خاطرات مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی را از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵، هر شب منتشر میکند. پیشتر، خاطرات «آیت الله» از سال ۵۸ تا ۷۱ در «انتخاب» منتشر شده بود
به گزارش «انتخاب»؛ متن خاطرات آیت الله هاشمی در روز 27 مهر 1371 تا 1375 در زیر آمده است
سال ۱۳۷۱
آقایان [حمید] میرزاده، [معاون اجرایی رییسجمهور] و [علیرضا] تابش، استاندار خوزستان آمدند. بعد از اختلاف نظرشان در نحوه بازسازی و داوری من، برای ایجاد تفاهم دعوتشان کردم. به تفاهم کامل رسیدند. برای سرعت در کار، وعدة اعتبار اضافی دادم. آقای [محمدعلی] هادی [نجفآبادی]، سفیرمان در عربستانسعودی آمد. گزارش ملاقات با ملک فهد برای ابلاغ پیام من و توضیحات فهد در مورد نزاعشان با قطر را آورد و نظرات ضعیفی در مورد مسائل ابوموسی و قطر ایراد کرد.
[آقای احمد همتی]، نماینده مشکینشهر آمد. به خاطر کمکهایم به منطقه تشکر کرد و برای عمران بیشتر و حل مشکل عشایر مغان استمداد نمود. [آقای سیدحسن شجاعی کیاسری]، نماینده ساری آمد. تذکرات کلی دربارة گرانیها و مشکلات حوزه انتخابیهاش داد. آقایان [محمدعلی] شرعی و [حسین] ایرانی، نمایندگان قم آمدند. برای حل مشکلات قم از جمله تأمین آب آشامیدنی استمداد کردند. وعدة تسریع بیشتر در ساخت سد پانزده خرداد را دادم. آقایان [اسماعیل] ططری و [سیدآیتالله] موسوی [اجاق]، نمایندگان باختران [= کرمانشاه] آمدند. از استاندار و امام جمعه شکایت کردند.
آقای [عباس واعظ] طبسی، [تولیت آستان قدس رضوی] و فرزندش آمدند. از سفر به لندن و عمل جراحی پایاش راضی است. تحت تأثیر نظم و پیشرفت آنها قرار گرفته است.
ظهر فاطی و محسن آمدند. محسن [هاشمی، مدیرعامل دفتر نشر معارف انقلاب]، نمونهای از کارهای کامپیوتری در مورد ضبط خاطراتم را آورد. عصر آقای [سید محمد] کوثری- واعظ -آمد. برای سفر به سوریه استمداد کرد. یک ماشین سواری خواست و برای دیگران کمک خواست.
شورای اقتصاد جلسه داشت. دربارة سیاستهای برنامه دوم بحث شد. [آقای علی فلاحیان]، وزیر اطلاعات، تلفنی اطلاع داد که بمبگذاران در سپاه و... را گرفتهاند و بمبگذاران حرم امام (ره) را شناسایی کردهاند. آقای نیکبخت، پلیس همراهمان آمد و برای جراحی قلب دخترش استمداد کرد.
سال۱۳۷۲
تمام وقت امروز به بازدید از شهرهای تاریخی بخارا و سمرقند گذشت. اول وقت آقای کریماف آمد. با هم به فرودگاه رفتیم و با یک هواپیمای [VIP] وی آی پی به سوی بخارا پرواز کردیم. بعضی از همراهان برای مذاکرات ماندند و آقایان ولایتی و روحانی با من آمدند. یک ساعت و نیم در راه بودیم.
در فرودگاه با بوق و کرنا و سُرنا شبیه نقاره خودمان استقبال کردند؛ برنامه شبیه برنامه ورود به تاشکند بود. حاکم ولایت – استاندار- خیرمقدم گفت و یکسره برای بازدید رفتیم. از آثار تاریخی حوضمحله، مدرسهای و مسجدی که بازسازی شده و قسمتی هم هنوز تعمیر نشده، دیدن کردیم. از آنجا به جای دیگری که چند مدرسه و مسجد و کاروانسرا و مراکز رنگرزی و ابریشمکاری قدیمی داشت، رفتیم. از آنجا به مقبره اسماعیل سامانی[1] رفتیم که در پارک وسیعی قرار دارد. مقبره با آجرها در هشتگونه تنظیم شده که با تغییر نمای آن، نور و رنگ عوض میشود. گفت در این عمارت، به جای آب در ساخت ملات از شیر شتر استفاده شده است. همچنین گفت مردم میآیند، برای امیر سامانی نذر میکنند و زیر پای قبر، سئوال مطرح میکنند و در بالای سر قبر جواب میگیرند.
به مقبره بهاءالدین نقشبندی رفتم.[2] متولی آنجا توضیحات داد. بازسازی شده و مدرسه طلبگی هم دارد. برای ارائه مساجد و مراکز دینی و اثبات توجه خودشان، عنایت زیادی داشتند. مجسمه ملانصرالدین سوار بر الاغ را دیدیم و کنده درخت قدیمی توت که لانه متروک لک لک روی آن بود. گفتند به خاطر سروصدای هواپیماها مهاجرت کردهاند. بالای منارهای هم لانه دیگری بود.
در میهمانسرایشان ناهار خوردیم؛ غذاهای شبیه غذای خودمان. سپس به سمرقند پرواز کردیم. مراسم بخارا در سمرقند هم تکرار شد. استاندارش قویتر به نظر میرسید. شهر سمرقند، زیبا و جالب است؛ زادگاه آقای اسلام کریماُف هم هست. گفت تا شانزده سالگی آنجا بوده. آرامگاه [محمد] بُخاری[3] را در قریه فرهنگ، بیرون سمرقند دیدیم و نماز را آنجا خواندیم. متولیاش توضیحات داد. دولت به عنوان مرکزی برای جذب توریست، روی آن حساب باز کرده است.
از آنجا به رصدخانه اُلُغبیگ[4]، بالای ارتفاعات مشرف شهر رفتیم. موزهاش را هم دیدیم؛ گویا فرزند امیرتیمور است. نکات قابل توجهی از موارد محاسبات او، در حد نابغه، نقل کردند. از آنجا به میدان ریگستان رفتیم که سه مدرسه عظیم قدیمی آنجا بود. روی ایوان یکی از آنها، آرم شیر و خورشید بود و یکی سقف طلایی داشت. عجیب است که کمونیستها اینها را نگه داشتهاند؛ گرچه به آنها نرسیدهاند و به شدت احتیاج به تعمیر دارند. در آنجا با آقای کریماُف، مصاحبهای هم با تلویزیونها انجام دادیم.[5]
به مقبره تیمورلنگ رفتیم. خودش، بستگانش و پیرِِمُرادش و اُلُغبیگ را دیدیم. چند روز قبل از جنگ جهانی نبش قبور کردهاند و جنازههای آنها را مورد بررسی قرار دادهاند. بعضیها خیال میکنند که بروز جنگ جهانی به خاطر همین نبش قبرها بوده. بالاسر درب ورودی، در کاشیکاری نوشته شده که کار استاد سالاراصفهانی است؛ میگویند او جزو هنرمندانی بوده که تیمور از ایران پس از اشغال به اینجا آورده است.
از آنجا برای دیدن سالن راهآهن رفتیم که جالب و باشکوه است. سپس به کانون فرهنگی ایرانیان مقیم سمرقند رفتیم. جمعیت انبوهی در میدان بیرون مرکز جمع شده بودند. اکثراً شیعهاند و به شدت برایمان ابراز احساسات کردند. همراه آقای کریماُف از مقابل مردم عبور کردیم. گویا مایل نبودند، به خاطر همین جمعیت، ما به آنجا برویم و لذا دیدار از راهآهن را به برنامه اضافه کردند. در مراسم، روحانی محل به زبان فارسی، خوب صحبت کرد. من و آقای کریماُف هم حرف زدیم و هدایا ردوبدل شد. گفتم کمکشان کنند.
به سوی فرودگاه رفتیم. از خیابانی عبور کردیم که اطرافش فروشگاههای جدید و بخش خصوصی بود. گفتند این خیابان، مخصوص پیادهها است و ورود اتومبیل در آن ممنوع است. در مجموع، استان سرخس نیرومند است و رودخانه زرافشان، نقش زیادی برایشان دارد.
به تاشکند پرواز کردیم. در فرودگاه، آقای [محمود] واعظی، [معاون وزیر امور خارجه]، اطلاع داد که کار کمیته خوب پیش نرفته و هواپیمای هما را که امروز برای افتتاح خط آمده از مرز برگرداندهاند. به آقای کریماُف شکایت کردم؛ گفت جبران میکنند.
در اقامتگاه جمعی از همراهان آمدند و گزارش مذاکرات و جمعبندی سفر را ارائه کردند؛ خوب است. با هم به اقامتگاه برگشتیم. خیابانهای اصلی را به خاطر ما چراغانی کرده بودند. در راه آقای کریماُف، سئوالات زیادی را جواب داد. نماز مغرب و عشا را خواندیم و با هم برای ضیافت شام به سوی تالار نوروز حرکت کردیم. تالار تازه ساز عظیمی است. میهمانان زیادی دعوت شده بودند.
در حدود دو ساعت زمان صرف شام بود. گروههای متعدد موسیقی نیز آمدند و با زبان اُزبکی و فارسی، شعر و آواز خواندند. غذاها هم مطبوع و شبیه غذاهای خودمان بود. آقای کریماُف، باز مرا تا اقامتگاه همراهی کرد.
عفت و بچهها هم گفتند که در مراسم آنها هم ساز و آواز و رقص خانمها بوده و بیشتر ترانههای گوگوش را میخواندند.
شب خاطرات را نوشتم و کمی تلویزیون تماشا کردم. چهار کانال دارند؛ خیلی از ما متنوعتر است. یاسر آمد و خبر داد که تیم ملی فوتبال ما، امروز در قطر بر ژاپن پیروز شده است؛ خوشحال شدم و غصه پریشب تا حدودی جبران شد.
سال ۱۳۷۳
اول وقت، آقای ماهاتیر محمد، نخست وزیر و همسرش برای خداحافظی آمدند. مقداری دربارة جمعبندی توافقات، مذاکره کردیم. از همسرش هم احوالپرسی کردم؛ زنی مثل زن سلطان برونئی است. به ایران دعوتشان کردم.
برای مراسم خداحافظی به کاخ شاه رفتیم. به رسم آنها، کمی صحبت کردیم. عفت و علی هم با من بودند. مراسم با گارد احترام و موزیک برگزار شد. به سوی فرودگاه حرکت کردیم. در فرودگاه بینظم بودند. جای نشستن ما و زنان را عوضی معین کردند. سپس جابجا شدیم. پروازمان به خاطر بیانضباطی پاسداران، در تأخیر تحویل بارها، تأخیر داشت.
با وزیر امورخارجه قرار گذاشتیم که کرسی زبان فارسی و مالایی در دو کشور تأسیس شود. یک ربع به یازده صبح به وقت مالزی، به سوی تهران پرواز کردیم. در راه هم استراحت داشتیم و هم دربارة مسائل داخلی و بینالمللی و مبارزه با گرانفروشی و جمعبندی مسائل سفر مذاکره کردیم.
نزدیک ساعت دو بعد از ظهر به وقت تهران، در مهرآباد فرود آمدیم. استقبال رسمی انجام شد. بعد از مصاحبه[1] دربارة سفر، به سوی منزل حرکت کردیم. وزرای همراه را گفتم که به هیأت دولت بروند و گزارش سفر بدهند. در فرودگاه از موفقیت برنامه مبارزه با گرانفروشی و ارزان شدن بسیاری از کالاها، اظهار خوشحالی میکردند. عفت قبل از من به خانه رسیده بود؛ از سفرش راضی است
سال ۱۳۷۴
[آقای خوزه دو ونیشیا]، رییس مجلس فیلیپین آمد. خیلی تحت تأثیر پیشرفتهای ایران و عمران و میراثهای فرهنگی اصفهان و شیراز قرار گرفته است. صحبتها در مورد تحکیم همکاری و اجرای توافقهای سفر من بود. در جمع خبرنگاران ورزشی، به مناسبت هفته تربیت بدنی شرکت کردم و یک ساعت به سئوالهای آنها جواب دادم[1]؛ برنامه خوبی بود.
جمعی از کارکنان حمل و نقل هوایی، به مناسبت روز جهانی مراقبت پرواز آمدند. آقای [علی] شاهچراغی، [رییس سازمان هواپیمایی] گزارش داد و از پیشرفت و توسعه فرودگاهها و هواپیماها و ابزار کنترل در خطوط هوایی عبوری گفت و من هم در اهمیت کار آنها صحبت کردم.[2] به خاطر فشارهاییکه دادگاه اصفهان در مورد فوکر ساقط شده بر آنها آورده، تقویت روحی نمودم. از حمایتهای من متشکرند. تا عصرکارهای دفتر تمام شد و به خانه آمدم. آقای [علاءالدین] بروجردی ، گزارش وضع افغانستان را داد.
سال ۱۳۷۵
در منزل بودم. علاوه براستراحت، مقدارى از كتاب «سوداگرى مرگ»، دربارة مسلحكردن عراق را خواندم. ظهر بخشى از بچهها جمع بودند. فائزه هم از سفر سویيس برگشته است؛ براى اجتماع المپيك رفته بود. گفت وضع استفاده از خانمها در مديريت ورزش [ایران]، از بسياري از كشورهاى جهان بهتر است. در اين اجلاس تصويب شده كه تا سال 2000 میلادی، 15 درصد از كاركنان ادارات ورزش را زنان تشكيل دهند كه در ايران در حال حاضر 27 درصد از زنان تشكيل مىشود.
دكتر [سیدمحمود] طباطبايى، ریيس دانشگاه علوم پزشكى شهيد بهشتى آمد. گزارش موفقيتهاى علمى و اخلاقى دانشگاه را داد و از سوءبرخورد اخير با سازمان نظام پزشكى انتقاد داشت و روىهمرفته سياست وزارت بهداشت را باعث انزواى نيروهاى علمى كشور مىداند و گفت، بعد از آمريكا و استراليا، ايران سومين مركز آموزش روش جديد علوم پزشكى در منطقه شرق مديترانه شناخته شده و به عهده دانشگاه [علوم پزشکی] شهيد بهشتى از سوى بهداشت جهانى قرار گرفته است.