سرویس تاریخ «انتخاب»: ساعت ۳ بعدازظهر چهارشنبه ۱۷ مرداد ۵۸، درست یک ماه و هشت روز پس از ترور آیتالله مطهری به دست گروه فرقان، مردی ۳۵ ساله به کمیته مستقر در شهربانی رشت مراجعه و خود را قاتل ایشان معرفی کرد. این فرد که اکبر بسوده (معروف به منوچهر) نام داشت، راننده تریلر، اهل کرمانشاه، ساکن ایلام، متاهل و دارای یک فرزند بود.
به گزارش «انتخاب»، روزنامه کیهان مورخ ۱۸ مرداد ۱۳۵۸ که یکی از تیترهای صفحه نخست خود را با جمله «قاتل استاد مطهری خود را معرفی کرد» به این ماجرا اختصاص داده بود، ماوقع را اینطور شرح داده است:
وی ساعت ۳ بعدازظهر دیروز به کمیته مستقر به شهربانی رشت رفت و خطاب به سرهنگ رقابی، رئیس شهربانیهای استان گیلان گفت: «من قاتل استاد مطهری هستم، مرا دستگیر کنید.»
رئیس شهرانی ابتدا تصور میکرد که با یک دیوانه روبهرو شده است، اما سوال و جوابهای بعد مسئله را جدیتر نشان داد و به دستور رئیش شهربانی افراد کمیته و ماموران آگاهی به تحقیق از متهم پرداختند.
اکبر بسوده که ظاهری ناراحت داشت و مرتب این پا و آن پا میشد در پاسخ سوال یکی از ماموران که: «چطور شد که پس از چند ماه، امروز خودت را معرفی کردی؟» گفت: «ناراحتی و عذاب وجدان موجب شد که من خود را معرفی کنم. از متهم خواسته شد تا جزئیات ماجرا را تشریح کند.
وی گفت: شبی که استاد را به قتل رساندم، چند ساعت قبل دو نفر که سوار بر پیکان سفیدی بودند به من مراجعه و پیشنهاد کردند باری را که متعلق به آنهاست با اتومبیل خود حمل کنم. من هم قبول کردم. اما هنوز چند لحظه از پیشنهاد آنها نگذشته بود که یکی از دو نفر خطاب به من گفت: «حتما تو مسلمانی و دلت میخواهد که اسلام، پیشرفت کند؟» و موقعی که پاسخ مثبت مرا شنید، گفت: «یک روحانینما و ضدانقلاب در تهران است که به اسلام و انقلاب اسلامی خیانت میکند و بدین جهت ما میخواهیم او را بکشیم.»
من ابتدا در مقابل این حرفهای او سکوت کردم و مردی که با من حرف میزد، زمانی که سکوت مرا دید به حربه دیگری متوسل شد و گفت: «مثل اینکه وضع مالی تو خوب نیست و احتیاج به کمک داری؟» و بعد افزود: «اگر تو حاضر شوی و این روحانینمای ضدانقلاب را بکشی ما صد هزار تومان به تو می دهیم. پنجاه هزار تومان همین الان و پنجاه هزار تومان هم بعد از قتل.»
اکبر بسوده در اینجا مکثی کرد و سپس سری تکان داد و گفت: «من که آن موقع در وضع مالی بسیار بدی قرار داشتم، شیطان وسوسهام کرد و با پیشنهاد آنها موافقت کرد.»
وی افزود: «من قبلا درجهدار ارتش بودم که استعفا کردم و در تمام عمر نیز آزارم به هیچکس نرسیده بود. روزی که استاد مطهری به قتل رسید، آن دو نفر یک اسلحه کالیبر 45 و یک جفت دستکش به من دادند و گفتند هر موقع که به تو اشاره کردیم شلیک کن. من باز هم میگویم که قبل از ارتکاب چنین جنایتی اصلا استاد مطهری را نمیشناختم و هیچگونه خصومتی هم با او نداشتم. اما نمیدانم چطور شد که تمام پیشنهادات این دو نفر را پذیرفتم. آنها قبلا تمام نقشهها را برای من تشریح کردند و گفتند: «شخصی که مورد نظر ماست به اتفاق چند تن از دوستانش در یکی از خانههای همین حدود است و تا ساعتی دیگر خارج میشود و تو باید به محض اینکه او از خانه بیرون آمد، او را صدا کنی و همین که صدایش را شنیدی به سوی او شلیک نمایی» و من هم همین کار را کردم.
وقتی که به میعادمان رفتیم آقای مطهری در حالی که چند نفر پشت سرشان حرکت میکردند از منزلی خارج شد، من ابتدا استاد شهید را به نام صدا کردم و همین که با پاسخ وی را شناختم به سویش شلیک کردم و بلافاصله پا به فرار گذاشتم. اما ناگهان دیدم دو نفری که در پیکان سفید منتظر من نشسته بودند فرار کردند.
من سراسیمه به کوچه خلوتی دویدم و احتمالا اسلحه را در بین راه به خانهای پرتاب کردم و پنجاه هزار تومان پولی که از دو نفر گرفته بودم نیز گم شد. سرانجام در یک خیابان فرعی سوار تاکسی شدم و به سهراه آذری رفتم و از آنجا با تریلر خود به سوی کرمانشاه حرکت کردم. بعد از دو روز که متوجه شدم چه شخصیتی را کشتم دچار ناراحتی و عذاب وجدان شدم. چند بار قصد داشتم که به مطبوعات مراجعه کرده و اقرار کنم، تا امروز که به دیدن همسرم که اهل رشت است آمدم و خود را معرفی کردم.
روزنامه کیهان در انتهای این گزارش اطلاع داد که تحقیقات بیش تر از متهم توسط افراد کمیته و ماموران آگاهی رشت ادامه دارد.
همسر متهم اما در بازجویی ادعاهای متهم را رد کرد و گفت: «شوهرم دچار اختلال روانی بوده و چند بار قصد خودکشی داشته و تاکنون دارای هیچگونه سابقه جنایی هم نبوده است.»
بعدها البته معلوم شد كه همسر متهم درست میگفته، این فرد قاتل شهید مطهری نبوده و در اثر اختلالات روانی چنین اعترافی کرده است.