جواد یحیوی، در دهه ۷۰ او جایگاهش در دل مجریان سنتی سیما از پاکدل تا آتشافروز، جایگاه جوان موج نویی بود که خیلی سریع کلیشههای رایج را با آن ریش فانتزی پرپشت، ادبیاتی که نرمتر و خودمانیتر واژهها را ادا میکرد و لباسهایی که کمی تا قسمتی اسپرتتر از مجریهای پیشین بود، شکست و بین مخاطبان پرشمار آن سالهای تلویزیون جا باز کرد. او در سالهایی که مهران مدیری و ساعت خوشیها سوپراستار شده بودند، به شهرت رسید و فیلم سینمایی «شوخی» را هم بازی کرد تا ناگهان همین شهرت او را به سمت لیست افرادی ببرد که یکباره از آنتن محو میشوند. مثل همان بازیگران «ساعت خوش» که یک روز عطاران درباره غیب شدنشان گفته بود: «یک روز بی هیچ دلیلی دیدیم کاری به ما نمیدهند. دو سالی نبودیم. نمیدانستیم چرا ولی نبودیم.»
تقریبا همه میدانند رسانه ملی لیست رسمی ممنوعالتصویر ندارد اما یکباره مشخص میشود فرد یا افرادی دیگر جایی روی آنتن که هیچ، حتی راهی هم به داخل ساختمان جام جم ندارند. یحیوی حالا سالهاست دیگر راهی به آنتن ندارد و خودش میگوید: «در تلویزیون فقط سیدیپلیر میخواهند. به محض اینکه یک مجری بر اثر مراوده با مهمانانش اندیشمند شود و تحلیل ارائه کند، او را کنار میگذارند. همان کاری که با امثال من کردند.»
اودر مقام مجری ممنوعالتصویر ، حرفهایی شنیدنی درباره اجرا و مجری بودن در تلویزیون دارد. از رضا گلزار تا عادل فردوسیپور و از حمید گودرزی تا پژمان بازغی درباره هرکدام نکاتی مطرح میکند و از از نقش اسپانسرها در رسانهای میگوید که برایش عمق نگاه مجری مهم نیست و فقط شهرتش را میخواهد.
در ماههای اخیر زیاد درباره مجریهای تلویزیونی، به خصوص بازیگرانی که به عرصه اجرا وارد شدهاند نقد شده است.
در مورد این موضوع صحبت کردن خیلی کار سختی است. به این دلیل که ما از وسط سوار این قطار شدهایم؛ یعنی اینکه امروز مجریهای سازمان صدا و سیما استانداردهای لازم را ندارند. یک عنصری باید به این برنامهها اضافه شود تا محتوای تازهای تولید شود.
این یک بحث، اما اینکه میگوییم چرا تلویزیون اینگونه است مانند این میماند که فرزندمان سرطان داشته باشد و اصلا متوجه نشویم با چه سختی به مدرسه میرود و میآید، آن وقت زمانی که کارنامهاش را دادند بگوییم چرا ورزشش پنج شده! مسئله آن ورزش نیست، مسئله مدرسه نیست، این بچه مریض است، حالش خوب نیست و این قابل درک نیست. از همین جهت فهم این موضوع سخت است.
منظورتان این است که مشکل از اساس این رسانه است؟
بله، من فکر میکنم از آنجایی خراب است که ما تلویزیون را مسیری برای فکر کردن یا بهرهبرداری از اندیشه و تفکر آدمهای روشنفکر نمیخواهیم، تلویزیون را میخواهیم تا فقط یک تریبون باشد و تلویزیون به بلندگوی مدرسهای تبدیل کردیم که وقتی ۲۲بهمن میشود سرودهای حماسی آن را زیاد میکنیم یا از پشت میکروفون ساعت هشت، میگوییم بچه ها بروید سر کلاس. یعنی فقط به عنوان یک تریبون حزبی از آن استفاده میکنیم.
همانطور که در گذشته این کار انجام میشده و در تمام سرزمینها هم این موضوع وجود دارد. هر حزبی در هر سرزمینی بوده یک رسانه هم داشته که همینگونه برایش مارش میزده. زمانی که تلویزیون را تا این سطح پایین میآوریم که فقط اپراتور باشد، بنابراین کسی که جلوی دوربین مینشیند با فکر نیامده جلوی دوربین، برای حرفی که جلوی دوربین میزند دیشب بیدار نمانده، چند ورق کتاب نخوانده، در گوگل درباره موضوعی که میخواهد حرف بزند سرچ نکرده، که مثلا بگوید میخواهم درباره این موضوع حرف بزنم یا آمدهام این پیام را بدهم. وقتی اینطور نگاه نمیشود ما تنها یک اپراتور هستیم.
مشکل کجاست؟
خود تلویزیون از آدمهایش میخواهد سی دی پلیر باشند و به محض اینکه شروع به فکر کردن میکنی، حذف میشوی. حتی اگر آدم فکوری نبوده باشی، مانند من که در ۲۰سالگی وارد تلویزیون شدم و چیزی نمیدانستم. اما وقتی ۱۵ سال در آن فضا فرصت معاشرت با خبرنگار، وزیر، وکیل، فرهیخته و فرهنگی را پیدا میکنم، کم کم میفهمم و صاحب نگاه و فکر میشوم، از همانجا تلویزیون میگوید دیگر نیا، به این دلیل که ما یک اپراتور میخواهیم نه یک اندیشمند.
مثل اینکه قرار است شما از من بپرسید چرا سامسونگ بهتر از آیفون است، درحالی که مثلا من شاعرم . من نمیدانم. شما انتظار دارید آدمی که آنجا نشسته مولف باشد، وقتی مولف نیست، سیدیپلیر است.
مثلا محمدرضا گلزار مشتری بیشتری دارد نسبت به حمیدگودرزی، چون حمید گودرزی مقداری از مد افتاده، پس گلزارش بهتر است. در حقیقت این یک دستاویزی است که شما به یک مجری رای مثبت بدهید و گرنه هیچ پارامتر مثبت دیگری نداریم. این افراد دوستان من هستند. منظورم این است اگر به این شکل میکروفون بودن یا چهره بودن به موضوع نگاه کنیم، دچار مشکل میشویم.
حالا که پژمان پدر شده اجرای «کودکشو» بیشتر برازندهاش است، یک روحی در تعاملش با کودکان است و معلوم است در خانه، با نفس هم همین گونه است، پس او را برای «کودکشو» انتخاب میکنیم.
من با دانه دانه بچهها کاری ندام، من با این کار تلویزیون مشکل دارم که میخواهد از عکس یا چهره استفاده کند. متاسفانه ما انسانهای سطحینگری هستیم. همه معتقدند یک فرد سوپراستار است هر جا میرود برایش صف میکشند، این میشود سلبریتی. شما کارداشیان را ببینید؛ خیلی نقد به او وارد است، نه هنر خاصی دارد نه چیزی، اما سلبریتی است.
شما میگویید جنگ عکسها اما به نظر میرسد بیشتر جنگ اسپانسرهاست. زمانی که شما در تلویزیون بودید یک مقدار بودجهاش بهتر بود و شاید یک مقدار وضعیت مساعدتر بود.
درست است برای اینکه اسپانسر میخواهد عکس بهتری بخرد. یک اپراتور میتواند بگوید مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد. اما اگر بگوییم یک مسئله فلسفی را حل کن نمیتواند، چون اپراتور است. بحث سر همین موضوع است. اما ما میرویم اسپانسری میآوریم که آیفون گرانتر را بیاورد، چون فکر میکنیم تماشاییتر است. اگر یک ذره قرار باشد فشار وارد شود تاب نمیآورد به این دلیل که یک یخ نازکی روی این اوضاع را پوشانده.
فکر میکنم اشکال کار همین است، فاصلهای که رسانه از مردمش میگیرد از همینجا شروع میشود. یک پوستهای روی دریاچه میبندد و بعد تلویزیون از اعماق موضوع غافل میشود و به این فکر نمیکند که مخاطب در عمق قضیه به چه چیز میاندیشد. این خودش یک بحث و یک معضل است و مسئولین این رسانه، چرخه زیستی که در عمق دریاچه رخ میدهد را نمیبینند. این اتفاق و این شکاف از اینجا شروع میشود ولی میتوان درباره آیتمهای مختلفی که مارا به این فکر میرساند صحبت کرد. شما با تجربههای حرفهای که به دست میآورید سلسله مراتب تفکر را هم به دست میآورید.
دوستی را میشناسم که تهیهکننده الف است. همین آدم ۱۰سال پیش که من از تلویزیون میآمدم بیرون، آدم دستیار نور بود و نوار میبرد و آرشیو میکرد، یا برای برنامههامهمان دعوت میکرد.
احتمالا جزو تهیهکنندههایی که این روزها دادگاهی میشوند نیست؟
خیر، الان این آدم بزرگترین تهیهکننده سریالهای تلویزیونی است، شاید شما بگویید هر آدمی یک کار را ۱۵سال انجام دهد بالاخره به یک جایی میرسد. بله درست است، به یک جایی میرسد اما تلویزیون یک رشد تشکیلاتی سازمانی دارد و رشد از لحاظ فهم و تغییر نگاه نیست. فقط از پلهها رفته بالا و بالای نردبان است. آیا سواد هم دارد؟
آقای یحیوی اشاره کردید به اینکه مجری تا فکور میشود، کنار گذاشته میشود. پس چرا عادل فردوسیپور بیست سال دوام آورد و بعد از بیست سال کنار گذاشته شد؟
در مورد عادل صحبت کردن هم سخت است، چرا که باید پارامترهای متفاوتی را بررسی کرد اما حوزهای که عادل در آن فعالیت میکرد، حوزهای به معنای تفکر آنچنانی نیست، درباره ورزش است. عادل یک گزارشگر است، اگر از خودش هم بپرسید میگوید گزارشگرم.
درست است. اما باعث به وجود آمدن بسیاری از جریانات در فوتبال شده است.
بله شده اما شما فکر کنید که تلویزیون همیشه با فوتبال سر موضوع حق پخش دعوا دارد. هر زمان فدراسیون به تلویزیون میگوید حق ما چه شد؟ تلویزیون عادلش را زیاد میکند. عادل تاج و رئیس فدراسیون و وزیر و وکیل را میکوباند و حق دارد همه چیز درباره او بگوید تا آنها عقبنشینی کنند.
پس مطابق این نظر شما الان مهدی تاج و فدراسیون فوتبال میتوانند راحت بروند و حقشان را بگیرند، چون عادل دیگر در تلویزیون نیست؟
آن زمان که عادل بود تلویزیون از این ابزار استفاده میکرد ممکن است الان از یک ابزار دیگر استفاده کند. اصغر پورمحمدی که در تلویزیون حضور قدرتمندتری داشت، همیشه پشت عادل بود، او را حمایت کرد و آدمهایی از این جنس را دوست داشت، آدمهای انتقادگر را؛ من را هم حمایت میکرد.
اما از یک جایی به بعد دیگر نتوانست مرا حمایت کند. به خاطر اینکه عادل حرف سیاسی نمیزد و به خاطر اینکه حوزه صحبت عادل با من فرق میکرد. من در حوزه فرهنگ بودم و این حوزه خطرناکتر و حساستر است.
ولی قبول کنید از آنجایی زیر پای عادل خالی شد که مردم هر هفته دوشنبهها منتظر بودند حرفهایی را که دوست دارند از تلویزیون بشنوند از زبان عادل بشنوند؛ سیاسی، اجتماعی یا حتی فرهنگی.
بله، قطعا و حتما اتفاقی که برای عادل افتاد، برای بقیه کسانی که به نحوی مردم دوستشان دارند و صدای رسای مردم هستند هم اتفاق خواهد افتاد.