سرویس تاریخ «انتخاب»: ۱۴۳ سال پیش درست در چنین روزهایی خطه گیلان مانند امروز درگیر بیماری همهگیر و مرگباری شد، طاعون به جان گیلانی ها زده بود و هر روز جان شمار بیشتری از اهالی را میگرفت، حکیمهای بومی، اما انگار نمیخواستند بپذیرند که پس از ۴۵ سال این بلای خانمانسوز به دیارشان برگشته، همانی که در آن سالها جمعیت شهر را بلعیده بود. از آنها انکار که این بیماریِ تازه طاعون نیست و همان حصبه همیشگی است و از پزشکان اروپایی اصرار که قطعا طاعون است.
آنچه در پی میخوانید روایتی است مستند، از همان روزهای رشت، روایت مادام کارلا سرنا، جهانگرد ایتالیایی که در سفرنامهاش از ایران با عنوان «آدمها و آیینها در ایران» (زوار، ۱۳۶۲؛ صص ۲۷۰-۲۷۳) آورده. او در همین حال و هوا به رشت رسیده و آنچه را در گزارشش از آمار پیشروی بیماری و میزان تلفات آن ارائه کرده، برگرفته از اسناد رسمیای است که چرچیل، کنسول انگلستان در رشت، در اختیارش قرار داده بود:
تا پایان سال، طاعون در رشت شیوع داشت و بیداد میکرد. ولی با پایان سال، بیماری قطع شد. در مراحل اول بروز این مرض مسری که ابتدا در ماه مارس سال ۱۸۷۷ [۱۲۹۴ ه. ق][اسفند و فرودین ۱۲۵۵ خورشیدی - انتخاب]در بخش شفت، شهرکی در پای کوه، ظاهر گردید مردم خیال کردند که تب تیفوئید است، چون در این نواحی زمینهای باتلاقی را به کلی خشک نمیکنند، مرض حصبه میان مردم زیاد شایع است. زمستان آن سال هوا بسیار ملایم بود. برف اصلا نیامد و باران هم خیلی کم بارید. از آنجا که آثار این بیماری در سالهای پیش هم در رشت ظاهر شده بود، هنگامی که شایعه شیوع بیماری در همه جا پراکنده شد، مردم آنطور که باید و شاید به آن اهمیت ندادند. پزشکان اروپایی مقیم تهران و پزشکان دیگر که برای بررسی بیماری به رشت آمده بودند همه تایید کردند که این بیماری خود طاعون است. یک دکتر ایرانی هم که به رشت اعزام شده بود، همان عقیده را داشت. با وجود این پزشکان محلی اصرار داشتند که آنها تب حصبه را که از امراض بومی این منطقه است با طاعون عوضی گرفتهاند.
پزشکان مسن بومی دیگر هم که طاعون سال ۱۸۳۲ [۴۸-۱۲۴۷ ه. ق] را دیده بودند، نخواستند قبول کنند که دوباره این بلای وحشتناک به ایالت آنان هجوم آورده است. در آن زمان، تلفات بیماری به حدی بود که در مدت کمتر از چهار هفته، جمعیت درو شد، و شهرها هم به جهت تلفات بیماری و هم به علت فرار مردم خالی از سکنه شدند.
نظر پزشکان اروپایی کاملا صحیح بود، چون در ماه آوریل، طاعون در رشت شایع شده بود و مردم مجبور شده بودند در دهکدههای نزدیک منزل گزینند.
مدتی این آفت در رشت جا خوش کرد، ولی خوشبختانه عمرش زیاد نبود. به سرعت بیماری به اطراف هم سرایت کرد و خاصه در جاهایی که «امامزاده» وجود داشت، و مردم برای ریشهکن کردن بیماری به دعا و زیارت متوسل شده و به آنجاها روی آورده بودند، تلفات بیماری بیش از جاهای دیگر بود.
مدت هفت تا هشت ماهی که طاعون در آن نواحی شیوع پیدا کرده بود، از مردم رشت و حوالی آن بیش از چهار هزار قربانی گرفت. تعداد بیماران شفایافته را در حدود دو برابر آن تخمین میزنند.
آن بیماری هر نامی داشت، کمتر از این نمیتوانست مهلک باشد. بیشتر پزشکان اروپایی آن را به شدت مسری تشخیص داده بودند، ولی پزشکان دیگر با آنان همرای نبودند، چون خیلیها را دیده بودند که در همان خانه طاعونزده، برای ملاقات و احوالپرسی بیمار رفتهاند، ولی مبتلا نشدهاند.
موضوع تعجبآور اینکه حتی یک ارمنی یا یک اروپایی در این بیماری صدمه ندید. علت عمده آن ممکن است مربوط به رژیم غذایی آنان باشد. چون غذای اصلی ایرانیان را برنج، ماهی نمکسود، میوه و سبزیهای خام تشکیل میدهد. در حالی که غذای دیگران از لحاظ مواد مورد نیاز بدن کاملتر و سالمتر است.
بیماری معمولا با تب شدید شروع شده، چند روز بعد بر حسب شدت یا ضعف مرض دانههای سرخ یا سیاهی در بیمار ظاهر میگردد. در اغلب موارد، بیمار طاعونزده، در گوش، زیر بغل و زیر کشاله ران غدهای ورمکرده دارد. داروهایی که از طرف پزشکان محلی تجویز میشود، بسیار ساده و اغلب خیلی هم موثر است.
آشامیدنیهای خنککننده، گنهگنه، تنتورید، زالو، حجامت اگر زودتر در آغاز بیماری مورد استفاده قرار گیرند، اغلب موثر واقع میشوند. در جاهایی که مردم دستشان به دامن پزشک نمیرسد، بومیان با آهن سرخکرده، غدهها را میسوزانند و اغلب با این روش سخت و تحملناپذیر مریض را معالجه میکنند.
در آوریل [فروردین و اردیبهشت] اولین ماه شیوع بیماری، روزی سه تا چهار نفر جان خویش را از دست میدادند. در ماه مه [اردیبهشت و خرداد] تعداد قربانیها به روزی پنج تا شش نفر، و در ژوئن [خرداد و تیر]به هشت تا ده نفر افزایش یافت.
پزشکان ادعا میکردند، چون این بیماری در بغداد هم دیده شده است، باید در فصل گرما در این منطقه پایان یابد. ولی نه تنها اینچنین نشد، بلکه بالعکس شدت هم پیدا کرد و تعداد مرگ و میر در ماههای ژوئیه [تیر و مرداد] و اوت [مرداد و شهریور] به روزی دوازده تا هیجده نفر رسید.
در ماه سپتامبر [شهریور و مهر]، شدت بیماری رو به کاهش گذاشت و تعداد شفایافتگان افزایش یافتند. در ماه اکتبر [مهر و آبان]، تعداد مبتلایان به این بیماری کاملا معدود، و بسیاری از بیماران سلامت خویش را باز یافته بودند.
تمام این ارقام به استناد گزارشهای رسمی مقامات محلی تهیه شده است، ولی، چون دفتر متوفیاتی که اسامی و مشخصات فوتشدگان را در آن ثبت نمایند، وجود ندارد، نمیتوان تعداد قطعی تلفات بیماری را تعیین نمود.
مردهشورها طاعون نمیگیرند
در هر محله شهر میدانی در کنار رود وافع شده است و جنازه مردگان را طبق دستور قرآن در آب نزدیک همان میدان غسل داده و آماده دفن میکنند. تنها در این محلهاست که میشود مردهها را شمارش کرد. اما چون همه را برای شستن به آن محلها نیاورده بودند، مجموع تلفشدگان دقیقا معلوم نگردیده است. یک واقعه عجیب در موقع شیوع بیماری عبارت از این بود که «مردهشورها» با آنکه دائما با جنازه مبتلایان تماس نزدیک داشتند، ولی به این بیماری مبتلا نشدند.
بر خلاف نظریه پزشکان، پاییز از اشاعه و سرایت بیماری جلوگیری کرد. بارانهای تند ماه نوامبر، هوای کثیف و بخارات متعفن و زیانآور را که از آغاز بروز این آفت در همه جا پیدا شده بود، تصفیه نمود. بعد از آنکه آن بیماری بالمره ناپدید شد، از نو تب نوبه، که در این مناطق شیوع فراوان دارد، جای آن را گرفت.
قرنطینه دوازده روزه
به منظور کنترل و جدا نمودن کانون بیماری، در ماه ژوئن قرنطینه دوازده روزهای در بخش منجیل و در محلهای دیگر برقرار کرده بودند، اما، چون در این کشور تصمیماتی که توسط دولت گرفته میشود، تنها در روی کاغذ ارزش دارد، و به مرحله اجرا درنمیآید، به این جهت برای کسانی که به محافظان کمربند بهداشتی، «پیشکش» میدادند، راه باز بود.
نتیجه قرنطینه دلبخواه این شد: عوارضی روی کالاها برقرار کنند و همین موضوع هم موجب شد حمل و نقل آنها مواجه با تاخیر گردد.
متعاقب بررسیهای یک هیات پزشکی اعزامی از قققاز، قرنطینه دوازده روزه جدیدی در سرحد روسیه برای مسافران و کالاهایی که از ایران وارد آن کشور میشد، ایجاد گردید. این احتیاط ظاهرا پیش از آنکه به منظور بهداشتی باشد بیشتر جنبه سیاسی داشت. در موقع ورود من به رشت هنوز قرنطینه پابرجا بود.
تدفین مردگان
معمولا در اغلب شهرهای ایران مردهها میان زندهها به خاک سپرده میشوند، و گورستانها در وسط محلههای مسکونی قرار دارند. علاوه بر آن هرکس جنازه بستگان خویش را هر جایی که مناسب تشخیص میدهد، دفن میکند. مثلا گاهی انسان قبری را میبیند که زیر درخت بزرگی در باغ یا در وسط مزرعه شخص درگذشته تنها مانده است.
وقتی که طاعون در رشت شیوع پیدا کرد، قبر طاعونزدهها را با طبقه ضخیمی از آهک و سایر مواد شیمیایی پوشاندند، تا ویروس بیماری به بیرون درز نکند. مقامات از نبش چنین قبرهایی و بردن جنازهها به اعتاب متبرکه آنطور که مورد دلخواه بستگان مرده است، ممانعت به عمل میآوردند. ولی تعداد زیادی از جنازههای طاعونزدگان در گورستانهای وسط شهر هم دفن شده است.
مردم چنان میمردند که گویی برگ از درخت میریزد و با اینکه در تهران آماری برای تعیین شمار بیماران وجود ندارد مع ذلک من تصور مینمایم که بیش از یکسوم سکنه شهر تهران بر اثر وبا مردند./ اصول قرنطینه که حتی در اعصار قدیم هم معمول بوده در این کشور معمول نیست و به همین جهت یک بیماری مسری به سرعت برق در اطراف کشور منتشر میگردد و فقط فرا رسیدن فصل زمستان و یا اعجاز خدایی آن را قطع مینمایند.