مرکز مطالعات الجزیره در تحلیلی به قلم فاطمة الصمادی نوشت: مسئولان اسرائیلی معتقدند که پیشرفت خوبی را در زمینه تحقق هدف خود در مورد خارج کردن نیروهای ایران از سوریه در سال ۲۰۲۰، داشته اند و در مقابل، با اینکه ایران حساسیت اوضاع در سوریه را منکر نمیشود، اما هیچ کس در تهران در مورد خروج از سوریه صحبت نمیکند و به نظر نمیرسد فرمانده جدید سپاه قدس، اسماعیل قاآنی و معاون او، محمد حجازی که از تاثیر زیادی در دو میدان سوریه و لبنان برخوردار است، نیتی در جهت برنامه ریزی برای عقب نشینی از سوریه داشته باشند، بلکه ایشان به دنبال وضع یک استراتژی جدید هستند، که نشان دهنده تغییر در مکانسیم عمل ایران در سوریه، در مرحله پس از ترور سردار سلیمانی است.
به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»، در ادامه این مطلب آمده است: شریفیان و تیمش در یک تحلیل، در خصوص گرایشهای ایران و ترکیه در قبال بحران سوریه، به بررسی وجود عوامل داخلی پرداختند که باعث شعله ور شدن تظاهرات مردمی در سوریه شد و مهمترین این دلایل، شکست بشار اسد در عمل به وعده هایش، افزایش بیکاری و عمیق شدن فاصله طبقاتی در این کشور عربی است. علاوه بر این، شریفیان از مجموعه عواملی صحبت میکند که نقش مهمی در تعمیق بحران در سوریه داشتند. وی در تفصیل این عوامل، معتقد است که سوریه، یک سیاست خارجی مستقل داشت که مورد حمایت دائمی محور مقاومت است و در این میان، تضعیف سوریه، هدف آمریکاست تا بتواند از اسرائیل حمایت کند. با شعله ور شدن تظاهرات مردمی در سوریه، نظامهای عربی هم پیمان واشنگتن به سمت شعله ورتر کردن این تظاهرات حرکت کردند. این در حالی است که رسانههای بین المللی نیز از اعتراضها حمایت میکردند.
سیاست ایران در قبال انقلاب سوریه را میتوان براساس نظریه واقعگرایانه تفسیر کرد؛ حفظ نظام سوریه و حمایت از آن، در راستای حفظ نظام در ایران و تحقق منافع ملی و منطقهای آن است. در این میان، بازیگران منطقهای و بین المللی زیادی در سوریه دخالت دارند، که پیروزی سیاست یکی از آنها در این کشور، به معنای ضرر طرف دیگر است. ایران احساس کرد که تحولات میدان سوریه به معنای تغییر اساس روابط در منطقه بوده و منافع آن، در گرو بقای نظام است. علاوه بر اینکه تامین امنیت جمهوری اسلامی، در گرو تامین امنیت همسایه سوری آن است.
در چارچوب نظریه «توازن منافع» از راندل شویللر، دولتها اهداف سیاست خارجی خود را در سایه ترس از تامین امنیت و طمع، یا آمیزش بین این دو، تعیین میکنند. بر همین اساس، ایران نیز سیاست خارجی خود را میسازد و با تکیه بر آمیختهای از قدرت و منافع، این سیاست را اجرا میکند. بنابراین، تهران در راستای سیاست خارجی خود، تلاش میکند نظام موجود در سوریه را حفظ کند، تا امنیت خود را حفظ کرده و بر قدرت و نفوذ خود در این کشور عربی بیفزاید. در نتیجه، جمهوری اسلامی احتمالا وارد ائتلافهایی میشود، تا نه تنها حالتی از توازن را حفظ کرده، بلکه منافع خود را نیز تامین کند.
دغدغه امنیت، همواره همراه دولتهاست و این عامل تهدید است که دولتها را بر آن میدارد تا تلاش کنند بین قدرت خود و تهدیدهای خارجی، توازنی برقرار کنند. استفان والت، مفهوم توازن در تهدید را عنصر مهمی در تفسیر روابط بین المللی دانسته و معتقد است که عامل تهدید، اساس نگرانی امنیتی دولتها در نظام بین المللی است؛ بنابراین دولتها تلاش میکنند تا ظرفیتهای نظامی خود را افزایش دهند، تا توازن در تهدید نیز برقرار شود.
در رابطه با شرایط سوریه، میتوان به نظریه توازن تهدید تکیه کرد، تا امکان تفسیر حالت ائتلاف استراتژیک بین ایران و نظام سوریه و همچنین، خوانش ایرانی از تاثیر حوادث سوریه بر محور استراتژیک ایران-سوریه-حزب الله، فراهم شود.
در خصوص رابطه بین ایران و سوریه، ایدئولوژی، تنها عاملی نیست که باعث ائتلاف میان این دو شده است، بلکه دو متغیر قدرت و تهدید، از اهمیت بیشتری نسبت به ایدئولوژی برخوردارند.
با وجود ضرباتی که ایران در سوریه دریافت کرده و خسارتهایی که در صف برجستهترین نیروهای خود در سپاه پاسداران، از جمله سردار حسین همدانی متحمل شد، نمیتوان گفت: حکومت ایران از دخالت نظامی در سوریه، برای بهبود جایگاه بین المللی خود در منطقه، سود نبرده است. ایران از طریق حضور در سوریه و دیگر میدانها نظیر لبنان، یمن و عراق، توانست برگههای برنده خود برای چانه زنی سیاسی در خاورمیانه را تقویت کند.
در این میان، به نظر میرسد خوانشهای مختلفی در مورد میزان قدرت اسرائیل برای اخراج ایران از سوریه، وجود دارد و در حالی که اسرائیلیها به شکل واضحی، باعث وارد آمدن خسارتهای سنگین به ظرفیتهای ایران در سوریه شده اند، اصرار زیادی دارند تا حضور نظامی ایران در سوریه را به صفر برسانند و حتی برخی از مسئولان صهیونیستی برای این مهم، یک سقف زمانی تعیین کرده و سال ۲۰۲۰ را سال پایان حضور ایران در سوریه میدانند. اما با توجه به عمق حضور ایران در سوریه، این هدف اسرائیل، غیر واقعی به نظر میرسد. در همین رابطه، موسسات جنگی و سیاسی اسرائیل، ارزیابیهای مختلفی از سطح موفقیت اسرائیل در وارد آوردن فشار بر حضور و تاثیر ایران در سوریه، ارائه میدهند؛ برخی از انها معتقدند این عملیات با موفقیت انجام شده و نفوذ ایران در سوریه در حال کاهش است، اما بعضی دیگر این کاهش را یک موفقیت کوتاه مدت برای اسرائیل میدانند، به این دلیل که ایران نفوذ ایران در سوریه، عراق، یمن و لبنان عمق زیادی داشته و این نفوذ، با آرامش ادامه خواهد داشت.
میتوان دلایلی را برای افزایش تلاشهای اسرائیل در راستای هدف گرفتن حضور ایران در سوریه، برشمرد، که از جمله مهمترین آنها، ادامه بحران در سوریه و طولانی شدن آن است، که این مساله به معنای استمرار حضور ایران در همسایگی اسرائیل است. دلیل دیگر، تغییری است که در خطاب ایران ایجاد شد و علت حضور آن در سوریه، از کمک به نظامی که با یک انقلاب مردمی مواجه است، به مقابله مشروع با گروههای تکفیری و در مقدمه آن، داعش، تبدیل شد، که در این میان، اقدامات وحشیانه داعش و شکستی که انقلاب سوریه خورد، عوامل مهمی برای تقویت حضور ایران در سوریه و مشروعیت این حضور بودند.
با افزایش حضور شخصیتی نظیر سردار قاسم سلیمانی در منطقه، حتی پس از ترور وی، روشن شد که ایرانیها از دخالت نظامی در خارج از کشور خود باکی ندارند، بلکه این حضور به نحوی قدرتمند نشان داده میشود، تا بتواند با محور مخالف ایران در خاورمیانه، مقابله کند، حضوری که هدف از آن، اخراج نیروهای آمریکایی از منطقه است. در این میان، واشنگتن هم بیکار ننشسته و از تلاشهای اسرائیل برای وارد آوردن فشار به ایران برای خروج از سوریه، حمایت کرد. علاوه بر اینکه با اعمال تحریمها علیه ایران، سعی دارد مانع از حمایت مالی ایران از اهدافش در منطقه شود.
پایان جنگ داخلی در سوریه یا سیطره کامل نظام سوریه بر اراضی آن، یکی از سناریوهایی است که باعث خروج مقبول و تدریجی ایران از سوریه شود. اما مشکل ادلب و نقش ترکیه در آن، حکایت از آن دارد که هنوز برای صحبت از پایان یافتن بحران در سوریه زود است.
گزینههای ایران
معادله بازنده-بازنده: این معادله مبتنی بر طرحی است که براساس آن، حتی اگر تل آویو نتواند باعث خروج کامل ایران از سوریه شود، تهران در شرایط سختی قرار میگیرد، به این ترتیب که اگر از سوریه عقب نشینی کند، بازنده خواهد بود و از سوی دیگر، با ادامه حملات اسرائیل به پایگاههای ایرانی نیز خسارت سنگینی متوجه تهران میشود؛ و معادله «بازنده –بازنده» تنها در صورتی به ایران تحمیل نمیشود، که بتواند از سطح تهدیدات اسرائیل برای حضور خود در سوریه کاسته و آن را محدود کند.
عقب نشینی از سوریه (گزینه بعید):هیچ یک از نهادهای نظامی و امنیتی و حتی سیاسی در ایران، از عقب نشینی از سوریه صحبتی نمیکنند، چرا که معتقدند این اقدام، زیان زیادی برای تهران خواهد داشت، به این دلیل که عقب نشینی از سوریه، به اعتبار ایران بعنوان رأس محور مقاومت لطمه میزند. این مساله تنها به اعتبار ایران در برابر دشمنانش آسیب نمیزند، بلکه هم پیمانان این کشور نیز نظر خود را در مورد آن تغییر میدهند و در مجموع، این عقب نشینی به معنای کاهش نفوذ منطقهای ایران و از بین رفتن اعتبار آن حتی برای ائتلافهای آینده اش میشود. علاوه بر اینکه به این ترتیب، ایران یکی از مهمترین اوراق خود برای هر مذاکرهای با دیگر دولتها بویژه آمریکا را از دست میدهد.
گذشته از این، با توجه به اینکه دخالت ایران در سوریه با توجیه حمایت از امنیت ملی ان صورت گرفت، عقب نشینی از این کشور عربی، باعث یک بحران داخلی در ایران میشود و این اعتراض بوجود میآید که چرا با خروج ایران از سوریه، امنیت ملی این کشور نادیده گرفته شد؟
از دست رفتن نبرد رسانهای با اسرائیل، آخرین مورد از دلایل عدم خروج ایران از سوریه است، چرا که با عقب نشینی از سوریه، ایران دست خود را در مبارزه تبلیغاتی با صهیونیستها خالی میبیند و دیگر نمیتواند صفات جسارت و قدرتش را به رخ اسرائیل بکشد.
سقوط بشار اسد: این گزینه خوبی برای ایران نیست، بویژه آنکه گزارشهای ایرانی حاکی از آن است که یک تلاش منطقهای و بین المللی در جریان است تا نخبگان نظامی در سوریه، مخالف موضع تهران و خواستار سرنگونی بشار اسد شوند. در این صورت، ایران در یک تنگنای سخت قرار میگیرد و حزب الله لبنان هم قربانی میشود.
موازنه تهدید اسرائیل با پاسخ دادن: شاخصهای زیادی وجود دارد که نشان میدهد ایران هرگز به حالت «پاسخ ندادن» به حملات اسرائیل باقی نمیماند و این همان استراتژی است که قاسم سلیمانی بر اساس آن عمل میکرد. طبق این استراتژی، حضور قدرتمند ایران در سوریه باقی مانده و از وقوع مقابله گستردهای که باعث خسارت سنگین ایران گردد، جلوگیری میشود.
اما براساس مصاحبههایی که نگارنده این مقاله با منابع مختلف داشته، فرمانده جدید سپاه قدس، اسماعیل قاآنی، در این رابطه نظری متفاوت داشته است. از این رو، باید منتظر یک تغییر بزرگ در استراتژی ایران در سطح اداره نفوذ منطقهای اش بویژه در سوریه باشیم. در هر حال، باید یادآور شویم که ایران هرگز برگ برنده خود در سوریه را از دست نخواهد داد، همانطور که در مورد برگههای عراق و یمن، چنین نمیکند.
اخیراً ظریف رساترین صدا از سوی مقامات رسمی ایران در پاسخ به دولت ترامپ بوده است و این نشان می دهد که تهران در درجه اول به جای زبان سنتی تهدیدهای نظامی به ابزار دیپلماتیک متوسل شده است. علاوه بر این و فراتر از لفاظی ها، شواهد و مدارک کافی وجود دارد که هم واشنگتن و هم تهران می خواهند حداقل کانال های ارتباطی را باز نگه دارند.