arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۳۷۰۹۶
تاریخ انتشار: ۵۸ : ۲۳ - ۲۸ اسفند ۱۳۹۸

یادداشت‌های علم، چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۴۷: به شاه گفتم، چه لزومی دارد به مردم این اندازه فشار بیاورند؟

عرض کردم: «عرض اول باز هم قیمت آب است. آخر چطور ممکن است قیمت آب را ۷۰ درصد بالا ببرند و باز اعلیحضرت همایونی در فرمایشات خودتان بفرمایید قیمت زندگی ۱ درصد در سال بیش‌تر بالا نمی‌رود؟ به علاوه چه لزومی دارد به مردم این اندازه فشار بیاورند؟» بر خلاف دیروز، امروز عرایض مرا پذیرفتند. فرمودند: «دستور خواهم داد تجدید نظر بکنند.»
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

به شاه گفتم، چه لزومی دارد به مردم این اندازه فشار بیاورند؟پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند

به گزارش انتخاب، در خاطرات علم آمده است:

صبح شرفیاب شدم. شاهنشاه فرامینی امضا فرمودند. فرمودند: «صحبت‌ها[یت را] بگو. من مشغول امضا کردن باشم، مانعی ندارد.» عرض کردم: «عرض اول باز هم قیمت آب است. آخر چطور ممکن است قیمت آب را ۷۰ درصد بالا ببرند و باز اعلیحضرت همایونی در فرمایشات خودتان بفرمایید قیمت زندگی ۱ درصد در سال بیش‌تر بالا نمی‌رود؟ به علاوه چه لزومی دارد به مردم این اندازه فشار بیاورند؟» بر خلاف دیروز، امروز عرایض مرا پذیرفتند. فرمودند: «دستور خواهم داد تجدید نظر بکنند.»

در خصوص شهناز صحبت شد. فرمودند: «به محض آن‌که از سفر برگشت سخت به او اخطار کن که اگر دست از رویه‌اش بر ندارد، دختر من نخواهد بود.» عرض کردم: «هرگز چنین کاری نمی‌کنم. بچه شماست. به راه نامطلوب و نامطبوعی افتاده است، که شبیه مالیخولیاست... آن هم در اثر تربیت غیرکافی است [زیرا سرپرستی مادرش را نداشت]. بچه تقصیری ندارد. حالا جز مدارا کردن با او راه دیگری نیست و من این راه را خواهم گرفت.» مدتی بحث کردیم و شاهنشاه تسلیم نظر من شدند.

بعد راجع به پاکستان صحبت کردیم، که چطور وضع ایوب خراب شد و حالا هم که مردم در کوچه و خیابان یکدیگر را می‌کشند.» فرمودند: «ایوب باید با شدت نظم را برقرار کند.» عرض کردم: «صحبح است، ولی بیچاره پایه و محبوبیتی بین مردم کسب نکرده و من که جوش می‌زنم چرا بی‌جهت به مردم فشار می‌آورند از همین جهت است. با آن‌که اعلیحضرت برای مردم خیلی کار کرده‌اند.» بالاخره به این نتیجه رسیدیم که شاید فعلا ایوب جلوی مردم را باز گذاشته تا برای برقرار کردن نظم و آرامش دست به دامان خودش بشوند، بعد با شدت عمل کند و شاید هنوز از طرفداری ارتش مطمئن است.

بعد از ظهر با سفیر انگلیس ملاقات داشتم. در خصوص بحرین و جزایر خلیج‌فارس بود. خلاصه این‌که ما می‌گوییم اگر مسئله بحرین حل شود، باید [جزایر] ابوموسی و تنب که مال ماست به ما برگردد... سفیر می‌گفت این دو مطلب با هم بستگی ندارند [به عقیده او جزایر تنب را می‌توانیم به آسانی پس بگیریم]، ولی ابوموسی حرف دیگری است، زیرا خیلی به ساحل عربستان نزدیک است. گفتم: «نزدیکی به ساحل که تولید حق برای آن‌ها و سلب حق از ما نمی‌کند و به هر حال شاهنشاه دست برنمی‌دارند.» گفت: «در کادر طرفداری از فدراسیون، پس از حل مسئله بحرین، ممکن است به عنوان دفاع خلیج‌فارس آن‌جا را در دست بگیرید و ما هم در این راه کمک می‌کنیم.»

سر شام بودم، جریان [مذاکره با سفیر] و فرمول‌های مختلف حل مسئله بحرین و جزایر که او می‌گفت عرض کردم. فرمودند: «به او بگو اگر یک دوست دیگری مثل شما داشته باشیم، احتیاجی به دشمن نداریم.» سر شام جسارت کرده، عرض کردم: «حفظ حقوق اقلیت ایرانی در تمام سواحل خلیج‌فارس و بحرین بهتر از این معاملات بود.» قدری فکر کردند ولی چیزی نفرمودند...

نظرات بینندگان