پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند
به گزارش «انتخاب»، در خاطرات اسدالله علم در روز دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۴۶ آمده است:
امروز صبح [شیخ یوسف الفوزان] سفیر عربستان سعودی پیش من آمد. تلگرافی از ریاض آورد که جهت اداره دانشگاه و ترتیب کار آنجا باید مجددا هیاتی از طرف ما برود، چون گفته بودند که باید از طرف دانشگاه لندن و پهلوی و ریاض هیات سهنفری امور دانشگاه را بر عهده بگیرد که من مخالفت کرده بودم. اما بعد چون معلوم شد خود سعودیها تماس با لندن گرفتهاند، گفتم مانع ندارد، مشروط به آنکه کمیسیون تحت ریاست دانشگاه پهلوی باشد. ولی به هر صورت برای شروع کار که ما آمادگی داریم، طفره زده بودند.
بعد [آرمین میر] سفیر آمریکا به دیدنم آمد و با من ناهار خورد. باز هم در مورد سفر شاهنشاه به عربستان صحبت پیش آمد، چون قبلا از وضع آنها گله کرده بودیم. میگفت، اتفاقا بحرینیها هم ناراحت رفتهاند شما هم گله دارید. عربستان چوب دو سر طلا شده است. منبع اختلاف را هم همان خط میانه لعنتی نفت ذکر میکرد. حق هم دارند، زیرا ما مطالعه نکرده پروتکل تقسیم را امضا کردیم، بعد دبه کردیم. البته نمیتوان هم از آن گذشت، چون خیلی پول است. دو هزار میلیارد دلار فقط آن منطقه مابهالاختلاف نفت دارد، یعنی سه هزار میلیون بشکه. ضمنا تلگراف خندهداری از سفیر خودشان در در ریاض خواند که اگر شاهنشاه بتوانند، فیصل را راضی فرمایند بگوید واقعا جانشین او کیست. خندهام گرفت، چیزی نگفتم، زیرا نباید بدانند اینقدر بچه هستند.
عصری موکب همایونی از مسافرت مالزی و تایلند وارد شد. فوقالعاده عصبانی و ناراحت، با همه دعوا کردند، منجمله با خودم که اصرار داشتم چون مردم سر راه هستند با اتومبیل به جای هلیکوپتر به کاخ نیاوران تشریف ببرند. به هر صورت من در رکاب رفتم. تا وقتی سلمانی بودند و حمام گرفتند، شرفیاب بودم، مطالبم را گفتم (البته به انگلیسی) که پیشخدمت و دلاک ملتفت نشود. وقت شرفیابیها، منجمله شرفیابی [آبا اِبان] وزیر خارجه اسرائیل و ترتیب مهمانی ملک حسین را فراهم کردم. قریب یک ساعت و نیم شرفیاب بودم. از همه جا صحبت شد؛ ولی تمام با عصبانیت. از کویتیها هم ناراضی هستند که به محض مراجعت از اینجا باز صحبت خلیج عربی را ساز کردهاند و گفتهاند ایران به بحرین هم ادعایی ندارد. از عربستان ناراحت هستند که از بحرین در آستانه سفر شاهنشاه به این شدت حمایت کرده است و راجع به دانشگاه بازی درمیآورد. از انگلیسها ناراحت هستند که از راسالخیمه در مقابل ادعای ما بر جزایر تنب و ابوموسی قویا پشتیبانی میکند و از آمریکاییها ناراضی هستند که جانب عربستان را بیشتر از ما دارد. به حدی عصبانی هستند که فرمودند: «عربستان نمیروم، چه فایده دارد بروم، چه بگویم؟» خیلی سعی کردم عصبانیتشان کم بشود، عرض کردم: «گمان نمیکنم موقوف شدن سفر مصلحت باشد. به علاوه آمریکایی اگر از اعراب پشتیبانی میکند، همه چیز عربستان، از نفت تا قشون در دست اوست.» اعلیحضرت که با روسها هم مراوده و معامله دارید، چه انتظاریست که از آنها میبرید؟» مثل اینکه از این عرض من خوششان نیامد، ولی تکمیل عرض خودم را کردم که «نمیگویم این مراوده بد است، بلکه خیلی هم پسندیده است، ولی باید از دریچه چشم آمریکایی قضاوت بفرمایید.» قرار شد فردا صبح در مورد سفر عربستان مذاکره شود.
سر شام بودم، ناراحتی باقی بود. با کمال شدت با هرکس آنجا بود، منجمله درباره خودم، اوقات تلخی فرمودند. راجع به حرفهای [والت] راستو هم عصبانی بودند که فردا خواهم نوشت، چون الان خسته هستم. راستو یک دفعه خرخری کرد و گفت کشورهای ایران و کویت و عربستان و ترکیه (برای چه [ترکیه]؟) و شاید عراق، جانشین انگلیس در خلیج خواهند شد و قرارداد دفاعی منعقد خواهند ساخت. این مطلب طوری همه را رماند که به جز ما تمام کشورهای دیگر آن را تکذیب کردند. ما نمیتوانستیم حتی چیزی را تکذیب کنیم، چون وقتی [گورون وی اون] رابرتز آمد، تقریبا چنین چیزی گفته بودیم.