بود و همين عامل موجب شد تا در شخصيت اسکورسيزي هميشه نشانه‌اي از گانگسترها به‌جا بماند و نمود عيني اين واقعيت هم ديالوگ معروف فيلم «رفقاي خوب» است که شخصيت اصلي فيلم درحالي كه هنوز نوجوان است مي‌گويد "براي من گانگستر بودن بهتر از رئيس‌جمهور آمريکا شدن است."

او تنها فرزند خانواده‌اي بود كه پدر و مادرش هر دو در صنعت پوشاک كار مي‌كردند، اما "مارتين" کودک نحيف و رنجوري بود که اکثر اوقات به خاطر بيماري آسم در خانه به سر مي‌برد. در کودکي توجه به اصول مذهبي و حضور در کليسا مهم‌ترين وجه زندگي اسکورسيزي را تشکيل مي‌داد، اما در دوران نوجواني با رفتن به سينما و تماشاي فيلم‌هاي آن زمان در كنار پدرش به سينما علاقه‌مند شد.

به همين خاطر آرزوي اصلي‌اش که کشيش ‌شدن بود را رها کرد و از مدرسه علوم مذهبي مستقيما به دانشگاه فيلم‌سازي نيويورک رفت تا در سال 1966 مدرک تحصيلي‌اش را دريافت کرد. والدين اسکورسيزي که از همان ابتدا از فيلم‌ساز شدن او تعجب کرده بودند و حتي به طعنه مي‌گفتند که او ديوانه شده هست، به تدريج در فيلم‌هاي پسرشان خودشان نيز نقش‌هاي کوتاهي را بازي مي‌کردند که از آن جمله مي‌توان به بازي هر دو در «رفقاي خوب» اشاره کرد.

آغاز دوران فيلم‌سازي

پس از دريافت مدرک ليسانس در کارگرداني سينما در سال 1963 از دانشگاه نيويورک فارغ‌التحصيل شد، اما قبل از آنکه موفق به ورود به دوره فوق‌ليسانس شود به ناچار به خدمت سربازي رفت و به‌عنوان تفنگدار دريايي در جنگ ويتنام شرکت کرد که به سختي نيز مجروح شد. پس از آن وي وارد دوره فوق ليسانس سينما در دانشگاه نيويورك شد و در همان دوران شروع به ساخت فيلم‌هاي کوتاه کرد که با استقبال بسيار مواجه شد. اسکورسيزي در سال 1967 اولين فيلم بلندش که البته پايان‌نامه دانشجويي او نيز بود بانام «چه کسي در خانه من را مي‌زند؟» را ساخت. يک فيلم سياه‌وسفيد که کاملا سبک کاري اسکورسيزي و مضمون مورد علاقه‌اش که بعدها در اولين فيلم مهم‌اش «خيابان‌هاي پايين شهر» آن را ادامه داد. در سال‌هاي دهه 70 اسكورسيزي و «فرانسيس فورد کاپولا»، «برايان دي پالما»، «جورج لوکاس» و «استيون اسپيلبرگ» با يکديگر آشنا شدند که به "بچه‌هاي بداخلاق سينما" مشهور شدند. اين‌ها مهم‌ترين و بزرگترين کارگردانان موج جديد سينماي آمريکا بودند که نقش مهمي در سبک و سياق جديد فيلم و سينماي آن دوران بازي کردند.

اعتبارآفريني با «خيابان‌هاي پايين شهر»

اسکورسيزي براي ساخت «خيابان‌هاي پايين شهر» به دنبال بازيگر بود كه برايان دي پالما «رابرت دنيرو» را به اسکورسيزي معرفي کرد و از اين زمان اين دو اسطوره سينما رابطه نزديکي برقرار کرده و در چندين پروژه سينمايي ديگر با هم همکاري کردند. در اين فيلم تمامي سبک کاري مخصوص اسکورسيزي آماده بود؛ فضاي مردانه، خشونت فراوان، جنايت، چهره خشن از نيويورک و تدوين فوق سريع. اين فيلم او را در دهه 70 به عنوان استعدادي غيرقابل انکار که سينماي جديدي را براي عرضه دارد به همه معرفي ‌كرد.

«راننده تاکسي»

اسكورسيزي دو سال بعد با فيلم ديگر خود دنياي سينما را شگفت‌زده كرد. در واقع او در سال 1976 يکي از به‌يادماندني‌ترين فيلم‌هاي تاريخ سينما و يکي از محبوب‌ترين فيلم‌هاي منتقدان سينما را ساخت؛«راننده تاکسي» با بازي رابرت دنيرو و «جودي فاستر». شيوه کارگرداني او در اين فيلم و خشونت بي‌اندازه آن بسيار مورد تحسين قرار گرفت و با وجود موفقيت‌هاي «خيابان‌هاي پايين‌ شهر» اين فيلم بود که به اسکورسيزي و دنيرو هويت بخشيد. اين فيلم در چهار رشته به جز کارگرداني نامزد جايزه اسکار شد که به هيچ‌کدام دست نيافت. اما توانست در معتبرترين رويداد سينمايي جهان يعني جشنواره كن جايزه نخل طلا را بگيرد.

«نيويورک نيويورک»

موفقيت هنري راننده تاکسي موجب شد اسکورسيزي اولين فيلم پرهزينه‌اش را کارگرداني کند. يک موزيکال فوق‌العاده به نام «نيويورک نيويورک» كه اداي دين خالصانه اسکورسيزي به زادگاهش و موزيکال کلاسيک هاليوودي بود كه با شکست تجاري و حتي انتقادي مواجه شد و سومين همکاري او با دنيرو را رقم زد. البته برخورد نااميدکننده منتقدين و مردم در مقابل اين فيلم موجب افسردگي اسكورسيزي شد.

«گاو خشمگين»

بسياري معتقدند رابرت دنيرو تاثير زيادي در متقاعد کردن اسکورسيزي براي ترک کوکايين و ساخت بهترين فيلم‌اش «گاو خشمگين» داشته ‌است تا به يکي ديگر از آثار ماندگار اسکورسيزي تبديل شود. اين اولين فيلم زندگي‌نامه‌اي بسيار فوق‌العاده اسکورسيزي بود که سال 1980 به پرده‌ سينماها آمد. اين فيلم به‌عنوان يک شاهکار سينمايي ارزيابي شد و عنوان بهترين فيلم دهه 80 را نيز کسب کرد. فيلم نامزد هشت جايزه اسکار ازجمله بهترين فيلم، بهترين بازيگر مرد و اولين نامزدي اسكورسيزي براي بهترين کارگرداني بود كه دنيرو اسكار بهترين بازيگر مرد را گرفت. امروزه از «گاو خشمگين» به‌عنوان هنري‌ترين فيلم تاريخ ورزشي سينما ياد مي‌شود.

«سلطان کمدي»

فيلم بعدي اسکورسيزي پنجمين همکاري او با رابرت دنيرو بود،‌ شاهکاري ديگر به‌نام «سلطان کمدي» كه در سال 1983 ساخته شد. يک فيلم تيره‌وتار درباره رسانه و شهرت که كاملا با فيلم‌هاي پرشوري که اسكورسيزي تاكنون ساخته بود تفاوت داشت و جنب و جوش کمتري نسبت به سبک کاري که کارگردان تا اين زمان نشان داده بود داشت. «سلطان کمدي» در گيشه شکست خورد، اما خلاقيت او در ساخت چنين فيلمي بسيار مورد ستايش منتقدين قرار گرفت و در فهرست محبوب‌ترين فيلم‌هاي عمر کارگردانان بزرگي چون «کوروساوا» «ويم وندرس» قرار گرفت.

«آخرين وسوسه مسيح»

پس از يک فيلم نصفه ‌و نيمه در سينماي تجاري هاليوود در اواسط دهه هشتاد، اسکورسيزي در سال 1988 به همان فيلم‌سازي شخصي‌اش با يک فيلم‌نامه با سبك پل شرايدر بازگشت. ابتدا قرار بود رابرت دنيرو در نقش مسيح بازي كند، اما «ويليام دفو» جايگزين او شد. اسكورسيزي در اين فيلم به‌جاي ارائه يک تصوير مقدس از حضرت مسيح به او چهره‌اي مادي داد. فيلم حتي پيش از اکران اعتراض‌هاي زيادي برانگيخت و اعتراض‌هاي جهاني نسبت به موضوعي که به تصور بسياري کفرآميز بود، موجب شد اين فيلم کم‌هزينه به يک حساسيت رسانه‌اي با جنجال بسيار در جهان تبديل شود که اسكورسيزي را ازسوي پاپ تحريم کرد.

«رفقاي خوب»

بعد از يک دهه سخت، نوبت به حماسه گنگستري «رفقاي خوب» در سال 1990 رسيد که يک اثر زندگي‌نامه‌اي شاهکار بود كه با بازي رابرت دنيرو، شهرت و اعتبار دوچندان به اسكورسيزي بخشيد. اين فيلم هنوز به‌عنوان يکي از بزرگترين دستاوردهاي کارگرداني اسکورسيزي به‌شمار مي‌آيد كه بسياري منتقدين آن را نمونه مثال‌زدني و اوج هنر تکنيکي سينمايي اسكورسيزي مي‌دانند. اين فيلم نامزد شش جايزه اسکار از جمله بهترين فيلم و کارگرداني شد، هرچند اسکورسيزي بازهم به جايزه اسکار نرسيد و اين‌بار به کارگردان تازه‌کار فيلم «رقص با گرگ‌ها» (كوين کاستنر) باخت.

«تنگه وحشت»

فيلم بعدي اسکورسيزي «تنگه وحشت» بود كه در سال 1991 هفتمين همکاري وي با رابرت دنيرو را رقم زد که هرگز نمي‌توان بازي زيباي او را در نقش "مکس کدي" را از خاطر برد. اين فيلم بازگشت دوباره کارگردان به جريان اصلي سينما و يک تريلر سبک‌دار بود که بسيار تحت‌تاثير آلفرد هيچکاک بود. اين فيلم نامزد دو جايزه اسکار شد و تنها 80 ميليون دلار در آمريکا فروش کرد و توانست که طرفداران بسياري را جذب خودش بکند. اسکورسيزي در همين سال کارگرداني فيلم «فهرست شيندلر» را که اسپيلبرگ به او پيشنهاد كرد نپذيرفت.

 «عصر معصوميت»

اسکورسيزي علاوه‌بر فيلم‌هاي گانگستري، در ژانرهاي ديگر نيز فيلم ساخته‌ است که در نوع خود بسيار زيبا بوده‌اند. ازجمله فيلم «عصر معصوميت» که اثري كاملا درام وعاشقانه ‌است و براي کارگرداني چون اسکورسيزي که تخصص اصلي‌اش ساخت فيلم‌هاي جنايي است، يك شاهکار به حساب مي‌آيد. از بارزترين نکات اين فيلم كه محصول 1993 است،‌ مي‌توان به طراحي صحنه عالي و موسيقي بي‌بديل آن اشاره كرد که در تمام طول فيلم خودنمايي مي‌کند. اگرچه «عصر معصوميت» در گيشه موفقيتي به دست نياورد، اما در 5 بخش نامزد جوايز اسكار شد که يکي از آنها نامزدي ناموفق اسکورسيزي در فيلم‌نامه اقتباسي بود که بعد از «رفقاي خوب» براي دومين‌بار بود که کارگردان براي فيلم‌نامه هم به کانديداي اين جايزه مي‌رسد.

«کازينو »

کازينو محصول 1995 يک فيلم خشن و پرهزينه بود که دقيقا مانند «عصر معصوميت» درباره مردي بود که زندگي کاملا مرتب‌ او با اتفاقات پيش‌بيني نشده ويران مي‌شود. اين فيلم خشن گنگستري را مي‌توان خشن‌ترين و از هم گسيخته‌ترين فيلم اسکورسيزي محسوب كرد.

«دار و دسته نيويورکي»

بعد از چند سال بي‌خبري از اسکورسيزي كه حرکت مهمي در سينما نكرده بود، «دار و دسته نيويورکي» در سال 2002 و با بودجه‌اي بالغ بر 100 ميليون دلار به پرده سينماها آمد كه وابستگي فراواني به جريان اصلي‌ سينماي هاليوود داشت. اين فيلم با بازي «دانيل دي لوييس» درباره نيويورک قرن نوزدهم است. در فوريه 2003 اين فيلم نامزد 10 جايزه اسکار شد ازجمله بهترين فيلم، بهترين کارگرداني و بهترين بازيگري براي «دانيل دي لوييس». اين چهارمين بار بود که اسکورسيزي نامزد اسکار بهترين کارگرداني مي‌شد، اما اين‌بار هم آن به رومن پولانسکي باخت و فيلم به شکل عجيبي در تمامي رشته‌ها دست خالي ماند! «لئوناردو دي کاپريو» براي اولين‌بار با اسکورسيزي در اين فيلم همکاري‌ كرد، اما «دي لوئيس» به‌قدري نقش "بيلي قصاب" را قدرتمندانه به تصوير کشيد که هيچکس متوجه درخشش بازيگر ديگري در اين فيلم نشد.

«هوانورد»

فيلم بعدي اسکورسيزي هوانورد محصول 2004 يک فيلم پرهزينه و غول‌آسا زندگي‌نامه‌اي درباره «هاوارد هيوز»، پيشگام صنعت هوانوردي بود كه تلاش ديگري ازسوي اين فيلم‌ساز معروف براي پيوند حساسيت‌هاي شخصي‌اش با دوران طلايي هاليوود بود. فيلم که قرار بود ابتدا به کارگرداني «مايکل مان» ساخته شود با موفقيت تجاري فراواني مواجه شد و مورد استقبال آکادمي اسکار قرار گرفت. «هوانورد» با نامزدي در 11 رشته بيشترين كانديداي جوايز اسكار بود، اما تنها 5 اسکار گرفت. اسکورسيزي اين‌بار هم جايزه بهترين كارگرداني را به «کلينت ايست‌وود» براي فيلم «عزيز ميليون دلاري‌» واگذار کرد. با اين حال «هوانورد» اولين فيلم اين کارگردان بود که در آمريکا فروش بيش از 100 ميليون دلار داشت.

«مردگان»

در سال 2006 اسكورسيزي با فيلم «مردگان» غوغايي ديگر به‌پا کرد. اين فيلم بسيار سنگين و خشن تنها در آمريکا 130 ميليون دلار فروش داشت و زمانيکه گلدن گلوب براي دومين‌بار به اسکورسيزي جايزه داد، آکادمي اسكار هم جرات پيدا كرد تا سرانجام اولين اسکار را به پيرمرد خشن هاليوود بدهد. اين فيلم با بازي دي کاپريو، جک نيکلسون و مت ديمون جوايز اصلي اسکار را درو کرد. اين فيلم يك تريلر پليسي گنگستري در بوستون بود كه فراتر از انتظار او عمل كرد. اين فيلم علاوه‌بر اسکار بهترين کارگرداني، توانست اسکار بهترين فيلم‌نامه اقتباسي و بهترين تدوين و همچنين بالاخره بهترين فيلم سال را نيز كسب كند.

«جزيره شاتر»

فيلم بعدي اسکورسيزي با نام «جزيره شاتر» فوريه 2010 اکران شد و همچون فيلم‌هاي اخير اسكورسيزي، براي چهارمين‌بار با بازي «دي‌ کاپريو» که او را «دنيرو» جديد اسکورسيزي مي‌نامند به پرده سينماها آمد. دي‌كاپريو در نشست خبري نمايش اين فيلم در جشنواره برلين، «جزيره شاتر» را سخت‌ترين نقش‌آفريني كارنامه سينمايي‌اش دانست و گفت: «واقعا ديوانگي است كه بازيگري فرصت همكاري با مارتين اسكورسيزي را از دست بدهد. اميدوارم بازهم بتوانم در فيلم‌هاي بعدي با او همكاري كنم. او احساس عشق به سينما دارد و اين حس را در لوكيشن به بازيگران القا مي‌كند.»

«هوگو كابرت»

جديدترين تجربه كارگرداني اسكورسيزي در دنياي سه‌بعدي كودكان اقتباسي از يك كتاب پرفروش است. داستان اين فيلم در پاريس دهه 1930 اتفاق مي‌افتد و زندگي پسر يتيم 12 ساله‌اي به نام «هوگو» را به‌تصوير كشيده كه به صورت پنهاني در پشت ديوارهاي ايستگاه قطار پاريس زندگي مي‌كند. فيلم‌نامه اين اثر را «جان لوگان» نوشته است كه پيش‌تر در فيلم «هوانورد» با «اسكورسيزي» همكاري كرده بود.

گونه‌هاي سينمايي فيلم‌هاي اسكورسيزي

اسکورسيزي نيز همچون ديگر نابغه سينماي جهان «استنلي کوبريک» به دليل دانش و تسلط بر ژانرهاي گوناگون فيلم‌هايي در سبک‌هاي مختلف ساخته است كه مورد ستايش قرار گرفته‌اند. در ذيل نگاهي مختصر به اين تنوع ژانر مي اندازيم:

سينماي وحشت و دلهره‌آور: «تنگه وحشت»، «جزيره شاتر»

سينماي گناه و جنايت: «راننده تاکسي»، «تنگه وحشت»

سينماي مافيا و گنگستري: «رفقاي خوب»، «کازينو»، «مردگان»، «خيابان‌هاي پايين شهر»

سينماي کمدي سياه: «سلطان کمدي»، «بعد از ساعت‌ها»

سينماي رمانتيک: «عصر معصوميت»

سينماي ورزشي: «گاو خشمگين»، «رنگ پول»

سينماي تاريخي: «آخرين وسوسه مسيح»، «دار و دسته نيويورکي»

سينماي موزيکال: «نيويورک نيويورک »

سينماي جنگ: «کوندون»

سينماي خانوادگي و کودک: «خلاقيت هوگو كابرت»

فيلم‌هاي اسکورسيزي همواره پيامي براي انسانيت داشته‌اند که غرور، خودپرستي، جنايت و کينه سرانجامي جز نابودي ندارد. اسکورسيزي هميشه مي‌ماند و از او فيلم‌هايي برجا مي‌ماند که الگوي همه فيلم‌سازان مي‌شوند. به قول «وودي آلن» از هر دو کارگردان يکي يا از اسکورسيزي تقليد مي‌کند يا از او الهام گرفته ‌است.
نظرات بینندگان