پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند
در نیمه دوم مرداد ۱۲۷۱ خورشیدی، سه سال مانده به پایان سلطنت ناصرالدینشاه، وبا به پایتخت نشینان هجوم آورد و تعداد بیشماری را به کام مرگ فرستاد. اعتمادالسلطنه در یادداشت های روزانه خود به تاریخ ۲۵ مرداد ۱۲۷۱ خورشیدی برابر با ۲۱ محرم ۱۳۱۰ قمری درباره وبای تهران چنین نوشته است:
نصفشب از منزل چهارطاقی به طرف حسنآباد، ییلاق شمیران خودم، حرکت نموده، اول طلوع نزدیک اسماعیلآباد ملکی خود رسیدم. نماز خوانده چای صرف نموده یک راست از بیرون شهر و اسبدوانی به خیابان شمیران افتادم. به حسنآباد آمدم. در میان خیابان جمعیت زیاد دیدم. از بشره [رنگ و روی] همه معلوم بود که در میان بلا گرفتارند. در قهوهخانه نزدیک قصر قاجار به شیخ زینالعابدین واعظ رسیدم. از وبا پرسیدم. گفت: «در شمیران و شهر و تمام دهات و اطراف طهران وبا معرکه میکند.» من با کمال قوت قلب توکل به خدا نموده وارد خانه شدم، یعنی به حسنآباد ورود نمودم. بحمدالله والده و اهل خانه سلامت بودند. اهل خانه تا دیروز شهر بود. همان دیروز که بلقیس بدبخت را از خانه بیرون میبردند سرکار عمادالدوله به زور ایشان را روانه شمیران کردند. معلوم است حالت گرفتگی و دلتنگی اهل خانه به چه اندازه است. حکیم طلوزان [پزشک مخصوص ناصرالدینشاه] و امیرزاده سلطان ابراهیممیرزا هم حسنآباد بودند. خیلی من از این شخص ممنونم که هر دو یک روز [دو روز درمیان] از والده دیدن کرده است. شاه هم به سلامتی و اقبال وارد سلطنتآباد شدند. از دیروز تا به حال به گفته اطبا هزار و ششصد نفر از طهران و شمیران تلف شدند. من اگر بخواهم شرح دهم اوقاتی که در حسنآباد بودم، بایستی کتاب دیگر شروع نمایم. مخصتر اینکه شاه روز پنجشنبه بیستوچهارم با مختصری از حرم فرار کرده به سمت شهرستانک تشریف بردند. نایبالسلطنه و والده و عیالش هم به طرف دوشانتپه رفتند. من کمال بیانصافی دانستم در این هنگامه والده و عیالم را تنها در بلا بگذارم و به اردو بروم. با اینکه قاطر هم کرایه کردم و تا چند روز، روزی مبلغی هم کرایه میدادم. باز در خود آن دل و قوت را ندیدم که به شهرستانک بروم. از قراری که نوشته بودند به شهرستانک هم وبا شدت دارد. حتی در حرمخانه مبارک هم دو سه نفر گرفتار شدند. [در] اردوی نایبالسلطنه [کامرانمیرزا] هم وبا افتاده، اول شکار بیچاره عبدالله (دایی اعتمادالملک) بود. بعد از فوت عبدالله خان نایبالسلطنه از اوشان به گرماب در و آن سمتها فرار کردند. همان روز ورود من به حسنآباد مرده وبایی از امامزاده قاسم آوردند به سر قنات من که باغ را مشروب میکند، شسته بودند. معلوم است که بر من چه گذشت. منوچهرمیرزا با عیالش [در] حسنآباد منزل دارند. شب و روز امیرزاده سلطان ابراهیممیرزا با من بود. وحشت از وبا و دلتنگی اهل خانه و بعضی جهات دیگر.