خاطرات مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۶، هر شب منتشر میشود. پیشتر، خاطرات «آیت الله» از سال ۵۸ تا ۷۱ در «انتخاب» منتشر شده بود.
متن خاطرات آیت الله هاشمی در روز ۲۸ اردیبهشت ۱۳۷۶ که برای نخستین بار در «انتخاب» منتشر می شود، در زیر آمده است
سال ۱۳۷۱
ساعت هشت و نيم صبح به دفترم رسيدم. مقدارى از كارهاى عقب مانده را انجام دادم. [آقاي ادوارد سائوما]، مديركل فائو [= سازمان خواربار و كشاورزي سازمان ملل متحد] آمد. جلسه خصوصى خواست. پس از بحث دربارة فائو، تقاضا كرد كه براى آزادى دو گروگان آلمانى در لبنان كمك كنم. لبنانى است و معتقد است مشكلات اقتصادى، باعث سقوط دولت شد كه تا حدى ناشى از گروگانها است.
وزيران عضو سازمان فائو آمدند. حدود بيست نفر بودند. ملاقات خوبى بود. مديركل و بعضى از آنها حرف زدند و از سياستهاى من و انتخابات و سرعت بازسازى و اصلاحات تعريف كردند. من هم صحبت مختصرى نمودم. به تقاضاى آنها عكس دسته جمعى گرفتيم.
آقاى [محمد محمدي] رىشهرى، [نماينده ولي فقيه و سرپرست حجاج ايراني]، همراه همكارانش در بعثه و ستاد حج آمدند. گزارش اقدامات اصلاحى در برگزارى حج را دادند و براى حُسن انجام كار از من نظر خواستند.
عصر شوراى اقتصاد جلسه داشت؛ دربارة اقلام توليدى با ارزهاى دولتى و رقابتى و شناور مذاكره بود. شب در دفترم ماندم و تا ساعت دوازده شب كارهاى مانده را انجام دادم.
سال ۱۳۷۲
بعد از نماز به خاطر درد و كسالت، كمى استراحت و مقدارى كار كردم. آقايان [سید منصور] رضوى، [دبيركل امور اداري و استخدامي كشور] و [محمدجعفر] اكرام جعفرى، [رييس سازمان مديريت دولتي] آمدند. پيشنهادهايى براى اصلاحات ادارى داشتند؛ حرف تازهای نبود.
آقاى [جواد] اژهاى، [نماینده رهبری در امور دانشجویان خارج از کشور و رییس سازمان استعدادهای درخشان و داماد شهید بهشتی] آمد. مقدارى از وضع دانشجويان ايرانى خارج از كشور و مدارس تيزهوشان و از ساخت مقبره شهداى هفت تير گزارش داد و براى آن كمك گرفت. از مشكلاتى كه براى بعضى از ايرانيان به خاطر مسأله كشتهشدن سران اشرار كردستان در [رستوران میکونوس] برلين پيش آمده گفت.
آقاى [زينالعابدين] قربانى، امام جمعه لاهيجان آمد. خيلى از سياست دولت در تقويت كسب و صنعت چاى اظهار رضايت كرد و تقاضاى تخفيف قيمت كود و سم را داشت. براى برگزارى كنگره لاهيجى كمك خواست. به خاطر كسالت، ملاقات دكتر حبيبى را لغو كردم.
فاطى براى خداحافظى آمد. مىخواهد همراه دكتر ولايتى به مكه برود. دكتر ولايتى، تلفنى گزارشى از سفر اسپانيا داد و دربارة سفر به كشورهاى جنوب خليج فارس مشورت كرد. عصر شوراى عالى انقلاب فرهنگى جلسه داشت. خط مشىهاى آموزشى و فرهنگى را تصويب كرديم. شب را در دفترم ماندم.
سال ۱۳۷۳
امروز کمی تب داشتم. با مصرف مُسکن به دفترم رفتم. آقای [حمید] میرزاده، [معاون اجرایی رییسجمهور] آمد. گزارش بازسازی را داد. قرار شد برای تهیه مطالبی، برای درج در کتابهای درسی مدارس، در مورد بازسازی و سازندگی اقدام کند.
آقای [غلامحسین] کرباسچی، شهردار تهران آمد. از بیثباتی و بینظمی وزیر کشور شکایت نمود. [آقای علی عبدالعلیزاده]، استاندار آذربایجانشرقی و معاونان آمدند. در مورد همکاریها با جمهوری آذربایجان و [منطقه خودمختار] نخجوان و کارهای مرزی با ترکیه و طرحهای آبرسانی تبریز صحبت کردند.
شورای تبصره ۵۵ جلسه داشت. اعتبارات را تقسیم کردیم و نوعی نظارت برای دبیرخانه قرار دادیم. عصر در جلسه هیأت دولت شرکت کردم؛ مصوبات متعددی داشتیم. آقای [حمید] میرزاده را برای حل مشکل کمبود پنبه جهت کارخانجات مأمور کردیم. آقای [اسحاق] جهانگیری آمد. گزارش سفر به ترکمنستان و خرید پنبه برای کارخانجات را داد.
شب، بنا بود حاجیه والده اینجا بیایند، ولی چون صبح زود عازم رفسنجان بودند، ترجیح دادند که نیایند؛ با تلفن، احوالپرسی و خداحافظی کردیم.
سال ۱۳۷۴
برای مراسم عید غدیر، به دفتر آیتالله خامنهای رفتیم. مطابق معمول، بعد از صحبت کوتاه
من، آیتالله خامنهای نیمساعتی صحبتهای معمولی داشتند در مذاکره خصوصی، تمجید زیادی از مصاحبه من با تلویزین ABC آمریکا نمودند. به دفترم رفتم. آقای [مصطفی] میرسلیم، [وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی] آمد و برای سفر به عمان و سوریه نظرم را در مورد مسایل مربوطه خواست. دستور شورای عالی انقلاب فرهنگی را تصویب کردم.
به میدان تره بار جدید، برای مراسم افتتاح رفتیم. بعد از گزارش مدیران و توضیحات و بازدید از بخشهای مختلف و مذاکره با چند نفر از بارفروشان و کامیونداران و گزارش [آقای غلامحسین کرباسچی]، شهردار [تهران] و صحبت نماینده بارفروشان، من در مورد اهمیت میدان جدید و بیرون آوردن مراکز بارفروشی از داخل شهر که مشکلات زیادی دارند و موافقت با مهلت ده روزه برای انتقال، صحبت کردم.میدان عظیمی است، با همه نیازهای لازم که با ۲۲ میلیارد تومان هزینه احداث شده است. ظهر بستگان میهمانمان بودند. عصر وقت بیشتر به استراحت و مطالعه گذشت.
سال ۱۳۷۵
در منزل بودم. وقت به مطالعه و استراحت گذشت. ظهر مهدی و فرشته و سارا و مونا بودند. عصر محسن آمد. درباره دفتر رئیس جمهور، مترو و مسائل سیاسی و باندهای سیاسی کشور صحبت شد. گفت، ظهر با اعضای خانوادهاش به رستوران سنتی پارک قیطریه رفتهاند و ناهار را دیزی خوردهاند که با ابتکار شهرداری، در رستوران فرهنگسرای امیرکبیر میدهد.
نامهای از [آقای هلموت کُهل]، صدراعظم آلمان رسید که به صراحت از ایران میخواهد با اعلان مخالفت با تروریسم، موافقت با روند صلح خاورمیانه [میان اسرائیل و فلسطین] نماییم و تهدید کرده که اگر گزارشها درست درآمد که بناست در آستانه انتخابات اسرائیل، با اقدامات خشونتآمیز، انتخابات را به نفع حزب رقیب تمام کنند، از نفوذش برای محدودکردن روابط اروپا، علیه کشورهای حامی تروریسم استفاده میکنند.
سال ۱۳۷۶
تا ساعت ده ونیم صبح كارها را انجام دادم. وزيركشور آمد. از مطالبى كه در نمازجمعه، راجع به جلوگيرى از تقلب در انتخابات گفته بودم، اظهار ناراحتى كرد. مىگويد همكارانش فكر مىكنند كه نسبت به آنها اعتماد ندارم؛ دلدارياش دادم. قرار شد جمعى از آنها به ملاقات بيايند.
ستاد تنظيم بازار جلسه داشت. براى صادرات محصولات كشاورزى و واردات چاى امتيازاتى و اجازه معامله ارز با منشأ خارجى با قيمت آزاد داديم و گزارش از ثبات قيمتها دادند.
اخوى محمد، [معاون اجرایی رییس جمهور] گفت، دوستانش اصرار دارند كه اعلان حمايت از آقاى [سیدمحمد] خاتمى بنمايد و خودش موافق نيست؛ نظرش را تأييدكردم. عصر در جلسه هیأت دولت، چند مصوبه داشتيم؛ منجمله شوراى صنايع الكترونيك و شوراى بهرهورى و نيازهاى بازسازى زلزله.
آقايان [محسن] نوربخش و [غلامحسین] كرباسچى آمدند و شكايت داشتند كه با فشارهاى مختلف، از وزرا براى تأييد آقاى ناطق [نوری] امضا ميگيرند. شب فائزه آمد. گفتم مصلحت نيست كه در فیلم تبلیغاتی حمايت از آقاى [سیدمحمد] خاتمى صحبت داشته باشد؛ چون منتسب به من است و من اعلان بىطرفى كردهام.
عفت از سفر رفسنجان برگشت. از ديگران نقل مىكند كه در اصفهان، يزد، رفسنجان و كرمان، اكثريت آراء با آقاى خاتمى است. آثارى كه سخنرانى روز جمعه من در جامعه ايجاد كرده، جناح خاتمى را خوشحال و جناح ناطق را نگران كرده است. مىتواند تعبير خوابى باشدكه شب شنبه در دوشنبه تاجيكستان ديدم؛ مضمون خواب اين بود كه در جلسه آیت الله خامنهاى، مىخواستند از تريبون براى آقاى ناطق [نوری] كه نشسته بود، صحبت كنند، ممكن نشد. من هم خسته شدم و جلسه را به سوى مقر خودم ترك كردم. در مسير با مشكلاتى برخورد كردم. يك لنگه كفشم را عوضي پوشيده بودم كه قابل استفاده نبود و در مسير در حوضآبى هم افتادم. سرانجام با آقاى [مرتضی] الويرى مواجه شدم كه آثار خستگى را در صورت من خواند و به جناح رقيب خود منتسب كرد.