سرویس تاریخ «انتخاب»: کمال خرازی، وزیر خارجه دوران اصلاحات، در کتاب خاطرات خود در پاسخ به این پرسش که آیا هیچ وقت در این دوران دلخوری و یا اختلاف نظری میان او و رئیس دولت پیش آمده بود، پاسخ جالبی میدهد. بخشی از این پاسخ اشاره به نگاه تند جریان چپ به محمدجواد ظریف در آن دوره دارد، نگاهی که خرازی میکوشد آن را تغییر دهد. روایت کمال خرازی در این باره را در پی میخوانید:
از موارد دلخوری، رفتار افرادی بود که از نزدیکان آقای خاتمی محسوب میشدند و من آنها را به عنوان معاونین وزارت خارجه منصوب کرده بودم. متاسفانه آقای خاتمی خیلی تحت تاثیر این افراد از جمله محسن امینزاده و سید محمد صدر بودند. آنها سعی داشتند افراد دیگری را که در جناح آنها نبودند از صحنه خارج سازند. ریشه اختلاف این آقایان با محمود واعظی که از جناح راست محسوب میشد در همین بود که سرانجام هم منجر به این شد که وی وزارت خارجه را ترک کند. این در حالی بود که مبنای انتخاب معاونین توسط من موضع سیاسی آنها نبود، بلکه توانایی و کارآیی آنها ملاک بود و به همین دلیل از هر دو جناح انتخاب کرده بودم.
از جمله موارد دلخوری، نگاه آقای خاتمی به افرادی مانند ظریف و البرزی بود که تحت تاثیر عوامل چپ به آنها اعتماد نداشت. برای من نیروی زیادی برد تا آقای خاتمی را قانع کنم که آنها افرادی توانا و قابل اعتمادند و جزو سرمایههای وزارت خارجه محسوب میشوند. در واقع داستان باند نیویورک هم از همین جا ناشی میشد.
یکی دیگر از دلخوریهای من گرایش آقای خاتمی به اداره وزارت خارجه به صورت مشارکتی بود. به همین جهت ایشان اصرار داشت که معاونین سیاسی وزارت خارجه به صورت هفتگی همراه اینجانب با ایشان جلسه داشته باشیم تا در آن جلسه نسبت به مسائل سیاست خارجی بحث شود و تصمیمات مقتضی اتخاذ گردد. در حالی که من با این روش مخالف بودم که تصمیمات سیاست خارجی به صورت مشارکتی اتخاذ شود و این روش را موجب تضعیف وزیر میدانستم. علاوه بر اینکه نظرات رهبری در سیاست خارجی نافذ بود و ایشان نسبت به برخی از افراد وزارت خارجه نظر مثبتی نداشتند.
در یکی از جلساتی [جلسهای که در تاریخ ۱۹ مرداد ۷۷ به دعوت آقای خاتمی تشکیل شده بود.] که آقای خاتمی از معاونین و اینجانب دعوت کرده بودند؛ به تندی در حضور همه گفتند در وزارت خارجه کاری انجام نمیشود و نسبت به انتصاب صادق خرازی به معاونت آموزش و پرورش اعتراض داشتند (گرچه بعدا برای ایشان ثابت شد که انتخاب صادق به دلیل توانایی مدیریتی بالایی که در استفاده از نیروهای برجسته دارد درست بوده است). آقای خاتمی همچنین گفت برگزاری دو هفته یک بار چنین جلسهای را از شما خواسته بودم و شما اقدامی نکردهاید. من که اعصابم از قبل به دلیل فشارهای وارده بر وزارت خارجه خورد بود و انتظار نداشتم آقای خاتمی هم اینگونه در حضور معاونین برخورد کند، از کوره در رفتم و به اعتراض گفتم اینگونه نمیتوان وزارتخانه را اداره کرد و از ایشان خواستم کس دیگری را معرفی کنند که بتوانند وزارت خارجه را به صورت مشارکتی اداره کند و جلسه را ترک کردم. آقای خاتمی انتظار این نوع برخورد را نداشت و خیلی ناراحت شده بود.
به هر صورت روز بعد با وساطت ابطحی و برخی از معاونین با ایشان ملاقات و ضمن عذرخواهی با ایشان آشتی کردم و گفتم فشار بر وزارت خارجه زیاد است و عصبانیت من از این بود که شما گفتید کاری در وزارت خارجه انجام نمیگیرد. ایشان هم ضمن عذرخواهی گفت من قصد دخالت در وزارت خارجه را ندارم و سلیقه متفاوت من نباید مخالفت با شما تلقی شود. ایشان ادامه دادند که اعتماد من به شما از همه بیشتر است، ولی احساس نیاز میکنم که نسبت به مسائل کلان سیاست خارجی بیشتر توجیه شوم. من گفتم این اشکالی ندارد، ولی به نحوی نباشد که موجب تضعیف مدیریت من شود؛ زیرا ظرفیت همه یکسان نیست و برخی سوءاستفاده میکنند. در عین حال این پیام به ایشان منتقل شد که روش کار من مشارکتی نیست، هرچند مسائل را در شورای معاونین به بحث میگذارم و نظرات معاونین را دریافت میکنم، ولی تصمیم نهایی را خودم با هماهنگی رئیسجمهور و احیانا رهبری خواهم گرفت.
به هر صورت در این جلسه قرار شد آقای منفرد جلساتی را برای انجام بحثهای کلان نزد آقای خاتمی تنظیم کند و به تناسب موضوع از افراد دعوت شود.
منبع: خاطرات و خطرات؛ مصاحبه تاریخ شفاهی با دکتر کمال خرازی، تهران: سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، چاپ اول،۱۳۹۶، صص ۲۴۷ و ۲۴۸.