روزنامه جوان نوشت: اخیراً یکی از مسئولان صداوسیما گزارشی درباره چرخه بیپولی و سلبریتیها و اسپانسرها در صداوسیما ارائه داده و تلویحاً عنوان کرده است که قصد توجیه ندارد، اما به معلولها نباید ایراد گرفت چراکه تلویزیون دچار یک چرخه ناگزیر شده است، چون بودجه کافی ندارد مجبور است برای تأمین هزینههایش حامی مالی بگیرد.
حامی مالی در صورتی تأمین میشود که برنامه پربیننده باشد. برنامه زمانی پربیننده میشود که چهره مشهور یا محبوب در برنامه باشد. چهره مشهور هم، چون این را میداند پول زیادی مطالبه میکند، بنابراین این یک چرخه ناگزیر است و احتمالاً هیچ وقت یا به این زودیها راه چارهای هم وجود ندارد و باید با همین دست فرمان ادامه داد.
صداوسیما ۳۷ هزار نیروی استخدامی دارد و مجبور است برای پرداخت حقوق ماهانه این افراد تن به مسائلی بدهد که مورد انتقاد منتقدان است و قس علیهذا...، اما به نظر میرسد سخن اصلی منتقدان دلسوز این است که راه حل برونرفت از این چرخه معیوب چیست؟
چطور میشود این شرایط را به سود فرهنگ و جامعه تغییر داد. سخن این است که چرا باید چنین باشد و چرا با وضع مطلوبی که دور از دسترس هم نیست، فاصله زیادی وجود دارد و چرا صداوسیما به این وضعیت تن داده و چرا چرخه و سیستمی ایجاد شده که در آن فرهنگ قربانی سرمایه شود.
اینکه گفته شود صداوسیما کمبود بودجه دارد و مجبور است آن را به هر قیمتی تأمین کند همان چیزی است که مورد انتقاد است. اصلاً حرف بر سر این است که چرا صداوسیما باید به چنین وضعی دچار شود. راهکار چیست؟ چرا باید حامی مالی آنقدر نفوذ داشته باشد که روی محتوا به شکلی محسوس و اغلب نامحسوس اثر بگذارد. برای ایجاد تحول چه کار باید کرد. آیا مدیران سازمان برای پرزور شدن سمبه فرهنگ و نشاندن سرمایه سرجایش برنامهای دارند؟
سخن بر سر این نیست که سلبریتیها چرا به صداوسیما میآیند. اصلاً صداوسیما خودش کارخانه تولید سلبریتی است. حرف این است که چرا چهرهها به سود فرهنگ مدیریت نمیشوند. وقتی سلبریتی محترم برای به دنیا آوردن فرزندش به خارج میرود و از آن به عنوان کادوی تولد فرزندش یاد میکند چرا هیچ مسئولی در سازمان در تقبیح این سخن واکنشی نشان نمیدهد تا آقای بازیگر بداند حرفش توهین به میلیونها ایرانی است.
چرا مدیر محترم نمیداند در چنین مواقعی اتفاقاً تذکر نهانی جواب نمیدهد و باید موضع رسمی گرفت تا به جامعهای که پیامی اشتباه دریافت کرده پیام درست مخابره شود. کسی نگفته سلبریتیها را اعدام کنید یا اخراج کنید یا لزوماً منزوی کنید. اینکه در جای درست و موضع مناسب واکنش درخور گرفته شود، حق جامعه است، اما نه تنها واکنشی صورت نمیگیرد بلکه سلبریتی محترم برای یک برنامه جدید دعوت میشود. خب این معنایش مدیریت ضعیف است. درک نکردن اقتضائات جامعه است. معنایش این است که پول و سرمایه حرف اول را میزند. جامعهای که این مفاهیم به طور غیرمستقیم به آن القا میشود به تدریج میپذیرد که همه چیز به اصطلاح کشک است و مفاهیم برایش توخالی میشود. وقتی میبیند سلبریتی به ملیت ایرانی توهین میکند و جایزه هم میگیرد، پیامی نادرست دریافت میکند. وقتی از مدیریت فرهنگی حرف میزنیم دقیقاً درباره این مسائل سخن میگوییم. حرف این است که چرا قانون و آییننامه مدونی در صداوسیما وجود ندارد تا سلبریتیها را به سود فرهنگ جامعه هدایت کند.
چرا باید یک سریال ماه رمضانی به خاطر عمل یکی از عواملش یک آن و نابهنگام با تهدید و خطر توقیف روبهرو شود. اگر تخلفی صورت گرفته فرد متخلف باید هزینه بدهد نه همه جامعه.اگر قانونی وجود دارد باید برای همه جامعه باشد.وقتی سلبریتی در برنامهای به اصطلاح جفنگ میگوید، مجریای که دریافتی نجومی دارد باید توان چالش و نفی حرف او را داشته باشد. مردم حق دارند تا پیامهای درست و دقیقی از تلویزیون دریافت کنند. اینها که دیگر ربطی به بیپولی ندارد.