زمانی که تصاویر کشاندن جولیان آسانژ از داخل سفارت اکواردور در لندن به خودروی پلیس منتشر شد، کتابی که در دست او بود توجه برخی را در شبکههای مجازی جلب کرد.
خیلی سریع مشخص شد جولیان آسانژ پیش از دستگیری در داخل سفارت چه کتابی می خوانده، تاریخچه کشور امنیت ملی گور ویدال.
وقتی روزنامهنگار استرالیایی را به دادگاه بردند، پیش از شروع جلسه او مشغول خواندن همین کتاب بود.
این کتاب را خود گور ویدال ننوشته و در واقع متن مجموعه مصاحبههای اوست با پل جی سردبیر شبکه ریِل نیوز که در سال ٢٠٠٧ انجام شده است.
عنوان کتاب به همراه اصطلاح "امپراتوری آمریکا" یکی از مفاهیمی است که این چهره جنجالی سالهای سال آن را ارائه و مطرح میکرد.
او یکی از سرسختترین منتقدان آمریکا بود و بسیاری او را اسکار وایلد مدرن میدانستند.
گور ویدال یکی از بهترین نویسندگان آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم بود. در کنار نوشتن رمانهای رنگارنگ، مقالههای دقیق و نمایشنامههای پرفروش و بازی در فیلم و شرکت در بحثهای تلویزیونی، او منتقد خستگی ناپذیر سیستم آمریکا باقی ماند.
او استعداد غریبی داشت برای اینکه هم سرگرم کند هم حیرتزده و هر دو را با مهارت و زمانسنجی به کار میگرفت. او آمریکا را "ایالات متحده فراموشی" میخواند. در همین مصاحبهها به پل جی گفت "من وقتی میگویم ایالات متحده فراموشی شوخی نمیکنم" هر چند اکنون آن را به "ایالات متحده آلزایمر" "تصحیح" کردهام.
یوجین لوتر ویدال در سال ١٩٢٥ در یکی از بزرگترین خانواده های سیاسی آمریکا به دنیا آمد. پدربزرگش سناتور بود و پدرش مدتی معاون وزیر ترابری در دولت روزولت بود.
در جنگ جهانی دوم به جنگ رفت و سه سال در کشتیهای باری در اقیانوس آرام خدمت کرد. جنگ عزیزترین کس را از او گرفت، جیمی تریمبل سرباز نیروی دریایی در سال ١٩٤٤ کشته شد. او دوست پسر و همکلاسی گور ویدال بود و تنها کسی است که ویدال گفته واقعا او را دوست داشته است.
تجربه جنگ و اندوه از دست دادن دوستش انگیزه اولین رمان ویدال شد، "باد سخت" که بسیار پرفروش شد.
کتاب دوم او "شهر و ستون" در سال ١٩٤٨ منتشر شد و نگاهی تیزبینانه بود به دنیای همجنسگرایی که در آن زمان مخفی بود. "بدنامی" کتاب باعث فروش زیادی شد اما ویدال بهای سنگینی برایش پرداخت.
کتابفروشیها از فروش این کتاب خودداری کردند و روزنامهها حاضر به تبلیغ آن نبودند. نیویورک تایمز آن را در لیست سیاه قرار داد. به دلیل نوشتن این کتاب او را بیش از یک دهه به حاشیه راندند و او با نوشتن با نام مستعار دوام آورد.
اما به تدریج با کارهایی در هالیوود مثل نوشتن فیلمنامهای بر اساس نمایشنامه "ناگهان تابستان گذشته"، نوشته دوستش تنسی ویلیامز، در سال ١٩٥٩ کم کم اعتبار خود را بازیافت. او در نوشتن فیلمنامه فیلم مشهور بن هور مشارکت داشت و میگفت نوعی تم همجنسگرایانه در این فیلم گنجانده است.
ویدال چند دهه سعی کرد وارد سیاست شود، ابتدا در سال ١٩٦٠در منطقهای از شهر نیویورک که به شدت طرفدار حزب جمهوری خواه بود نامزد حزب دموکرات برای کنگره شد که شکست خورد.
گور ویدال با متخصص معروف کودکان دکتر بنجامین اسپاک حزب مردم را تشکیل داد و خواستار آن بود که قانون اساسی آمریکا مرتب بازنگری و بازنویسی شود.
گور ویدال در تمام زندگی توانایی شگرفی در تحریک و برانگیختن دیگران نشان داد. نورمن میلر یکی از سرسختترین مخالفان او زمانی پیش از یک برنامه گفتگوی تلویزیونی با لیوان به سرش کوبیده بود.
در سال ١٩٦٨ در زمان رقابتهای انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا، او در یک سلسله مناظره تلویزیونی با ویلیام باکلی شرکت کرد که از نظر موضوعات و حتی ادبیاتی که در آن مطرح میشد در تاریخ تلویزیون آمریکا بیسابقه بود. او در یکی از این بحثها به ویلیام باکلی گفت "نازیمخفی" و باکلی در جواب تهدید کرد که با مشت او را میزند.
او از دهه شصت میلادی در ایتالیا زندگی می کرد و با فدریکو فلینی دوست بود و در فیلم رم او بازی کرد. او در نقشهای دیگری در تئاتر و سینما حاضر شد و نمایشنامه و فیلنامه نویسی برجسته بود. رمان او در باره رقابت دو چهره سیاسی با نام بهترین مرد در ١٩٦٤ به فیلمی بدل شد با بازی هنری فوندا.
مقالههای ویدال طیف وسیعی از موضوعات را در بر میگرفت، از مذهب و سیاست گرفته تا ادبیات. برخی از پیشبینیهای او مثل "تا چهار سال دیگر" انتخابات در آمریکا جمع خواهد شد به حقیقت نپیوسته، برخی جنجالی ماندهاند مثل اینکه آمریکا به سمت "دیکتاتوری رئیس جمهور" پیش میرود و برخی مثل اینکه دراواخر دهه هشتاد پیشبینی کرد چین به زودی به عنوان قدرتی بزرگ سر بر میآورد درست درآمدهاند. او معتقد به ظهور و سقوط امپراتوریها بود.
تردیدی نیست که ویدال نویسنده خوبی بود و توانایی شگفت انگیزی در آوردن گذشته به زندگی امروز داشت و نوعی نگاه ذاتی تاریخی اساس کتابهایش بود. او دو رمان دیگر با مضامین جنسی نوشت، میرا برکنبریج، و قسمت دوم آن مایرون که برخی از منتقدان آن را پورنوگرافیک خواندند.
با این حال شاید بزرگترین دستاورد او رمانهای تاریخیاش باشند مثل "بِر" و "عصر طلایی". او در این رمانها تاریخ سیاسی آمریکا از جنگهای استقلال تا قرن بیست و یکم را روایت می کند و روایت رایج از بنیانگذاران آمریکا را زیر سوال میبرد.
او در تمام زندگی یک منتقد بیباک باقی ماند، و خود را آخرین بازمانده چهرههای ادبی می دانست که خاص و عام او را میشناسند. اظهارنظرهای تند و بیپروای او مثل نوشتههایش خواهان داشت و آنها را در برنامههای تلویزیونی و رادیویی مطرح میکرد مثل اینکه: "بریتانیاییها همیشه میخواهند بدانند که تو به کدام طبقه تعلق داری. بیبیسی از من این سوال را پرسید. من گفتم من به بالاترین طبقه تعلق دارم، من سلبریتی نسل سوم هستم، پدربزرگم، پدرم و خودم روی جلد تایم رفتهایم... در آمریکا از این بالاتر نمیتوانی بروی."
گور ویدال در ژوئیه سال ٢٠١٢ در ٨٦ سالگی درگذشت. یک ماه بعد آسانژ به سفارت اکوادور در لندن پناهنده شد.
منبع: بیبیسی