خاطرات مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی را از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵، هر شب منتشر میکند. پیشتر، خاطرات «آیت الله» از سال ۵۸ تا ۷۱ در «انتخاب» منتشر شده بود
به گزارش «انتخاب»؛ متن خاطرات آیت الله هاشمی در روز ۸ اسفند 1371 تا 1375 در زیر آمده است
سال ۱۳۷۱
جمعی از مدیران امور تربیتی وزارت آموزش و پرورش آمدند. دکتر [محمدعلی] نجفی گزارش داد و من مفصل صحبت کردم.[۱] آقای [علی] عبدالعلیزاده، استاندار آذربایجان شرقی آمد. گزارش سفر به آذربایجان شوروی سابق را داد و وضع بد نظامیشان در مقابل ارمنستان و پشیمانی جبهه خلق آذربایجان، از مواضع خصمانه گذشتهشان نسبت به ایران و مصاحبه آقای [ابوالفضل] ایلچیبیگ و اعلان تغییر موضع نسبت به ایران و تقاضای اسلحه و نیرو را گفت.
آقای [حسین] محلوجی، [وزیر معادن و فلزات] آمد. از برخورد من نسبت به کندی پیشرفت کار در فولاد مبارکه ناراحت بود. خواستار کمک بیشتر شد. گفته بودم که کمکها به صورت وام باشد؛ او میخواهد بلاعوض باشد. دکتر [حسن] حبیبی، [معاون اول رییسجمهور] برای امور جاری آمد. در مورد ساختمان جدید نهاد [ریاستجمهوری] و میهمانان و معاوضه ساختمان تشریفات نهاد با ساختمان قوهقضاییه صحبت شد.
عصر آقایان [محمدعلی] ایازی، کلباسی، معادیخواه و طالبپور آمدند. طرح کامپیوتریکردن یادداشتهای کلید قرآن من را آورده بودند. برای نشر و کدهای کامپیوتری موافقت کردم. قرار شد برای چاپ هم طرحشان را بیاورند.
افطار به خانه آمدم. همه بچهها جمع بودند. در گزارشها انفجار عظیم در ساختمان بزرگ «مرکز تجارت جهانی نیویورک»[۲] و به عنوان نقطه عطف امنیتی در تاریخ آمریکا در رأس است.
سال ۱۳۷۲
آقای [مصطفی] میرسلیم، [وزیر جدید فرهنگ و ارشاد اسلامی] آمد. گزارش کوتاهی از وضع وزارت ارشاد داد. دستور جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی را هم مطرح کرد. قرار شد آقای [حسن] غفوریفرد را به جای او به مشاورت [رییسجمهور در] امور تحقیقات بگماریم. اجازه تغییر بعضی از معاونتها را گرفت.
آقای [محمدرضا] نعمتزاده، [وزیر صنایع] و مدیران صنایع سیمان آمدند. گزارش شش کارخانه بزرگ سیمان تحت پوشش صنایع را دادند و برای کمبود اعتبارات در سال ۷۳ استمداد کردند. تشویقشان کردم و وعده کمک دادم.
با [آقای محمدعلی نجفی]، وزیر آموزش و پرورش، به ورزشگاه شیرودی رفتیم. سرود خواندند. از دو کودک خردسال که حافظ بخشی از قرآن بودند، امتحان کردم. هدایا رد و بدل شد. در صحبتهایم، مربیان را تشویق کردم و از فاجعه خونین حرم ابراهیم خلیل (ع) در فلسطین انتقاد نمودم.[۱] مربیان زن و مرد، اکثراً به جای صلوات و تکبیر، کف میزدند که نشانی از تغییر روحیههای سختگیر است.
عصر در جلسه هیأت دولت شرکت کردم. ترمیم حقوق بازنشستگان تصویب شد. از نمایشگاه هنرهای معلولان بازدید کردیم. معلولان تحت حمایت سازمان بهزیستی، هنرهای جالبی در نقاشی و خطاطی و فرشبافی و صنایع دیگر دارند. هدایایی دادم.
افطار را در دفترم صرف کردم. تنهایی کارها را تمام نمودم. به خانه آمدم. عفت هم که میهمان خانم قدوسی بود، آمد. میهمان داشت؛ خانواده زمردیان، از آشنایان دوران مبارزات و دم زندانها که در انقلاب شهید دادند و پس از پیروزی انقلاب هم چند نفر اعدامی داشتند؛ عجیب است که در عین حال، وفادار به انقلاباند.
سال ۱۳۷۳
دکتر حبیبی برای امور جاری آمد. در مورد دانشنامه بزرگ، اعتبارات دفتر حقوقی بینالمللی، زمین برای سفارت چین و... صحبت شد. از اطلاعات سپاه، برای مقر فرماندهی محافظانم آمدند.
[آقای رضا سیفاللهی]، فرمانده ناجا [= نیروی انتظامی جمهوری اسلامی] و معاونان آمدند و گزارش کارها را دادند. راجع به مبارزه با قاچاق صحبت شد. آقای
ریشهری، برای مسائل حج و اعتبار برای اصلاح ساختار حرم عبدالعظیم (س) آمد. آقای [سیدمحمدباقر] حکیم، [رییس مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق] و برادرش، [سیدعبدالعزیز] آمدند. گزارش سفر به لندن و ژنو و کویت برای کمک کویت و همچنین عملیات اخیر لشکر بدر را دادند. عصر جلسه شورای اقتصاد با چند مصوبه داشتیم. افطار میهمان مجلس بودیم.
سال ۱۳۷۴
عفت و همسر شهید مطهری، همراه دکتر حبیبی، به سوریه رفتند. مقداری از کارهای عقبمانده را انجام دادم. اخوی محمد، [معاون اجرایی رئیس جمهور]، برای امور تنظیم بازار و انتخابات آمد. برای شرکت در ملاقات اعضای مجلسخُبرگان با رهبری، به دفتر رهبری رفتم. آقای [ابراهیم] امینی، [نایب رییس دوم]، با صحبتکوتاهی، گزارش اجلاس را داد. رهبری هم صحبت کردند و از اصل ولایتفقیه دفاع کردند و آن را در معرض هجوم دشمنانگفتند. سپس اعضای خبرگان به دفتر من آمدند. آقای مشکینی، [رییس مجلس خُبرگان رهبری] صحبت کردند و نصایح اخلاقی نمودند. من هم در صحبت کوتاهی از موفقیتهای دولت گفتم[۱]. نمازجماعت و ناهار و جواب مراجعات میهمانان انجام شد.
عصر جمعی از نمایندگان مجلس که از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شدهاند، آمدند و تظلم نمودند. آقای [مصطفی] پورمحمدی، [معاون اطلاعاتخارجی وزارت اطلاعات] آمد و برای سفر به عراق، در موارد قابلمذاکره کسب نظر کرد.
جمع زیادی از هنرمندان سینما و فیلم آمدند. آقایان [عزتالله] ضرغامی، [معاون امور سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی] و داود رشیدی صحبت کوتاهی داشتند. من هم
مفصلاً از اهمیت کار سینما و فیلم و وظایف و نقاط قوت و ضعف گفتم[۲].
تا ساعت هشتو نیم شب،کارهای دفتر را انجام دادم. آقای [حسین] کمالی وزیرکار آمد و از برخورد خطی شورای نگهبان شکایتکرد. آقای [مهدی] کروبی هم تلفنی همین شکایت را داشت. تا آخر شب هم جمعی از مردودشدگان آمدند؛ دلم برایشان سوخت، دیگرکاری هم نمیشودکرد. قرار شد از رهبری استمدادکنند. به خانه آمدم. تنهایی شام خوردم.
سال ۱۳۷۵
صبح زود چمدان را بستم و برای سفر به بوشهر، به فرودگاه [مهرآباد] رفتیم. محسن و مهدی هم با من بودند. ساعت هفت و نیم به سوی بوشهر پرواز کردیم. [آقایان غلامرضا آقازاده، بیژن نامدار زنگنه، محمدرضا نعمتزاده، علیرضا مرندی، اکبر ترکان، سیدمحمد غرضی و غلامرضا فروزش]، وزرای نفت و نیرو و صنایع و بهداشت و راه و مخابرات و جهاد همراه بودند. در فرودگاه بوشهر، استقبال رسمی بود و مصاحبه کوتاهی داشتم[۱]. بلافاصله برای افتتاح ترمینال فرودگاه و کلنگ زنی توسعه ترمینال رفتیم. در مسیر، مردم استقبال بسیارگرمی داشتند و زنان بیشتر از مردان بودند.
برای افتتاح پروژههای مخابرات و پُست، یکسره به ساختمان پُست رفتیم؛ ۱۱۵ پروژه با ۶۸ میلیارد ریال هزینه افتتاح شد. آقای [سیدمحمد] غرضی و رییس [شرکت] پُست، گزارش دادند. من هم در اهمیت صنایع مخابرات و ارتباطات، صحبت کردم و از کارهای بزرگ و وسیع وزارت [پُست و تلگراف و تلفن]، قدردانی نمودم[۲]. جمعیت زیادی، به جای اینکه به ورزشگاه محل سخنرانی بروند، اطراف ساختمان جمع شده بودند؛ به احساسات جواب دادم و به ورزشگاه رفتیم. مقداری طول کشید تا مردم رسیدند.
ورزشگاه [شهید بهشتی] هنگام ورود، خیلی شلوغ نبود. بعد از خیرمقدم [آقای ابراهیم فاضل فردوسی]، امامجمعه و [آقای عبدالرحمن ندیمی بوشهری]، استاندار و [آقای محمد خواجهپور]، نماینده، دو سرود جالب از دو گروه پسربچههای شاهد و بسیج دانشآموزی در وصف من و خیرمقدم اجرا شد. سپس شاعری [به نام آقای فرزاد شجاع]، شعری غراء به لهجه محلی، [با مطلع «شادآمدی تو وَرِمون، ای هاشمی، ای هاشمی»]، در وصف دولت من خواندکه مورد توجه قرارگرفت؛ گفت فقط برای امام و آیتاللهخامنهای و من، شعر سروده است. خیلیجالب، خدمات سازندگی، دفاعی و سیاسی و مبارزاتی مرا به شعر درآورده است. من هم سخنرانی مفصلی در افتخارات تاریخی بوشهر و وضع امروز، گذشته و آینده استان نمودم و اشاره به کارهای مهم سازندگی و طرحها مهم در آینده و اینکه این استان در زمینه گاز و پالایشگاه گاز و ترمینال صدور نفت و نیروگاه هستهای، بزرگترین را در کشور دارد.[۳]
به بندرگاه رفتیم. چند طرح عمرانی را افتتاحکردیم.[۴] سپس سوار کشتیجدیدالورود مسافربری «برلیان» شدیم و برای شروع بهرهبرداری از کشتی، تا نقطه دیگری رفتیم؛ مدرن است، با ظرفیت ۲۳۷ مسافر و ۱۰ اتومبیل و ۱۷ تُن بار بین بوشهر و قطر، رفت و آمد خواهد داشت. از استرالیا خریدهاند و تکنولوژی هم گرفتهاند که خودمان بسازیم. در مسیر، توضیحاتی دربارة کشتی شنیدیم.
در محل سایت صنعتی کشتیسازی صدرا پیاده شدیم. پس از نماز، در محل اجتماع، دربارة طرحهای صنعتی ساخت سازههای دریایی، توضیحات شنیدیم. وزیر صنایع و وزیر نفت و آقای [غلامرضا] تاجگردون، معاون مهدی [هاشمی] و مخبر، مدیرعامل صدرا و مدیر منطقه نفتیآبی و کارشناس شرکت مهندسی و ساخت سازههایدریایی که تحت مدیریت مهدی است، صحبت کردند.
همگی از اهمیت کار این شرکت حرف زدند. حقیقتاً کار بزرگیکردهاند و مدیریت کلان نوین جهانی را به کشور آورده، با جمع نیروهای شایسته طراحی و مهندسی صنایع مهم دریایی و نفت مثل سکوسازی را به عهده گرفته و انحصار را از خارجیها گرفته و باعث شکستهشدن قیمتهای اجحافگونه آنها شدهاند. همگی از شجاعت و هوش مهدی نیز میگفتند؛ من هم لذت میبردم. واقعاً هم جالب است که جوانی توانسته، مدیریت کاریکه گروههای مهندسان عالیقدر تاکنون نکردهاند، انجام دهد.
طرحهای سکوهای پروژه ابوذر را نمایش دادند؛ خیلی عظیم است. سپس من هم در همین زمینه حرفزدم و دستاوردهای گرانبهای این اقدام راکه میلیاردها دلار صرفهجویی و قدرت مهندسی به ما داده، توضیح دادم[۵]. از سکوهای در دست ساخت بازدیدکردم.
سپس به کشتی جدیدی که [شرکت کشتیسازی] صدرا ساخته رفتم. در عرشه کشتی، ضیافت ناهار را داشتند و بهرهبرداری شروع شد. جزیرهای را که صدرا در آبهای ساحلی برای توسعه کارگاه آماده میکند نیز دیدیم؛ توسعه لازمی است. بهخاطر تأخیریکه داشتیم، از استراحت صرفنظر کردم.
با هلیکوپترها به سوی سایت پرورش میگو در شهرستان گناوه پرواز کردیم. از فضا سایت را دیدیم، با توضیحات [آقای ندیمی]، استاندارکه با مخلوطی از آب شور و شیرین و استخرهای ساخته شده، پُر میکنند. در محل سایت، آقایان [غلامرضا] فروزش، [وزیر جهادسازندگی] و [رسول] لاهیجانیان، [رئیس سازمان شیلات] و مدیران مربوطه توضیح دادند. هزار هکتار زمین را زیر پوشش طرح پرورش میگو بردهاند و در سایر سواحل استان، ۴۰ هزار هکتار برای این منظور مشخص شده و همانجا تولید بچه میگو هم انجام میشود. توضیحاتکاملی از نحوه تولید بچه میگو و پرورش میگو شنیدیم و استخرها و کانالها را هم دیدیم. هر هکتار، حدود چهار میلیون تومان هزینه میبرد و در دو نوبت برداشت در سال، حدود شش تُن میگو میدهد که بسیار پُرشور است و این کار، عمدتاً با و
امهای ارزان دولت و کمک زیربنایی دولت به تعاونیها واگذار میشود.
از آنجا به سوی شهر دیلم پرواز کردیم. قرار بود برای شروع کار طرح انتقال آب سدکوثر به بوشهر و خط [انتقالآب] مُحرم برویم؛ بهخاطرتأخیر و خطر سانست [= غروب] برای هلیکوپترها، از آن منصرف شدیم. آقای [حمید] میرزاده، [رئیس سازمان برنامه و بودجه] و آقای [رسول] زرگر، [معاون عمرانی وزیرکشور]، به جای هیأت رفتند. بعداً گفتند، آقای زنگنه، [وزیر نیرو]، از نرفتن من ناراحت شد؛ حق با ایشان است. جمع زیادی از مردم گناوه هم جمع شده بودند.
در دیلم، اجتماع مردم خیلی باشکوه و پُرشور بود. [آقای علی الهی]، امامجمعه، خیرمقدم گفت و خواستهها را مطرح کرد. من هم صحبت کوتاهی کردم و از مردم ستایش کردم و خواستههای استقلال گمرک و لایروبی دهانة خور و گازرسانی را پذیرفتم.[۶]
به سوی بوشهر پرواز کردیم. بالاخره در تاریکی به بوشهر رسیدیم. در فرودگاه، نماز مغرب و عشا را خواندیم و به دانشکده علوم پزشکی رفتیم. کلنگ ساختمان جدید را زدم. سپس بهرهبرداری از بیمارستان ۲۰۰ تختخوابی بوشهر، با پردهبرداری از لوح آغاز شد. پس از بازدید از بیمارستان، در جمع کارکنان، گزارش [آقای مرندی]، وزیر بهداشت، [آقای امیری]، رییس دانشگاه علوم پزشکی و [آقای کرباسیان]، مدیرعامل سازمان تأمیناجتماعی را شنیدیم. برایشان صحبت دلگرمکنندهای کردم.[۷] نیمی از بیمارستان، تحت پوشش بیمه تأمیناجتماعی است.
برای افتتاح فروشگاه زنجیرهای رفاه رفتیم. پس از گزارش آقای [عبدالعلی علی] عسکری، [مدیرعامل شرکت رفاه]، صحبت کردم و اهداف تأسیس فروشگاههای رفاه را گفتم.[۸] جمعیت زیادی در اطراف فروشگاه جمع بودند و تشکر داشتند؛ به احساسات پاسخ دادم. شام را در سالن مناسب و وسیع مهدیه - در کنار مصلا - میهمان امامجمعه بودیم. هزینه ساخت سالن را من دادهام. برای استراحت به استانداری رفتیم. خاطرات امروز را نوشتم. اخبار ساعت ده و نیم [شبکه دو سیما] را گرفتم و خوابیدم.