پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»: صبح شرفیاب شدم. عرض کردم: «دیروز عصر والاحضرت همایونی تشریف بردند شکار، یک قوچ هشتساله زدند، من خیلی خوشحالم که بالاخره تفنگ به دست شدند.» شاهنشاه هم خوشحال بودند ولی از نیامدن باران بینهایت نگران و ناراضی بودند.
جواب عریضههای والاحضرت اشرف را به حضورشان دیکته فرمودند، خوشبختانه عیبی نداشت، یعنی اظهار تغیری نبود. فقط فرمودند: «این تعهدات بیربط که برای کمیسیون حقوق زن در سازمان ملل دو میلیون دلار تعهد کردهاید یعنی چه؟ مگر شما مالکالرقاب کشور هستید؟ دیگر از این کارها نکنید، این یک دفعه ناچار میدهیم.»
مقاله نیویورکر خیلی بامزه ولی مزخرف راجع به شاهنشاه نوشته بود. خواندند و خندیدند.
بعد مرخص شدم به کارهای جاری رسیدم. عصری به استقبال علیاحضرت شهبانو رفتم که از مسافرت دور کویر برمیگشتند. مسافرت بسیار خوبی بود، مردم خیلی استقبال کردند و شهبانو هم خیلی خوب عمل کردند. منجمله در زباله پاک کردن شهر سبزوار برای تشویق همکاری مردم جلوی پیشآهنگان به راه افتادند و مشغول جمعآوری زباله شدند، خیلی در مردم اثر کرد. شاهنشاه هم تشریف آوردند به فرودگاه. شب در منزل کار کردم.