arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۴۷۹۴۰
تاریخ انتشار: ۵۰ : ۲۰ - ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۹
روزنامه‌گردی در «انتخاب»؛

اردیبهشت ۱۳۵۹؛ روایت محمدتقی شریعتی، ابراهیم یزدی و داوری اردکانی از معنای واژه «آزادی»

رضا داوری اردکانی: آزادی از امپریالیسم مستلزم این است که به غزبزدگی که صورتی از «فلک‌زدگی» است تذکر پیدا کنیم و سقف فلک غرب را بشکافیم و طرحی نو دراندازیم./ ابراهیم یزدی: آزادی یعنی نفی تمام بردگی‌ها/ محمدتقی شریعتی: تعریف ساده‌ای که از آزادی می‌توان کرد این است که انسان در اعمال و رفتار خویش مزاحم آزادی دیگران نباشد...
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

اردیبهشت ۱۳۵۹؛ روایت محمدتقی شریعتی، ابراهیم یزدی و داوری اردکانی از معنای واژه آزادی

سرویس تاریخ «انتخاب»: یکی از شعارهای اصلی انقلاب ۵۷ «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» بود؛ در بیست و یکم اردیبهشت ۱۳۵۹؛ پس از گذشت یک سال و چند ماه از پیروزی انقلاب، خبرنگار کیهان به سراغ چند شخصیت برجسته سیاسی و فرهنگی رفت تا مهم‌ترین واژه این شعار سه‌واژه‌ای یعنی «آزادی» را از زبان آن‌ها معنا کند، رضا داوری اردکانی، ابراهیم یزدی و محمدتقی شریعتی هرکدام معنایی برای آزادی بیان کردند:

رضا داوری؛ آزادی از امپریالیسم مستلزم این است که به غزبزدگی تذکر پیدا کنیم

آزادی سیاسی و اجتماعی مفهومی است که در دوره جدید غربی پیدا شد، و در آغاز آزادی از کلیسا و احکام مسیحیت بوده است. به عبارت دیگر مفهوم آزادی به معنی جدید مستلزم این است که بشر قانون‌گذاری خود را به عهده بگیرد و از احکام و قوانینی که خود وضع کرده است متابعت کند. اصولا آزادی، آزادی از چیزی است، آن ‌که آزاد می‌شود، از چیزی آزاد می‌شود و به چیز دیگری بستگی پیدا می‌کند. آزاد حقیقی آن است که از تمام قیدها و بندها و بستگی‌ها رها شود و به حق بستگی پیدا کند. آزادی صرفا این نیست که هرکس هرچه بخواهد بگوید و بکند. البته کسی که از اظهار عقیده منع شده است آزاد نیست، اما به صرف این‌که بگذارند عقیده‌اش را اظهار کند کافی نیست که او آزاد باشد. و چه بسا که عقیده‌ای ندارد یا آن‌چه می‌گوید «اهواء» است. آن‌که پابند حق نیست، آزاد نیست، لجام‌گسیخته و تابع اهواء خویش است. کسی که از سر تقلید و برای شهرت الفاظی را به نام عقیده به زبان می‌آورد و تکرار می‌کند، چه می‌داند که آزادی چیست؟ او بنده عادات فکری و اسیر شهرت است. شاید گفته شود که ما اکنون بسته امپریالسیم هستیم، قدرت‌های سیاسی و اقتصادی بر ما استیلا دارند و تا از استیلای این قدرت‌ها رها نشویم، از آزادگی هم چیزی نمی‌توان گفت، البته آزادی سیاسی و اجتماعی برای ما آزادی از قید رقیت امپریالیسم است و تا امپریالیسم وجود دارد آزادی در خطر است. اما از سوی دیگر وقتی که ما در قید عادات فکری هستیم و حرف‌های کلیشه‌ای می‌زنیم، تا وقتی که مطالب شبه‌فلسفه ردیف می‌کنیم و خود نمی‌دانیم که چه می‌گوییم، تا وقتی که سیاست‌زده هستیم و جز خطابه و شعار چیزی نداریم که بگوییم، تا وقتی که با تخماق فکر می‌کنیم و در نتیجه فکر و ذکر نداریم، تا وقتی که خانه عقل، عمارت نشود و تا وقتی که اهل تفکر نباشیم، رهایی از قید امپریالیسم ممکن نمی‌شود. ما چگونه می‌توانیم تمام نیازمندی‌هایی را که آورده غرب است نگاه کنیم و نگهداریم، در عین حال با امپریالیسیم درافتیم، آزادی از امپریالیسم مستلزم این است که به غزبزدگی که صورتی از «فلک‌زدگی» است تذکر پیدا کنیم و سقف فلک غرب را بشکافیم و طرحی نو دراندازیم. پس آزادی بدون آزادگی محقق نمی‌شود. کسانی که برای احراز فوری آزادی نسخه و دستورالعمل می‌دهند، گرچه بعضا شور و هیجانی دارند، خیلی از آزادی دورند. آزادی را به کسی نمی‌دهند. انسان باید سیر کند تا به آزادی برسد و البته گسیختن بندهای تعلق آسان نیست. قراردادهای سیاسی و اقتصادی را می‌توان یک‌روزه لغو کرد، اما با قرار و مدارهای فکری و عادات و بستگی‌های اخلاقی و با دل و جان که به غرب و بلکه به صورت ناقض و مسخ‌شده غرب بستگی دارد، چه کنیم؟ تا این حرف‌های مبتذل هر روزی را در باب آزادی و چیزهای دیگر مثل «ترقی» و «ارتجاع» و... می‌زنیم، از آزادی دوریم. باید از این حرف‌ها هم آزاد شویم و بنده هیچ چیز و هیچ‌کس نباشیم و این در صورتی است که بنده حق باشیم. خلاص حافظ از آن زلف تاب‌دار مباد/ که بستگان کمند تو رستگاران‌اند.

 

ابراهیم یزدی؛ ما به آزادی‌های سیاسی معتقدیم حتی برای مخالفین خودمان

آزادی از نظر اسلام یک بعد ندارد به این معنی که مثلا انسان در اسلام فقط از نظر سیاسی و اجتماعی و یا صرفا از نظر اقتصادی و فکری آزاد باشد، بلکه آزادی از نظرگاه ما یعنی بازگشت فطرت انسان؛ یعنی این‌که انسان از تمامی آلودگی‌ها پاک شود و به فطرت الهی خودش برگردد و فطری عمل کند.

عوامل متعدد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی فرهنگی می‌تواند انسان را اسیر و برده خود سازد به طوری که او نتواند فطری و خداگونه عمل کند. خداوند انسان را خلیفه خودش در روی زمین قرار داده است به دلیل این‌که انسان دارای قدرت تفکر و اندیشه است و قدرت انتخاب دارد. مفهوم آزادی از نظر اسلام یعنی این‌که انسان می‌تواند به این نیاز فطری‌اش جواب دهد، آزاد بیندشد و آزاد انتخاب کند و این به آن معناست که آزادی در جامعه ما باید به صورتی و دارای آن‌چنان محتوایی باشد که به انسان این امکان و این فرصت داده شود تا بتواند آزادانه بیندیشد و آزادانه انتخاب کند و در جهت تعالی شخصیت خود و خداگونه شدن حرکت کند.

مخالفت اسلام با انواع و اقسام اسارت‌ها از این دیدگاه‌ها ناشی می‌شود و در اولین کلام در اسلام که «لا اله الا الله» است مفهوم «لا اله...» به معنای نفی تمامی انواع بردگی‌هاست. انسانی که برده باشد نمی‌تواند «الله» را انتخاب کند. باید در جامعه‌تان الهه‌ها را بشناسید. درک درستی از «الهه‌ها» داشته باشید و پس از این‌که «الهه‌ها» را شناختید و آگاهی پیدا کردید، به قیام علیه این الهه‌ها و نفی این الهه‌ها برخیزید تا خود را از اسارت تمام این بردگی‌ها آزاد کنید. وقتی خودتان با گفتن «لا اله...» تمامی بردگی‌ها را نفی می‌کنید و آزادی را به دست می‌آورید آن وقت می‌توانید و اختیار این راه هم دارید که بگویید «... الا الله» من خدا را انتخاب می‌کنم. یک انسان برده نمی‌تواند خداپرست باشد، یک انسانی که اسیر «الهه‌ها» است حالا این «الهه» الهه اقتصادی می‌تواند باشد و روابط اقتصادی غلط، یا این «الهه» می‌تواند نفس خود من باشد و قرآن صراحت دارد که بعضی‌ها نفس خودشان را «الهه» خودشان قرار می‌دهند، این «الهه» می‌تواند نظام طاغوتی حاکم بر جامعه باشد، این «الهه» می‌تواند غرایز خود ما باشد و به جای این‌که ما بر غریزه کنترل داشته باشیم غرایزمان ما را کنترل کند. و... بنابراین «الهه» به صور مختلف می‌تواند باشد. منظورم همه این نیروهایی است که می‌توانند انسان را اسیر کنند، وقتی من با این «الهه» درگیر شدم و جنگیدم و پیروز شدم و آزادی خودم را به دست آوردم، آن وقت می‌توانم بگویم من خدا را می‌پرستم و انتخاب می‌کنم. بنابراین وقتی ما از اسلام و آزادی صحبت می‌کنیم و یا می‌گوییم آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی، این آزادی که ما می‌گوییم یک مفهوم خیلی عمیق‌تر و وسیع‌تری دارد که در این مفهوم وسیع آزادی‌های سیاسی گنجانیده می‌شود. به این معنا که ما در جامعه اسلامی باید بتوانیم امکانات رشد بینش سیاسی مردم را فراهم کنیم و برای این‌که بینش و دانش سیاسی مردم رشد یابد باید آزادی‌های سیاسی وجود داشته باشند. منتهی این آزادی سیاسی حدش باید کاملا معلوم باشد و این‌که این آزادی سیاسی که یک شکلش بیان آزادانه اندیشه و عقیده است اگر به کجا برسد به ضدانقلاب منتهی می‌شود. ما می‌دانیم که در دنیای کنونی یکی از استراتژی‌های اصلی ضدانقلاب در برابر انقلاب ما جنگ سیاسی و روانی است. محور اصلی جنگ سیاسی و روانی هم به عنوان مثال شایعات است، جعل اخبار است، پخش اخبار ساختگی است. روزنامه‌‌ای که وابسته به یک گروه سیاسی است دست به جعل اخبار زده، خبرهای دروغ و خبرهای تحریک‌کننده علیه انقلاب اسلامی چاپ کرده، آیا جلویش را باید بگیریم و یا نباید بگیریم؟ آیا ما می‌توانیم جلویش را نگیریم به عنوان این‌که آزادی عقیده باید رعایت شود. و این کار آزادی‌های سیاسی ما را سلب می‌کند؟ به اعتقاد من خیر، باید جلویش را بگیریم. اما یک وقت یک روزنامه سیاسی منتشر می‌شود و وابسته به یک گروه سیاسی است و می‌خواهد در این‌جا فلسفه خودش را بیان کند، می‌خواهد بگوید که دیکتاتوری «پرولتاریا» بهتر از جمهوری اسلامی است، خوب بنویسد، و نباید جلویش را گرفت. باید به آن جواب داد. اما یک وقت همین روزنامه به جای این‌که بیاید افکار و اندیشه‌های مثلا مارکسیستی خودش را تبلیغ کند، می‌آید و اخبار را جعل می‌کند. این معلوم است که در خط ضدانقلاب عمل می‌کند این را باید جلویش گرفت؛ بنابراین ما به آزادی‌های سیاسی معتقدیم حتی برای مخالفین خودمان و مخالفین اسلام و مخالفین جمهوری اسلامی؛ اما مخالفت به شکل منطقی و بیان آن و توضیح آن که با جعل و تحریک و دروغ و تزویر متفاوت است.

یک بعد دیگر آزادی، آزادی از قید و اسارت‌های اقتصادی است. ما می‌دانیم انسان وقتی که اسیر روابط اقتصادی غلط باشد نمی‌تواند آن‌طوری که مشیت الهی برای انسان است عمل کند. باید آن روابط بر هم بخورد. ولی در این‌جا درباره یک مفهوم خیلی عمیق‌تر و کلی‌تر از آزادی صحبت شد.

 

 محمدتقی شریعتی؛ با بالا بردن آگاهی توده‌ها آزادی واقعی به دست می‌آید

مفهوم «آزادی» آن‌قدر وسیع است که در چند سطر نمی‌گنجد. اما تعریف ساده‌ای که از آزادی می‌توان کرد این است که انسان در اعمال و رفتار خویش مزاحم آزادی دیگران نباشد. بر طبق قوانین اسلام آزادی دیگران را نباید سلب کرد. انسان از دیدگاه اسلامی در انجام اعمال خویش آزاد است به شرطی که اعمالش به ضرر منافع دیگران و مخالف قوانین اخلاقی اسلامی نباشد. از نظر سیاسی نیز آزادی چنین مفهومی دارد. البته برای رسیدن به آزادی واقعی باید در هر جامعه‌ای افراد را از نظر سیاسی تربیت کرد. بالا بردن آگاهی توده‌های مردم باعث خواهد شد که زمینه‌های اختناق و دیکتاتوری در جوامع بشری از میان برود و آزادی واقعی به دست آید.

 

نظرات بینندگان