کربلا و عاشورا صحنهای است که هر تقدیری را در آن میتوانید پیدا کنید. عاشورا لحظه تردید است. تردید بین دل به دریا زدن و پا پس کشیدن. بسیاری گمان دارند که تمام یاران امام حسین(ع) در روز عاشورا به شهادت رسیدند اما این سخن درست نیست. شخصیتی در کربلا وجود دارد که شاید بتوان به حق سرنوشت و آخرت او را یوم الحسرت نامید.
روایتگری که از کربلا گریخت
ضحاک بن عبدالله یکی از یاران امام حسین(ع) بود که علی رغم همراهی با امام و کشتن چندتن از دشمنان بدکیش در ظهر عاشورا و در حالیکه دیگر هیچیک از صحابی امام(ع) با او نبوده و همه شربت شهادت را نوشیده بودند، از ایشان اذن گرفت و از معرکه گریخت.
ضحاک فرزند عبدالله مشرقی از قبیله همدان بود. اطلاعات چندانی از زندگی او در دست نیست. همین اندازه معلوم است که او علاوه بر یاری امام حسین (ع) در کربلا، در زمان امامت امام سجاد (ع) زنده بوده و شیخ طوسی وی را از اصحاب امام سجّاد (ع) نام برده است.
داستان فرار ضحاک از این قرار است که ابن عبدالله به خدمت حضرت رسید وعرض كرد: «می دانی كه بین من وشما شرطی بود وآن اینكه از شمادفاع كنم مادام كه یـارانـی داشته باشی وچون بی یاور شدی وماندن من برای شمافایده ای نداشته باشد، در رفتن از میدان جنگ آزاد باشم.» امام (ع) فرمود درسـت مـی گـویـی، اگرمی توانی برو كه از طرف من آزاد هستی.
طبری نقل کرده است ضحاک به همراه مالک بن نضر ارحبی، در میانه راه کاروان حسینی به سوی کوفه، با امام حسین (ع) ملاقات کردند. امام حسین (ع) آن دو نفر را به یاری خود خواند، وقتی آنان عذر خواستند امام (ع) علت عدم همراهیشان را جویا شد. مالک بن نضر گفت: من بدهی و نانخور دارم. اما ضحاک دعوت امام را مشروط قبول کرد و گفت: «من هم فردی عیالوارم و به مردم مقروض هستم؛ اما اگر به من اجازه دهی، هنگامی که هیچ جنگجویی -در کنارت- نیافتم، بازگردم و فقط تا آنجا برایت بجنگم که برایت سودمند باشد و بتوانم از تو دفاع کنم.» امام (ع) پذیرفت.
او در روز عاشورا، دلیری به خرج داد و امام بارها او را تشویق و دعا فرمود. چون جمله یاران امام حسین (ع) - جز سوید بن عمر و بشیر بن عمرو - به شهادت رسیدند، او نزد حضرت آمد و شرط پیشین خود را یادآور شد و از ایشان اجازه بازگشت خواست، امام هم آزادش گذاشت.
داستان فرار ضحاک از این قرار است که ابن عبدالله به خدمت حضرت رسید وعرض كرد: "یابن رسول اللّه (ص )! می دانی كه بین من وشما شرطی بود وآن اینكه از شمادفاع كنم مادام كه یـارانـی داشته باشی وچون بی یاور شدی وماندن من برای شمافایده ای نداشته باشد, در رفتن از میدان جنگ آزاد باشم." امام (ع) فرمود: "صدقت وكیف لك بالنجاهٔ , ان قدرت علی ذلك فانت فی حل" یعنی درسـت مـی گـویـی اما چگونه می توانی خودرا از اینجا نجات بدهی، اگرمی توانی برو كه از طرف من آزاد هستی.
ضـحـاك بن عبداللّه به طرف اسبش رفت وچون عمر بن سعد اسبان را پی می كرد وی اسب خـودرا در وسـط خیمهها بسته بود وپیاده جنگ میكرد كه دو نفررا كشت ودست دیگری را قطع كرد. آن روز حضرت چندین بار فرمود: "دستت شل مباد! خداوند متعال از اهل بیت پیامبر(ص ) جزای خیر یه تو عنایت كند". ضحاک بن عبدالله میگـویـد: "سوار بر اسب شدم وحركت كردم. ناچار لشكریان دشمن به من راه دادند تا از صف آنان بـیرون آمدم اما پانزده نفر مرا تعقیب كردند تا در قریه "شفیه" نزدیك فرات مرا یافتند. كثیر بن عبداللّه وایوب بن مشرح مرا شناختند وگفتند این شخص پسر عموی ماست , لذا خداوند مرا از دست آنان نجات داد."
یارانی که از کربلا زنده بیرون رفتند و روایتگر عاشورا شدند
نکته جالب در مورد ضحاک این است که اگرچه درلحظه آخر از صحنه کربلا گریخت و از سعادت شهادت همراه امام(ع) محروم ماند اما پس از فرار به یکی از راویان مشهور کربلا تبدیل شد. در واقع، ضحاک از محدثین و گزارشگران واقعه کربلا در کوفه است. برخی از مورخان، از جمله طبری، جریان بیعت شب عاشورا توسط امام حسین (ع) و اظهار وفاداری یاران را از قول ضحّاک نقل کردهاند. شیخ مفید در ارشاد در ماجرای واقعه عاشورا از وی روایت کرده است. بنابراین، نام او و احادیث منقوله از او، در کتب تاریخ و مقاتل بسیار دیده میشود.
در مورد روایتگری کربلا برخی این سوال را مطرح کردند که روایتگر این صحنه چه کسانی بوند؟ آیا غیر از دشمنان و برخی زنان کسان دیگری بوده اند که ماجراهای غریب عاشورا را روایت کرده و نگاشته اند؟ به جز ضحاک بن عبدالله افراد دیگری از صحابه امام حسین(ع) هستند که به دلایلی در کربلا کشته نشده و بعدا به بازگویی وقایع عاشورا پرداختند. در زیر به نام برخی از این افراد اشاره میکنیم:
مسلم بن ریاح
مسلم غلام حضرت علی (ع) بود که با امام حسین(ع) در کربلا حضور داشت و پس از شهادت حضرت جان سالم بدر برد، وی برخی حوادث کربلا را گزارش کرده است.
حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب
وی معروف به "حسن مثنی" بود که همراه عمویش ابا عبدالله(ع) جنگید و مجروح شد و از اسب بر زمین افتاد. وقتی که کوفیان سرهای شهدا را میبریدند، وی هنوز زنده بود. "اسماء بن خارجه فزاری" که از داییهای وی بود از او شفاعت کرد و بخشیده شد. "حسن مثنی" را به کوفه برد و وی را معالجه کرد تا این که خوب شد. وی سپس به مدینه رفت.
مرقع بن سُمامه اسدی
این مرد اسدی از یاران امام حسین(ع) و از تیراندازان حضرت بود، که هنگام جنگ اسیر شد و قبیلهاش برای وی از لشگر کوفه امان خواستند. "ابن زیاد" هم او را به "زراره" در سرزمین بحرین یا "زبده" در عمان، یا "رنده" تبعید کرد و پس از مرگ یزید و رفتن "عبیدالله" به کوفه بازگشت.
عقبة بن سمعان
طبق گفته شهید مطهری این مرد از مکه همراه امام بود و وقایع نگار قضیه کربلا بوده است. وی از لشکریان اباعبدالله بود که در روز عاشورا گرفتار شد ولی چون گفت غلام هستم آزادش کردند.