جرج پکر در آتلانتیک نوشت: قاسم سلیمانی دو دهه بود که به عنوان فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، نقش عمدهای در افزایش عمق استراتژیک ایران از طریق تجهیز و هدایت شبه نظامیان شیعه در لبنان و عراق ایفا میکرد. او همچنین به بشار اسد کمکهای بسیاری کرد تا او بتواند پیروز جنگ داخلی سوریه شود. سلیمانی همچنین در یمن نیز جنگ حوثیها علیه عربستان را هدایت میکرد و بارها و بارها آمریکا و متحدانش را با اقدامات نظامی در اطراف منطقه به چالش کشیده بود. همواره اینطور به نظر میرسید که ایران هرگز بهای اقدامات نظامیاش را دیافت نمیکند.
به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»، در ادامه این مطلب آمده است: آمریکا به عنوان قدرتی بزرگتر از ایران دیگر حاضر به عقبنشینی نیست و به همین خاطر حتی حاضر است وارد جنگی شود که پیشتر نمیخواست. تا به حال قاسم سلیمانی بارها در تیررس آمریکاییها قرار گرفته بود، اما واشنگتن همواره دست روی ماشه نمیگذاشت، شاید به همین خاطر هم بود که او احساس مصونیت و امنیت میکرد. از آن جایی که ایران کشوری متوسط با ارتش معمولی با اقتصاد آسیب پذیر است به نظر نمیرسد که آمریکا علاقهای به جنگ داشته باشد.
دولت اوباما با ایران به توافقی رسید که تنها موضوع جاه طلبیهای هستهای این کشور را شامل میشد و اشارهای به شبه نظامیان در اختیار تهران نمیکرد. در آن زمان بحث بر سر این بود که ایرانیها گفتند اگر این توافق اجرا شود حاضرند در مورد مسائل دیگر هم در آینده گفتگو کنند، البته حتی در آن مقطع هرگز واضح نبود که چرا ایران حاضر است بر سر یکی از ابزار اصلی قدرت خود مذاکره کند. از آن جایی که ایران سلاح هستهای ندارد، این کشور مجبور بوده بیش از بیش به نیروی قدس و مجموعه متحدین منطقهای خودش اتکا کند. رئیسجمهور اوباما هواره حاضر بود تا این وضعیت را بپذیرد حتی اگر به قیمت آغاز جنگی دیگر در خاورمیانه باشد.
دونالد ترامپ، رئیسجمهور فعلی با انتقاد از سیاست دولت پیشین، فشار حداکثری را جایگزین دیپلماسی کرد، او از توافق هستهای که ایران به آن پایبند بود، خارج شد و تحریمهای فلج کنندهای را علیه تهران اعمال کرد. هدف او این بود که با تضعیف جمهوری اسلامی ایران این کشور را وادار به مذاکرهای تازه در مورد برنامه هستهای و منطقهایاش کند. برخی از آمریکاییهای تندرو تصور میکردند که فشار حداکثری میتواند به یک راه حل دائمی برای مسئله ایران منجر شود و به کلی نظام این کشور را ساقط کند، غافل از اینکه همه اینها خیال بود.
هنگامی که تحریمها گلوی ایران را فشرد و صبر مردم این کشور را لبریز کرد، متحدان ایران حمله به تأسیسات نفتی در عربستان سعودی و سپس به نیروهای آمریکایی در عراق زدند. این اقدام اخیر در حمله به پایگاه آمریکایی و سفارت در بغداد باعث پیچیده شدن تنشی شد که اوج آن ترور سلیمانی به همراه چند تن از رهبران شبه نظامیان عراقی تحت حمایت ایران در بغداد بود. اینکه این مردان در یک اتومبیل در نزدیکی فرودگاه بغداد بودند، نشان میدهد که ایران به همان اندازه آمریکا در عراق نفوذ و قدرت دارد.
اکنون بسیاری از تحلیلها بر نفس این عمل و درست یا غلط بودن آن متمرکز است. هواداران ترامپ او را یک قهرمان میدانند و با غرور از این میگویند که سلیمانی همان مردی است که سالها با اقداماتش ما را به تمسخر گرفته بود. در نقطه مقابل منتقدان ترامپ به همه مضرات ناشی از جنگ آمریکا در عراق اشاره میکنند و جنگی دیگر را فاجعه میدانند.
سوال اصلی اکنون در مورد اخلاقی یا حتی قانونی بودن این حمله نیست، بلکه پرسش اصلی پرسشی استراتژیک است. سلیمانی سردمدار اصلی تروریسم نبود بلکه تنها یک فرمانده فوق العاده قدرتمند یک دستگاه دولتی به حساب میآمد. ترور او بدون شک چیزی را تغییر نمیدهد. او تنها کارگزار سیاستهای دولتی بود که بدون شک پس از او نیز به سیاستهایش ادامه خواهد داد. تنها دلیل آمریکا برای انجام این کار میتواند تمایل برای آغاز جنگی باشد که واشنگتن فکر میکند در آن پیروز میشود.
آن جنگ چگونه خواهد بود؟ ایران چگونه خواهد جنگید؟ آمریکا چگونه پاسخ خواهد داد؟ بعد از کاری که ترامپ با برجام کرد آیا اروپاییها همراه آمریکا خواهند بود؟ چه کسی اطلاعات دروغگویی مثل ترامپ را راجع به اقدامات و اهداف ایران باور خواهد کرد؟ چگونه وقتی که ترامپ تمام متخصصان را اخراج کرده یا سرویسهای اطلاعاتی را نادیده گرفته میتواند مقامات آمریکایی را همراه کند؟ موضع کنگره چیست؟ هدف این جنگ چیست و چگونه میتوان آن را با خواست آشکار ترامپ برای خروج از منطقه مطابقت داد؟ اگر بیت المقدس هدف قرار گیرد و اسرائیل وارد درگیری شود چه خواهد شد؟ آیا مردم آمریکا وقتی آماده چنین اقدامی نیستند حاضر به فداکاری خواهند بود؟
هیچ نشانهای مبنی بر اینکه که کسی در قدرت این سوالها را از ترامپ حتی پرسیده هم باشد، دیده نمیشود چه رسد به اینکه به پاسخ این سوالات فکر کرده باشد. اصلا به نظر میرسد هیچ کس در کاخ سفید به عاقبت این اقدام فکر نکرده است، واکنشهای اولیه دولت به طرز حیرت انگیزی مضحک بود. مثلا وزارت دفاع پس از انجام این ترور اعلام کرد: این حمله با هدف ممانعت از حملات بعدی ایران به مواضع ما انجام شد. مایک پمپئو، وزیر امور خارجه نیز گفت: امروز جهان مکانی بسیار امنتر است. من میتوانم به شما اطمینان دهم که آمریکاییها در منطقه حالا بسیار ایمنتر هستند.
فقط جاهلان و ایدئولوژیستها میتوانند ادعا کنند که میدانند در آینده چه اتفاقی رخ خواهد داد، اما پیش بینیای که من مایل به انجام آن هستم این است که به زودی اتفاقاتی رخ میدهد که چرند بودن این اظهارات را ثابت میکند. این حمله هیچ ارتباطی با بازدارندگی نداشت. پمپئو در حالی از امنیت بیشتر سخن میگوید که اداره تحت ریاستاش در اطلاعیهای فوری از شهروندان آمریکایی ساکن عراق خواسته تا هر چه سریعتر به هر شکل ممکن این کشور را ترک کنند. از طرفی دیگر به دلیل حملات شبه نظامیان تحت حمایت ایران به مجتمع سفارت آمریکا، کلیه اقدامات کنسولی تا اطلاع ثانوی به حالت تعلیق در آمده و شهروندان آمریکایی اصلا نباید به سفارت نزدیک شوند.
ترور سلیمانی فقط به خشونت بیشتر منجر خواهد شد. بدون شک قربانی این حمله فقط آمریکاییهای حاضر در منطقه و غیر نظامیان ایرانی هستند. باید اذعان کرد که ایران و آمریکا هیچ درک درستی از یکدیگر ندارند.
این بحران مانند آزمایش فلز باریم عمل میکند و ماهیت و سلامتی یک سیستم را نشان میدهد. ترور سلیمانی یک رئیس جمهور عجول و مغرور را به همه نشان داد که همه مسائل برای او شخصی است. دولتی که هیچ استراتژی منسجمی را دنبال نمیکند چرا که رئیس آن چنین چیزی را ندارد. در این شرایط، ما واقعا نمیدانیم چگونه در مورد جنگ با ایران فکر کنیم، چه رسد که به پیروزی در آن بیاندیشیم. اصلا به هیچ وجه مشخص نیست که چرا باید در این جنگ تلاش کنیم. با توجه به آنچه گفته شد ترور سلیمانی اشتباه بزرگی بود که احتمالا نتایج آن فاجعهبار خواهد بود.