سرویس تاریخ «انتخاب»: «اندیشکده وودرو ویلسون» ۳۱ سند وزارت امنیت آلمان شرقی (اشتازی) را در مورد فعالیتهای کمونیستی و ضدکمونیستی در ایران در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ منتشر کرده است که عمدتا متمرکز بر حزب توده است. «انتخاب» به صورت روزانه این اسناد را منتشر می کند.
در ادامه ترجمه ی بخش اول از نهمین سند وزارت امنیت آلمان شرقی درباره ایران، آمده است:
اطلاعات درباره ناکامی عملیات نظامی آمریکا در ایران
تاریخ: 14 ژوئن 1980 (شنبه، ۲۴ خرداد ۱۳۵۹)
صبح روز 25 آوریل 1980، تلاش نیروهای تهاجمی آمریکا برای آزادسازی کسانی که از نوامبر 1979 در سفارت آمریکا در تهران به گروگان گرفته شدن بودند، با افتضاح به اتمام رسید.
به گفته بیانیه رسمی مسئولان آمریکایی، عملیات نظامی با رمز «نور آبی» شکست خورد که دلیل آن «نواقص فنی» بوده است.
عملیات باید در همان لحظات اول لغو می شد و در همان مرحله 8 نفر کشته و برخی زخمی شدند و یک هواپیمای حمل و نقل و هفت هلیکوپتر بزرگ از بین رفتند.
عملیات نظامی تحت رهبری مستقیم وزارت دفاع و دستور مستقیم رییس جمهور کارتر انجام شده بود که رسما مسئولیت کامل آن را برعهده گرفت.
تصویری که از این حمله ساخته شده مبتنی بر اطلاعات ناقص و تقریبا متناقض رسانههای غربی بدست آمده است.
دوره عملیات نظامی
شش هواپیمای باربری هرکولس سی 130 آمریکایی ساعت 19 روز 24/4/1980 از منطقه ای در مصر به سمت ایران پرواز کردند. 90 نیرو به همراه چندین متخصص فنی و همینطور 90 نیرو از «تیم دلتا» (که به آنها «تیم نور آبی» هم می گویند) در این هواپیما حضور داشتند.
فرمانده تیم دلتا و مسئول اصلی آنها سرهنگ چارلز ای بکویت بود که پیش از این دستور اقدامات مشابهی را در جنگ ویتنام داده بود. سرهنگ جیمز ووک این اقدام را از طریق بی سیم از یک هواپیمای باربری سی 130 مستقر در مصر یا عمان هدایت می کرد. او در کره و ویتنام حضور داشته و مسئول برنامه ریزی ماموریتهای مشابه از سال 1979 بود. ارتباط میان مرکز فرماندهی واشنگتن و نیروهای کماندوی توسط ماهواره تامین می شد.
تیم دلتا یک واحد ویژه از نیروی جنگی آمریکایی است که در سال 1977 ایجاد شده است. این تیم در فورت براگ (کارولینای شمالی) مستقر بوده و شامل نیروهای داوطلب از میان همه نیروهای مسلح بوده و مجهز به مدرنترین تسلیحات و تجهیزات جنگی است.
این واحد ویژه تنها از فرماندهی ستاد مشترک، ژنرال دیوید، سی جونز دستور می گیرد و تحت شورای امنیت ملی آمریکا ایجاد شده یعنی برژینسکی، مشاور امنیت ملی رییس جمهور مسئول آن است.
سه ساعت بعد از بلند شدن از مصر، شش هواپیمای هرکیولس در یک پایگاه نظامی در ساحل غربی خلیج فارس فرود آمدند که تصور می شود سه تای آنها در اصل از آلمان غربی به آنها رفته بودند، آنجا دوباره سوخت گیری کرده و تسلیحات و تجهیزات الکترونیکی را برای ایجاد اختلال در ارتباطات ایران، سوار کرده بودند که احتمالا آنها را از واحدهای نیروی دریایی آمریکا تحویل گرفته اند که در آن زمان از خلیج فارس عبور می کرده اند.
حدود ساعت 23 هواپیماهای هرکیولس بار دیگر به هوا بلند شدند. مقصد آنها، طبس در میانه کویر نمک در استان خراسان در شرق ایران بود که حدود 1000 کیلومتر هوایی فاصله دارد. آن هواپیماهای چهار موتوره (با سرعت 600 کیلومتر بر ساعت) احتمالا این مسیر را باید در مدت 2 ساعت می رفتند اما بین 2 و نیم تا سه ساعت طول کشیده است. زیرا باید از به شکلی غیرقابل شناسایی از شبکه راداری دفاع هوایی ایران عبور می کردند. این شبکه توسط شرکتهای آمریکایی در همان زمان حکومت شاه برای دفاع از سواحل ایران نصب شد. این سیستم امنیت دوگانه دارد به این معنی که همه نقاط ساحل با دو ایستگاه راداری مراقبت می شود تا هیچ خلایی در صورت از کار افتادن یک ایستگاه، ایجاد نشود.
آمریکا به دلیل حضور 20 ساله در کشور برای آموزش ارتش شاه، تمامی گوشه و کنار ایران را می شناحت و هواپیماهای هرکیولس حفره ای در شبکه رادای پیدا کردند که احتمالا با تجهیزات الکترونیکی ایجاد شده بوده است. اما این خلا آنقدر باریک بود که تنها بصورت یک به یک می توانستند از آن عبور کنند نه بصورت کنار هم. این اتفاق حدود ساعت 1 بامداد به وقت محلی افتاد. حدود همان زمان، هشت هلیکوپتر RH-53d از ناو هواپیمابر آمریکایی نیمیتز بلند شدند که در خلیج عمان در نزدیکی سواحل ایران مستقر بود. آنها به راحتی می توانند در ارتفاع پایین پرواز کرده و بدون دیده شدن از مسیر راداری عبور کنند. برای هلیکوپترها حدود سه ساعت طول کشید تا فاصله بین هواپیما تا مقصد را پرواز کنند.
در آنها در آستانه کویر کفیر، 165 کیلومتری جنوب غرب شهر طبس، قرار بود کمپی در مدت 24 ساعت ایجاد شود.
این نوار هوایی موقت حدود دو سال قبل از آن یکبار استفاده شده بود، زمانی که طبس بر اثر زلزله ویران شده بود. به همین دلیل آمریکایی ها از آن اطلاع داشتند.
در آن زمان هواپیماهای باربری هرکولس و هلیکوپترها در آنجا فرود آمده و نیروهای آمریکایی امداری نیز در آنجا حضور پیدا کردند. قرار بود هلیکوپترها در باند فرسودهای در 320 کیلومتری تهران سوختگیری کنند.
دو هفته قبل از این عملیات شکست خورده، یک هواپیما سی 130 در مسیر هوایی قدیمی بیایان فرود آمد تا آزمایش های میدانی انجام دهد. این کار برای اطمینان از آن بود که هواپیماهای سی 130 پر از سوخت می توانند با اطمینان در آنجا فرود بیایند. در همان زمان علامت های باند نیز روی زمین نصب شدند. از میان هشت هلیکوپتری که از ناو هواپیمابر نیمیتز بلند شده بودند تنها شش تای آنها به باند نزدیک طبس رسیدند. 90 دقیقه بعد از آغاز پرواز، اولین هلیکوپتر با نقص فنی مواجه شد. آنها مجبور به فرود اضطراری در بیابان شده و نیروها به هلیکوپتر دیگری منتقل شدند.
مدت کمی بعد از ان، یک هلیکوپتر دیگر هم از دست رفت. قطب نمای آن کار نمی کرد و خلبان برای دو ساعت در توفان شن گم شده و نهایتا هم منصرف شده و به هواپیمابر برگشته بود. این هلیکوپتر حامل حداقل دوازده کارشناس فنی بود که برای نفوذ موفقیت آمیز به داخل سفارت نیاز بودند. برای موفقیت عملیات نور آبی حداقل به شش هلیکوپتر نیاز بود و به این حداقل رسیده بودند.
اما در همین فاصله اتفاق مهمی در نوار هوایی بیابان رخ داد. برنامه ریزی ها بر اساس مشاهدات طولانی مدت انجام شده بود. عکس هایی توسط ماهواره و هواپیما از این منطقه برداشته شده بود. اما عکسها در روز گرفته شده بودند. عکسهای اطلاعاتی هرگز هیچ ترافیکی را روز جاده یا در مسیر فرود نشان نداده بودند. اما در شب عملیات یک اتوبوس با 44 مسافر، یک تانکر سوخت و یک ون مسافرکش کوچک پیدا شدند. مالک اتوبوس توسط امریکایی ها زندانی شد. اما وقتی دو خودروی بعدی با فاصله کمی ظاهر شدند، با مسلسل به سمت آنها شلیک شد. تانکر آتش گرفته و منفجر شد. اما راننده تانکر توانست سوار ون سواری شده و با وجود ادامه شلیکها توانستند فرار کنند. تصور شد هردوی راننده ها قاچاقچی هستند و به پلیس خبر نخواهند داد.
مسلما به ذهن جمعآوری کنندگان اطلاعات نرسیده بود که ایرانی ها در شب از این جاده عبور می کنند زیرا در روز بیش از حد داغ است.
وقتی هلیکوپترها روی نوا بیابانی سوختگیری کرده بودند، بررسی یکی از هلیکوپترها نشان داد صدمه جدی در بخش هیدرولیک خورده است. به این معنی که تنها پنج هلیکوپتر برای عملیات موجود بود. پس عملیات نور آبی باید توسط رییس جمهور کارتر لغو می شد. دیگر زمان کافی برای رساندن هلیکوپتر از نیمیتز نبود. و زمان هم برای برگشتن در پناه تاریکی شب نبود.
بعد از آنکه دستور برگشت داده شد، یک تصادف فاجعه بار رخ داد. یکی از هلیکوپترها که در تاریکی در حال بلند شدن بود به یکی از هواپیماهای باری برخورد کرده و آن هواپیما آتش گرفت و سپس تسلیحات داخل آن منفجر شدند.
البته تصادفات دیگری هم بود:
گفته می شود یکی از هلیکوپترها وارد مسیر یکی هواپیمای باری در حال بلند شدن، شده بود. یا ممکن است هلیکوپتر برای انجام سوختگیری حلقه بسیار کوچکی را دور زده باشد و به همین دلیل تیغه آن با هواپیمای حامل سوخت برخورد کرده بود.
حالا این خطر هم وجود داشت که چهار هلیکوپتر سالم در هر لحظه منفجر شوند.
در این هرج و مرج، کلنل چارلز بکویت تصمیم گرفت تا هلیکوپترها را فدا کند. سربازان سوار تنها هواپیمای هرکیولس باقیمانده شده و به سرعت پرواز کردند. اما در این هیاهو آنها فراموش کردند نقشه های سری اشغال را که در هلیکوپترها گذاشته بودند با خودشان بیاورند. هشت عضو تیم که کشته شده بودند نیز جا گذاشته شدند.
بعدها نیروی هوایی ایران هلیکوپترهای رها شده در نوار بیابانی را بمباران کرد با این توجیه که نمی خواهد دوباره دست آمریکایی ها به آنها برسد. در طی این بمباران ها تعداد ای هلیکوپترها از بین رفتند. یکی از اعضای سپاه هم کشته(شهید) شده و دو نفر دیگر زخمی شدند، آنها تلاش می کردند اسناد را از هلیکوپترهای باقیمانده بیرون بکشند. به همین دلیل تصور می شود دلیل اصلی این بمباران از بین بردن اسناد، همدستان مخفی در نیروی هوایی ایران بوده است.
مراحل بعدی عملیات به ظاهر آزادی
هیچ تایید رسمی درباره اجرای فازهای بعدی وجود ندارد اما به شکل نظری در رسانه ها طرح آنها آورده شده است.
اگر همه چیز بر اساس نقشه پیش می رفت، هلیکوپترها از کمپ 1 در بیابان نزدیک طبس به کمپ 2 می رفتند که قرار بود در کوههایی نزدیک تهران ایجاد شود. شرایط امکان فرودآمدن مستقیم هلیکوپتر در سفارت را نمی داد. همدستان داخلی خودروهایی را با تجهیزات و البته نیروهای بیشتر در یک پایگاه پیشرفته در جاگذاری کرده بودند.
در شب 26 آوریل کماندوهای ویژه قرار بود با ماشین در تهران به سفارت برده شوند. یکی از کماندوها قرار بود سه گروگان را در وزارت خارجه آزاد کرده و آنها را به سفارت بیاورد. کماندوها قرار بود با گروگانهای آزاد شده به پایگاه کوهستانی برگردند. از آنجا هلیکوپترها به کمپ 3 پرواز می کردند که یک نوار هوایی در منطقه دریای خزر بود. نهایتا کماندوها و گروگانها توسط یک هواپیمای باری از کشور خارج می شدند.
کل نقشه آزادسازی در هفته های اخیر و توسط کارشناسانی تهیه شده بود که در بخش ویژه فرار در سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا حضور داشتند و همینطور کارشناسان و مسئولان نظامی وزارت خارجه (با اطلاعات خاص درباره شرایط محلی در سفارت اشغال شده. یکی از شخصیت های اصلی حاضر در این روند یکی از ماموران سازمان سیا به نام خانم ویندمیر است.
ظاهرا او قرار بوده یک داروی روانی را از یکی از آزمایشگاه های سازمان سیا برداشته و از روی یک هلیکوپتر با پرچم ایران، روی زمین سفارت بریزد. این گاز اعصاب باعث می شود هرکسی که با آن تماس پیدا می کند، حالتش در عرضه کسری از ثانیه، از تهاجم به تسلیم تبدیل شود.
در طی این فاز دو گروه مجزای آزادسازی وارد سفارت می شدند، یکی نیروی تفنگداران دریایی آمریکا با لباس ارتش ایران و همینطور تعداد از سربازان آمریکایی که ظاهری ایرانی داشتند و همینطور ایرانی هایی که با آمریکا همکاری داشته و قبل از این در برابر سفارت تظاهرات علنی داشتند. همینطور 122 نفر از گارد سلطنتی سابق هم توسط تیم دلتا به داخل ایران برده شده بوند که از زمان فرار از کشور در کمپی در مصر تحت آموزش بودند.
قرار بود همه 53 گروگان آمریکایی از جمله نگهبانان سفارت، به خارج از کشور منتقل شوند. قرار بود این برداشت بوجود بیاید که کل عملیات تلاشی بوده که توسط خود گروگانها و با همکاری اشغال کنندگان سفارت انجام شده بود.
در ابتدای عملیات قرار بود تعداد زیادی بمب که در مناطق مختلف تهران کار گذاشته شده بودند منفجر شوند تا هرج و مرجی عظیم ایجاد شود و توجهات از اتفاقات سفارت پرت شود.
برای شرایط حاد، اعزام هواپیما از پایگاه های خلیج فارس هم پیش بینی شده بود. ناو هواپیمابر نیمیتز و کورال سی، 42 جت ضدرادار F-4 را آماده کرده بودند. همینطور 40 هواپیمای جنگنده A-7 هم آماده بودند.
در صورت استفاده از هواپیماهای جنگی، نقشه این بود که نیروهای هوایی ایران از بین برود، اهدافی راهبردی در تهران بمباران شود و یک حفاظ آتش دفاعی برای کماندوها و گروگان ها ایجاد شود. این کار می توانست تلفات غیرنظامی به همراه داشته باشد.
در دسامبر 1975 حزب خلق یک برنامه حزبی جدید را منتشر کرد که تحلیلی علمی از موقعیت و تناقضات جاری بود. تحولات اخیر در ایران همه این موارد را ثابت کرد. در این برنامه، حزب به این نتیجه رسید که براندازی شاه، شرط قطعی مسیر توسعه منافع ملی مردم ایران است. لذا، آنها از ایجاد جبهه ضددیکتاتوری حمایت کردند.
جنگده های شوروی سابق بمباران شدند.