پیرزن به مقابل زمین گودبرداری شده که رسید روی دو زانویش به زمین افتاد، اشک دور چشمانش حلقه زد و خیلی زود رد گونه هایش را گرفت و در سیاهی روسری که با گیره زیر چونه اش محکم شده بود، گم شد؛ « پسرم تو آتیش ۷۰۰ درجه می سوخت و من کاری از دستم برنمی آمد»
شنبه دومین سالگرد آتش سوزی و ریزش مرگبار ساختمان پلاسکو بود، داغی که بر دل خانواده های ۱۶ آتش نشان و شش شهروند نشست، به قدری سنگین بود که گذشت زمان سردش نکرد، اجتماع خانواده های شهدا در مقابل این ساختمان نیز نشان داد که این داغ حالا حالاها سرد نخواهد شد، مخصوصا اینکه پروندهشان هنوز به نتیجه نهایی نرسیده است.
مادر شهید نظری که فرزندش را در حادثه پلاسکو از دست داده است درباره وضعیت خانواده شهدای آتش نشان به ایسنا می گوید: پسرم مجرد بود و به همین دلیل پرونده اش را در آتش نشانی بستند، حقوق و دریافتی اش قطع شد و گفتند که چیزی به خانواده آنها تعلق نمی گیرد. انگار این مقررات در مورد تمامی شهدای مجرد هم اجرا می شود چرا که تا آنجا که من می دانم حقوق اکثر مجردها قطع شده است.
هنوز نمی دانیم مقصر کیست؟
او با اشاره به اینکه هنوز به پرونده ما رسیدگی نشده است، گفت: ما هنوز نمی دانیم مقصر این حادثه چه کسی یا کدام نهاد است؟ اما در شرایطی که هنوز مقصر حادثه مشخص نشده است، بحث ساخت و ساز پلاسکو را مطرح کرده اند، ما مخالف ساخت و ساز یا وارد شدن خسارت به کسبه نیستیم اما آیا نمی شد یک جلسه حتی ظاهری هم که شده با خانواده شهدای آتش نشان برگزار می کردند و آغاز ساخت و ساز را به ما خبر می دادند؟
این مادر آتش نشان شهید ادامه داد: ما راضی نیستیم که کار کسی دچار مشکل شود یا دیگران ضرر کنند قرار هم نیست که نظر کارشناسی بدهیم اما حداقل به خاطر عزیزان ما که برای حفاظت از این ساختمان و اموال مالکان اینجا، جان خود را از دست دادهاند بد نبود یک اطلاعی به ما بدهند که از فلان روز قرار است پروژه را آغاز کنیم، اینجا قتلگاه بچه های ماست و اگر نظر ما را می خواستند حتما به آنها می گفتیم که فقط یک فضایی را به ما بدهند تا ما سالی یکبار آنجا جمع شویم و برای شهیدانمان یک زیارت عاشورا بخوانیم.
شهید یا جانباخته؟
مادر شهید هوایی، یکی از پسران دوقلویش را در این حادثه از دست داد از وضعیت آرامگاه شهدای آتش نشان نیز گلایه دارد و می گوید:« یکسری چیزهای اولیه را هم برای ما فراهم نکردند، اجازه ندادند که یک سقف برای آرامگاه بچه هایمان بزنیم، ما گفتیم که خودمان می خواهیم این سقف را بزنیم اما بازهم اجازه ندادند. متاسفانه فرزندان ما را شهید هم حساب نمی کنند مگر مقام معظم رهبری نگفته اند که این بچهها شهید خدمت هستند؟ پس چرا حالا که حکمشان آمده نوشته شده جانباخته و متوفی؟ بالاخره تکلیف چیست و اینها که جانشان را برای دفاع از هموطن و مردم از دست داده اند شهید محسوب می شوند یا خیر؟ جلوی دوربین ها ما خانواده شهید هستیم اما در واقع ما خانواده جانباختگان پلاسکو هستیم، انگار که عزیز ما در تصادف با موتورسیکلت جان خودش را از دست داده که حالا به او گفته اند جانباخته و متوفی!
او ادامه می دهد: ما از مقصر حادثه هم بی اطلاعیم، ابتدا ۱۴ مقصر را برای این حادثه اعلام کردند و بعدتر گفتند که تعداد مقصر ها به هشت مقصر رسیده است. ما نمیدانیم چرا هنوز که هنوز است پس از دو سال هیچ دادگاهی برای این حادثه تشکیل نشده است. شکایت ما کامل است و پرونده در دادسرای جنایی است اما نمیدانیم چه زمانی قرار است این پرونده کامل شده و به دادگاه برود.
برادر شهید مستوفی نیز از عدم رسیدگی به پرونده و صدور حکم گلایه دارد ومی گوید:« هنوز پرونده برای رسیدگی به دادسرا نرفته و تا پرونده بسته نشود دیه هم به ما تعلق نمی گیرد، به ما گفتند که طی یکی دو هفته آینده پرونده به دادسرا میرود و ما امیدواریم که این بار این وعده عملی شود.»
مادر آتش نشان شهید قدیانی نیز از بی توجهی ها وعدم توجه به وعده ها گلایه دارد و می گوید: «فرزندان ما را به عنوان جان باخته معرفی کردهاند، ما فقط در سالگرد حادثه پلاسکو "خانواده شهید" هستیم و در دیگر موارد خانواده یک جانباخته هستیم. این بچه ها هم جانشان را در راه دفاع به مردم و خدمت به آنها از دست داده اند.»
مادر شهید هوایی نیز با تایید این سخنان می گوید:« بنیاد شهید به ما کد شهادت نمیدهد.»
برادر شهید سلطانی از پیگری پرونده از سوی یکی از وکلای سرشناس خبر می دهد و می گوید: اینکه بگویند یک نفر ۳۰ درصد یک سازمان ۱۰ درصد و عددهای اینطوری را به عنوان مقصر اعلام کنند برای ما مهم نیست، ما وکیل گرفتیم و اعتراض هم کردیم ما می خواهیم که یک دادگاه علنی برای حادثه پلاسکو برگزار شود و مقصران این حادثه معلوم شوند ما هنوز نمیدانیم باید برای مقصر این حادثه یقه چه کسی را بگیریم.
تهران نمادی از شهدای پلاسکو ندارد
او ادامه می دهد: یک مساله دیگر هم این است که متاسفانه هیچ نمادی هم از این شهدا در هیچ جای شهر نصب نشده است، ساختمان پلاسکو هنوز ساخته نشده اما آیا نمی شود یک نماد یا المانی که یادمان این شهدا باشد در نقطه ای از شهر نصب شود؟ البته انصافا در نامگذاری کوچه ها و معابر با ما همکاری کردند، اما کاش نمادی از این جانفشانی ها را هم در شهر داشتیم.
پس از این سخنان خانواده ها برای نخستین بار بعد از دوسال وارد محوطه کارگاهی ساختمان پلاسکو می شوند، فضایی که حالا یک زمین گودبرداری شده از آن باقی مانده اما پیکر شهدای آتش نشانی از آن محل خارج شده است، مادر شهید نظری به مقابل زمین گودبرداری شده که میرسد روی دو زانویش به زمین افتاد، اشک دور چشمانش حلقه زد و خیلی زود رد گونه هایش را گرفت و در سیاهی روسری که با گیره زیر چونه اش محکم شده بود، گم شد؛ « پسرم تو آتیش ۷۰۰ درجه می سوخت و من کاری از دستم برنمی آمد»
اعضای خانواده، هوایی، امینی، علی تبار، مستوفی، شفیعی، نظری، هوایی، سلطانی، قدیانی و ... همه حضور دارند و انگار که داغ دلشان تازه شده باشد، با صدای بلند گریه می کنند، چند نفری که برای آرام کردن مادران این شهدا در تلاش هستند بالاخره خودشان هم تسلیم می شوند، چند دقیقه ای پلاسکو میزبان اشک ها و گریه های این خانواده ها می شود و با خروج آنها دوباره صدای حرکت بیل مکانیکی فضا را پر می کند.