در سالهای اخیر کمتر کسی بوده که سریال «بازی تاج و تخت» (Game of Thrones) را ندیده یا دستکم در مورد آن نشنیده باشد. هر یک از ما برخی از شخصیتها و داستانهای این سریال را دوست داریم که برخی از آنها شخصیتهایی واقعی جلوه کرده و برخی دیگر آن قدر دور از ذهن هستند که نمیتوان آنها را دارای مصداق واقعی دانست.
اما نکته این است که بسیاری از شخصیتهای این سریال مصادیقی در دنیای واقعی داشته و یا به عبارت سادهتر این شخصیتهای از افرادی واقعی در طول تاریخ الهام گرفته شده اند. در ادامه این مطلب میخواهیم شما را با ۱۰ شخصیت اصلی سریال «بازی تاج و تخت» آشنا کنیم که در دنیای واقعی نیز به نحوی وجود داشته اند.
۱۰- پرکو و تیریون لنیستر
شاید شخصیت تیریون لنیستر شخصیت مطلوب و محبوب همه طرفداران سریال «بازی تاج و تخت» باشد که باهوشترین مرد داستان بوده و هوش او را تنها میتوان با علاقه اش به شراب مقایسه کرد. تیریون خودش را این گونه معرفی میکند: «می نوشم و خیلی چیزها بلدم. این کاری است که من میکنم». تیریون دنیای واقعی خیلی خوش شانس بود که در دوران صلح بدنیا آمد. به جای مبارزه با دشمنان پادشاه، او به عنوان یک دلقک دربار هایدلبرگ انجام وظیفه میکرد. اگر چه این شغل او هیچ شباهتی به جایگاه تیریون در «بازی تاج و تخت» ندارد، اما این شخصیت با نام «پرکو» (Perkeo) یک شغل دیگر در دربار داشت که او را با تیریون همطراز میسازد.
پرکو مسئول بخشی از دربار به نام «تان» (Tun) بود که وظیفه کنترل تمامی شرابهای دربار را بر عهده داشت. از آنجایی که گفته میشود پرکو چیزی غیر از شراب نمینوشیده، به نظر میرسد که این شغل در واقع شغل رویایی او بوده است. اما ظاهراً پرکو تنها به خاطر یک لیوان آب کشته شده است. جدای از داستانهایی که طرفداران شخصیت تیریون برای پرکو کوتوله درست کرده اند، اما او به صورت غیرمستقیم با نام تیریون نیز ارتباط داشته است. ظاهراً پرکو اهل منطقهای از ایتالیا به نام تیرول جنوبی بوده است.
۹- ملکه ایزابیو و سرسی لنیستر
ملکه ایزابیو (Queen Isabeau) و سرسی لنیستر اشتراکات بسیاری داشته اند. هر دو زمانی که شوهرانشان قادر به سلطنت نبودند، ملکههایی بودند که به جای شوهران خود حکومت میکردند. هیچکدام مورد علاقه مردم زیردستشان نبودند و اکثر اوقات هر دو روابط خارج از ازدواج داشتند. همه میدانند که سرسی لنیستر چقدر دوست داشتنی است... دستکم برای یک مرد و آن هم بردارش جیمی لنیستر است.
شاید برخی بگویند که عشق این دو غیرطبیعی است و البته حق با آن هاست. رابطه این دو البته تا زمان شروع سریال «بازی تاج و تخت» مخفی باقی مانده بود، اما کویین ایزابیوی دنیای واقعی نتوانست اعمالش را چندان خوب مخفی نگه دارد. در واقع او نیز به داشتن رابطه نامشروع با برادر شوهرش مشهور بود. شاید این مشکل را نتوان با مشکل خانواده لنیسترها مقایسه کرد، اما رابطه نامشروع ملکه ایزابیو برای خودش و لوییس دی اورلیانز به دردسرساز بود.
۸- لوییس دی اورلیانز و جیمی لنیستر
لوییس دی اورلیانز سرنوشت «بازی تاج و تخت»ی خاص خودش را داشت. وی نه تنها میل شدیدی برای همبستر شدن با ملکه که همسر برادرش بود داشت بلکه در واقع یک دست او نیز مانند جیمی لنیستر قطع شده بود. اگر چه او برادر دوقلوی ملکه نبود، اما رابطه عاشقانه این دو به همان اندازه رسوا کننده بود. این رابطه حتی باعث شد که شخصی خارج از خانواده سلطنتی بخواهند به تاج و تخت حکومت دست یابد. بر اساس برخی شایعات، چارلز هفتم نتیجه رابطه نامشروع ملکه ایزابیو و لوییس دی اورلیانز و نه وارث واقعی چارلز ششم بوده است. بدین ترتیب این موضوع پادشاهی او را نامشروع میسازد.
۷- سیگورد قدرتمند و کال دروگو
چیزهای زیادی در مورد شخصیت کال دروگو برای دوست داشتن وجود دارد؛ اشتباهات مردانه، جنگجویی سرسخت در میدان نبرد، عاشق اسب و موهایی حیرت انگیز. او رهبر گروه بزرگی جنگجوی ماهر است و آن موهای بلند و زیبا نشان میدهد که او در هیچ نبردی بازنده نبوده است. به نظر میرسد که شخصیت کال دروگو شباهت زیادی به شخصیتهای واقعی چنگیز خان یا حتی میاموتو موساشی داشته باشد، پسری ۱۲ ساله که تنها با یک چوب دستی توانست اولین دوئل خود با یک سرباز مجهز، بالغ و آموزش دیده را به نفع خود به پایان برساند. اما مرگ کال دروگو بیش از هر چیزی او را از این شخصیتها متمایز میسازد. اگر سریال «بازی تاج و تخت» را ندیده اید باید بدانید که کال دروگو در اثر یک زخم بسیار کوچک میمیرد.
در یکی از نبردهایش، کال دروگو توسط یکی از نیروهای مقابل زخم کوچکی بر میدارد و اگر چه در ادامه آن مرد به دست دروگو کشته میشود، اما زخم جنگجوی بزرگ ماجرا عفونی میشود. اینجاست که سیگورد قدرتمند وارد میشود و به خاطر مرگ نامتعارفش میتوان او را با کال دروگو مقایسه کرد. اگر چه مرگ کال دروگو در اثر یک زخم کوچک در ناحیه سینه ایجاد شد، اما سیگورد مرگی بسیار عجیب و غریبتر داشت.
سیگورد پس از شکست دادن دشمن خود در نبرد و جدا کردن سر او از تنش، او تصمیم میگیرد که این غنیمت را با خود به خانه ببرد. سیگورد در حالی که میخواهد سوار اسبش شود، پای خود را در اثر تماس با دندانهای مقتول زخمی میکند و همه چیز تمام میشود. آن زخم کوچک متعفن شده و جان سیگورد قدرتمند را میگیرد.
۶- ژاندارک و برین اهل تارث
در نگاه اول، به راحتی میتوان بین ژاندارک و برین اهل تارث شباهتهایی داد. از لحاظ فیزیکی، تنها تفاوت بین او دو جثههای آن هاست. اگر چه برین بسیار قد بلند است، اما تاریخ میگوید که ژاندارک تنها ۱۵۷ سانتیمتر بلندی قامت داشته است. همچنین شیوه لباس پوشیدن و آرایش آنها نیز بسیار شبیه هم بوده است. گفته میشود که ژاندارک لباس و زره مردان را میپوشید. او همچنین موهایش را کوتاه کرده و از نوشیدن شراب و بد مستی، معاشرت با زنان و البته بد دهنی بیزار بوده که همه این ویژگیها را میتوان در شخصیت برین اهل تارث نیز دید.
چه به صورت انتخابی و چه نتیجه اتفاقات باشد، هر دوی آنها دوشیزه بوده اند که باعث شده هر دو لقب «دوشیزه» (The Maid) را داشته باشند. اکنون که کار گنجشک اعظم به پایان رسیده به نظر نمیرسد که برین اهل تارث سرنوشتی مشابه ژاندارک را تجربه کند.
۵- کالیگولا و آریس تارگرین (پادشاه دیوانه)
اعمال و رفتارهای این دو مرد شباهتهای بسیاری با هم دارند. اول از همه این که هر دو نفر به صورت قانونی و به خاطر وراثت به تاج و تخت دست یافتند و در ابتدا پادشاهان خوبی به نظر میرسیدند. برای هر کدام، لقب «پادشاه دیوانه» چیزی بود که این دو بعدها به دست آوردند. تغییر چهره در کالیگولا بسیار ناگهانی و البته دراماتیک بود. او به شدت تب کرده و بیمار میشود که بسیاری بر این باور بودند جان پادشاه را میگیرد. بعد از بهبودی بود که آنطور که تاریخدانان گفته اند، کالیگولا «دیوانه» میشود. او تنها برای تفریح و خوشگذرانی دستور قتل مردم را صادر میکرد.
او همچنین با زنان دیگر مردان همبستر شده و برای نشان دادن قدرت خود و تحریک این مردان تا بتواند آنها را براحتی بکشد، شوهران این زنان و عموم اطرافیانش را در جریان این روابط قرار داده و بزرگنمایی میکرد. مانند خاندان لنیستر نیز کالیگولا عادت به زنا با محارم خود داشت. در نهایت کالیگولا نیز مانند آریس تارگرین آنقدر بد بود که تنها راه خلاص شدن از دست اعمالش کشتن او بود. هر دو نیز توسط محافظان خود کشته شدند.
۴- جولیان امپراطور روم و گنجشک اعظم
تقریباً همه طرفداران سریال «بازی تاج و تخت» شخصیت گنجشک اعظم یا همان «های اسپارو» را میشناسند، اما کمتر کسی هست که دل خوشی از او داشته باشد. در ابتدا و برای مدتی کوتاه همه از این که او چطور توانست تعدادی از باهوشترین شخصیتهای سریال را شکست دهد حیرت زده شده بودیم. او با جایگاه مردمی که داشت به مبارزه با سیستم حکومتی موجود پرداخت، اما در جایگاهی قرار گرفت که خود آن را بدست آورده بود. همچنین او به خاطر بی ایمانی مردم و در پاسخ به خدایان نور قصد داشت باور دینی به «هفت» را بازگرداند. امپراطور جولیان در مورد تنبیهات مذهبی بسیار سهل انگار بود و مقدار معینی از آزادی دینی را مجاز میدانست. با این وجود او به فرقههای متعددی پیوسته و قصد داشت که خدایان قدیم روم را به جایگاه گذشته آنها بازگرداند.
این اقدام او با استقبال مردم مواجه شد. بیش از نیمی از مردم تحت حکومت آن دوران روم برخلاف امپراطورهای خدو هنوز بی دین بودند. مانند گنجشک اعظم، جولیان نیز مطابق خواستهها و نیازهای خود این دین باستانی را کمی تغییر داد و آن را به نیروی پیش برنده ملت خود تبدیل کرد. در هر دو مورد دین و حکومت باید مترادف و هماهنگ با هم میبودند. در حالی که دین «هفت» ما را به یاد کلیساهای دوران قرون وسطی میاندازد، اما ایده روی گرداندن از یک خدا در دنیای واقعی و بازگشت به گروهی از الهه ها، نیز با آنچه که امپراطور جولیان انجام داد شباهت داشت.
۳- وِی ژونگ ژیان و واریس اخته
واریس اخته یکی از شخصیتهای زیرک و با نفوذ در سریال «بازی تاج و تخت» است که دیگران را بازی میدهد و شخصاً به طور مستقیم قصد حکومت کردن ندارد. او از طریق ارتباطات و شبکههای گسترده جاسوسی خود میتواند به قدرتی غیرقابل باور دست یابد. با تمام دستاوردهایش، او را در دنیای «بازی تاج و تخت» یک اخته میدانند. در ماهیت ذاتی خود و علیرغم قدرتی که در داستان سریال دارد، میتوان او را با شخصیت واقعی وی ژونگ ژیان مقایسه کرد. زندگی گذشته وی و واریس شباهتهای بسیاری با هم دارند. هر دو در فقر بدنیا آمده و به دلایل مادی اخته شدند. بعد از آن هر دو در قصرهای حکومتی به کار گرفته شده و به قدرت قابل توجهی دست یافتند.
اگر چه دلایل مادی این دو متفاوت است- وی به قماربازان بدهکار بود و واریس به عنوان برده فروخته شده بود- هر دوی آنها با آن چیزی که برایشان باقی مانده بود کارهای بزرگی کردند. وی توانست با چرب زبانی و سلطه خود بر یک امپراطور جوان به پادشاه واقعی کشورش تبدیل شده بود. علاوه بر این، وِی به طور رسمی رهبر شبکه پلیس مخفی بود که با شبکه جاسوسی واریس برابری میکرد. البته اعتبار و قدرت او با مرگ زودهنگام و غیرمنتظره امپراطور نیز به پایان رسید و در هایت خودکشی کرد.
۲- ینی چریها و اخته شدگان
همه آنها جنگجویانی زبده، شکست ناپذیر و بسیار قوی هستند که از بردههای جوان سربازگیری شده اند. هویت گذشته شان از آنها گرفته شده و اربابانشان هویتهایی جدید به آنها بخشیده اند. همچنین آنها در چند نوع مبارزه تن به تن آموزش دیده اند. به عنوان اتفاقی نادر در دوران خود، آنها یک ارتش ایستاده و پیاده در تعداد هزاران نفر هستند و طرفداران سریال «بازی تاج و تخت» آنها را با نام «اخته شدگان» یا «اصیل ها» (Unsullied) میشناسند. با این وجود وقتی که نام این گروه را میشنویم، بسیاری به یاد ینی چریها در دوران امپراطور عثمانی میافتند. اگر چه بسیاری شباهتهایی بین نیزه و سپرهای اخته شدگان و لژیونهای رومی و اسپارتانها میبینند، اما هیچکدام از دو گروه اخیر به طور کامل از بردهها تشکیل نمیشدند در حالی که تمامی ینی چریها برده بودند.
برای جدا کردن این بردهها از زندگی گذشته خود، دولت عثمانی به عنوان خراج، از کشورهای مسیحی که فتح شده بود درخواست تسلیم کردن پسران جوانشان را داشت. سپس آنها را به عنوان یک شخص مسلمان بزرگ کرده و از آنها میخواستند که به وفاداری خود به سلطان سوگند یاد کرده و جانشان را برای او بدهند. ینی چریها بدون هیچگونه سوالی به دیگر اعضا و سلطان وفادار بوده و نقش برادران یکدیگر را ایفا میکردند. همچنین آنها از اولین گروههای نظامی بودند که به اسلحه گرم مسلح شدند.
۱- ولاد خونخوار و رمزی بولتون
ولاد خونخوار شباهتهای شخصیتی مختلفی با بسیاری از شخصیتهای سریال «بازی تاج و تخت» دارد. او مانند جان اسنو یک نجیب زاده بود که در تبعید به دنیا آمد و مانند ثیون گریجوی به عنوان ابزاری برای اطمینان از وفاداری در خانه پدر خانواده دشمن بزرگ شد و البته عنوان اژدهای خانوادگی شبیه تارگرینها را داشت. با این وجود هیچ کسی مانند شخصیت رمزی بولتون به این شخصیت واقعی شبیه نیست. البته ولاد مانند رمزی فرزند نامشروع نبود، اما علاقهای مشابه به شکنجه دشمنانش داشت.
او دوست داشت که دشمنانش را بر سر نیزه کند و حتی ادعا میشود گوشت قربانیان خود را میخورده است، اما رمزی قربانیانش را زنده زنده پوست میکند. در قرون وسطی بر سر نیزه کردن و پوست کندن دشمنان بسیار رواج داشت. هر دو روش به آرامی فرد را کشته، دردی بسیار هولناک داشته و در واقع به عنوان تاکتیکهای نبرد روانی به کار گرفته میشدند. همچنین تاکتیکهای این دو در میدان نبرد نیز شباهتهای بسیاری با هم دارد. در مواردی که هر دو با لشکری بزرگتر از سپاهیان خود روبرو میشدند و میدانستند که جنگ رو در رو با دشمن پایانی جز شکست برای آنها ندارد، هر دو شبانه حملههایی ایزایی به اردوگاه دشمن به اجرا میگذاشتند که موفقیتهای بزرگی برای آنان در پی داشت.
در حالی که حملات رمزی به طور موثری خط انتقال آذوقه ارتش برثیونها را قطع کرد، حملههای ولاد باعث ایجاد سردرگمی و وحشت در اردوگاه دشمن میشد. او و سربازانش با لباس سربازان عثمانی وارد اردوگاه دشمن شده و این سربازان را در تاریکی شب با لباسهای مبدل خود به جان یکدیگر میانداختند. بدین ترتیب سربازان عثمانی به خیال اینکه با نیروهای ولاد میجنگند تا صبح و زمانی که هوا روشن میشد در تاریکی با خود میجنگیدند.
منبع: برترین ها