چند روز بیشتر تا سالگرد شهادت آیت الله بهشتی باقیمانده نمانده که جرقه یک ایده زده می شود، جمع کردن اهالی خانه شهید بهشتی و شاگرد و دوست قدیمی آیت الله در محل قتگاه و شهادتگاه آیت الله. ایده ای که عملیاتی کردن آن در مدت زمانی کوتاه سخت به نظر می رسید اما گویا نام آیت الله که می آید نه اهل خانه قادر به «نه» گفتن هستند نه شاگرد و رفیق قدیمی.
جواب مثبت که گرفته می شود، کار به مرحله هماهنگی محل مصاحبه می رسد، گپ و گفتی که قرار بود در محل شهادتگاه انجام شود در نهایت با بی مهری ساکنان فعلی آن محل، به خانه موزه آیت الله منتقل می شود، فضایی پر شده از نام و بوی بهشتیِ انقلاب. خانه ای که ملوک السادات بهشتی دختر، حجت الاسلام و المسلمین اژه ای داماد و حجت الاسلام و المسلمین مسیح مهاجری در لحظه ورود به گوشه و کنار آن سرک می کشند و گویی خاطرات را یکی بعد از دیگری در ذهن زنده می کنند.
«ایران واقعا پر از بهشتی بود؟» اولین سوالی که محمد مهاجری عضو شورای سردبیری خبرآنلاین که اجرای این میزگرد را برعهده داشت می پرسد و پاسخی صریح و قاطع مهمانان؛ «آیت الله بهشتی تکرار شدنی نیست»
دختر ارشد آیت الله با حس و حالی متفاوت از پدر حرف می زند، از روزهایی که کودک بود و کنجکاو و البته پدری که پاسخگوی هر سوالی بود، از روزهای سخت تهمت زدن به پدر و سرمایه دار خواندنش تا روز تلخ شهادت.
حجت السلام و المسلمین اژه ای که می گوید هیچ کسی را بعد از امام به اندازه آیت اللهِ شهید دوست نداشته است، از روزهایی حرف می زند که هنوز داماد خانواده نشده بود و هر چهارشنبه با علاقه خود را به همین خانه می رسانده تا پای بحث و کلاس آیت الله باشد. اویی که حال سال های زیادیست خود را مشغول گردآوری و جمع آوری آثار آیت الله کرده است.
آیت الله بهشتی برای حجت السلام و المسلمین مسیح مهاجری نه فقط یک استاد که گویا رفیقی شفیق بوده است، بغض می کند آنجا که می خواهد از اهل مدارا بودن آیت الله روایت کند و چندین بار تکرار می کند که «آیت الله بهشتی تکرار شدنی نیست.»
مشروح میزگرد با دختر، داماد و شاگرد آیت الله بهشتی را در ادامه بخوانید؛
**********
بخاطر دارم در روز تشییع جنازه ۷۲ تن شعاری را مردم می دادند که هنوز در گوشم زنگ می زند؛ «دشمن در چه فکریه ایران پر از بهشتیه». واقعا ایران پر از بهشتی بود آقای اژهای؟
حجت الاسلام و المسلمین اژه ای: این شعار را مردم می دادند ولی واقعا بدن ما می لرزید که مردم چه می گویند، اصلا نمی دانند چه کسی را از دست داده اند. آقای بهشتی قابل تکرار نیست، او یک انسان منحصر به فرد بود، اما بعضی ها از این شعار موج سواری می کردند که آقای مهاجری در این زمینه جزء مخالفین موج سواران بود.
حجت الاسلام و المسلمین مهاجری: آقای موسوی اردبیلی در یکی از نماز جمعه هایشان این شعار را مطرح کردند و گفتند که این شعار درستی نبود، البته مردم به دلیل احساساتشان چنین شعاری را دادند، ضمن اینکه برای ایجاد رعب در دشمن شعار خوبی بود. یعنی گاهی اوقات شعار لازم است حتی اگر واقعیت نداشته باشد اما واقعیت این است که آقای بهشتی تکرار شدنی نیست و ما کسی مثل آقای بهشتی نداریم.
آقای موسوی اردبیلی خیلی شناخت قوی از آقای بهشتی داشتند چون با ایشان خیلی زمان می گذراندند و کار می کردند. بعد از اینکه آقای موسوی اردبیلی به قم رفتند، من تقریبا هر سال خدمت ایشان می رفتم و ایشان هر زمان که من را می دیدند به یاد آقای بهشتی گریه می کردند و شروع به تعریف از ایشان می کردند. امروز هم درروزنامه جمهوری اسلامی مطلبی از آقای موسوی اردبیلی در باره فقاهت آقای بهشتی چاپ شده است. آقای موسوی اردبیلی خیلی زیبا و عمیق از علم آقای بهشتی و فقاقت ایشان صحبت کرده اند و گفتند که در فضلای حوزه علمیه قم، زمانی که ما تحصیل می کردیم کسی به قدرت فقهی و فکری آقای بهشتی نبود. یکی از جملات ایشان این بود که هیچ کس در برابر آقای بهشتی و استدلال های ایشان قدرت مقاومت نداشت و این فقط بُعد فقهی آقای بهشتی بود.
مدیریت و تدبیر آقای بهشتی و معنی آن جمله امام که بعد از ۷ تیر گفتند که«بهشتی یک ملت بود برای ملت ما»، جامعیت آیت الله بهشتی بود. زمانی که من روی این جامعیت فکر کردم با توجه به اطلاعاتی که از ابعاد شخصیتی آقای بهشتی داشتم به این نقطه رسیدم که ایشان در ۱۸ رشته صاحب نظر بودند و به تعبیر حوزوی مجتهد بودند، یعنی علاوه بر علوم حوزوی که خودش به ۲ بخش علوم نقلی و علوم عقلی تقسیم می شد، با علوم روز، چه علوم روز دانشگاهی مطرح در ایران و چه علومی که در ایران آن زمان مطرح نبود و در غرب مطرح بود، آشنایی عمیقی داشتند.
آشنایی به معنای صاحب نظر بودن نه به معنای اینکه فقط اطلاعاتی داشته باشند. ما چنین انسانی با چنین ابعاد شخصیتی چه از نظر علمی، چه از نظر فکری و چه از نظر اجتماعی در مجموعه خودمان و در سالهای بعد از انقلاب نداشتیم، ایشان بعد از امام اولین شخصیت با چنین ابعاد شخصیتی، فکری، علمی و اجتماعی و ... بودند. به همین دلیل آن شعار، واقعا شعار بود و واقعیت نداشت اما..
و شاید لازم هم بود.
حجت الاسلام و المسلمین مهاجری: بله لازم بود، آن زمان گفتن آن شعار برای ایجاد رعب در قلب دشمن و جلوگیری از مایوس شدن و امیدوار کردن عده ای از مردم لازم بود.
خانم بهشتی، شما در سال آخر عمر شهید بهشتی باید خیلی جوان بوده باشید، توضیحاتی درباره شخصیت و جامعیت آیت الله مطرح شد، شما از جایگاه دختر ایشان درباره ابعاد شخصیتی پدر بفرمایید
ملوک السادات بهشتی: ایشان برای ما فرزندان بیشتر از اینکه پدر باشند، استاد بودند. زمانی که من ۱۰ ساله بودم ایشان به ما اجازه می دادند که ما سؤال بپرسیم و این خیلی در آ ن زمان مهم بود و جوابهایی که می دادند مثلا در مورد حجاب یا مسائل دیگر، من تا به امروز ندیده ام که کسی آنقدر دقیق با یک کودک ۱۰ ساله بحث کند. ایشان آنقدر برای ما وقت می گذاشتند که من کمتر دیده ام پدر یا مادری برای فرزندانشان اینگونه وقت بگذارند.
یک مثال از جامعیت ایشان بزنم، پدر گروه تحقیقی داشتند که آقای موسوی اردبیلی و دیگر آقایان هم در گروه بودند و سالهای قبل از انقلاب بر روی موضوعات مختلف تحقیق، بررسی و بحث می کردند، که هنوز آن فیش برداری ها موجود است و انشالله یک روزی چاپ شود.
یا خاطرم هست زمانی بین ۲ گروه سیاسی از لحاظ مبارزاتی اختلاف سلیقه سیاسی افتاده بود، آقای مهندس بازرگان به اینجا آمدند و ایشان را قاضی و حکم قرار دادند، در همین اتاق جایگاهی شبیه دادگاه تشکیل شد و هر دو طرف صحبت های خود را کردند و ایشان بین این ۲ گروه قضاوت کردند. یعنی ایشان در ابعاد مختلف مطالعات فراوانی داشتند و حتی قبل از اینکه به سِمتی برسند هم آن علم لازم را داشتند. برهمین اساس هم امام ایشان را برای آن سمت انتخاب کردند.
آقای دکتر اژه ای، آیت الله بهشتی مدتی را در آلمان زندگی کردند، خود شما هم زندگی در اتریش را تجربه کرده اید، حضور و زندگی آقای بهشتی در خارج از کشور در تحول و تطور دیدگاههای ایشان نقش مثبت داشت؟ اصلا تاثیری داشت؟ بعضی ها می گویند که به دلیل نزدیک شدن شهید بهشتی با فضای زیست غرب، ایشان توانسته بود با بعضی از مفاهیم مثل دموکراسی، حقوق بشر و نظایر این ارتباط بیشتری بگیرد. اگر شهید بهشتی در ایران می ماند با شهید بهشتی که در آلمان زندگی کرده، تفاوت داشت؟
حجت الاسلام و المسلمین اژه ای: خاطرم هست سال ۵۳ که قرار بود به آلمان بروم –قبل از رفتن به اتریش- آقای بهشتی جلسه ای یک ساعت و نیم درباره زندگی در غرب با من داشتند. آن زمان اوج کتاب غرب زدگی آل احمد بود. آقای بهشتی به من گفتند زمانی که به آنجا می روید سازمان مدیریت غربی یک شیوه هایی دارد که موفق است، شما سعی کنید آن شیوه ها را یاد بگیرید و با ارزشهای دینی به کار گیرید. من ۶ الی ۷ هزار صفحه از تفسیرهای آقای بهشتی را برای چاپ آماده کرده ام و در این تفسیرها انواع مسائل اجتماعی مطرح می شود، ایشان آنچنان مسائل را تحلیل و بررسی می کند که آدم احساس می کند ذوب در قرآن و اسلام است.
یعنی من هیچ گاه اثرات حضور یک جریان روشنفکری در ذهن آقای بهشتی را نمی بینم ولی نگاه تیزبین و موشکاف آقای بهشتی مشهود است. آن ضوابطی که خودشان هم قبل از انقلاب داشتند، مثل نظم، حرف بیجا نزدن و قول بیجا ندادن و ...در رفتار ایشان هویدا است.
دین آقای بهشتی اسلام محمدی بود و ایشان اسلام و مسلم را جا انداخت و مدارس و آموزش و پرورش هامبورگ را از موضع قدرت قانع کرد که بخش اسلام شناسی را به مرکز اسلامی هامبورگ بیاورند. یکبار ایشان را که مشغول نماز خواندن در فرودگاه فرانکفورت بودند را به عنوان جادوگر گرفته بودند، آقای بهشتی آن جلسه را برای پلیس آلمان تبدیل به دادگاه می کند و می گوید شما چگونه در کشوری که اینهمه مسلمان دارد مناسک آنها را نمی دانید و منی که مشغول نماز خواندن هستم را به عنوان جادوگر دستگیر می کنید. بنابراین آقای بهشتی تمام نکات مثبت جامعهای که در آن زندگی می کرد را با رنگ و بوی باور ارزش اصیل اسلامی می دید. ایشان در هر مباحث اجتماعی که وارد می شدند بر اساس مُر اسلام بود، در مساله ازدواج، مساله حقوق زنان و مسائل اجتماعی و.. با یک نگاه صحیح اسلامی به قضیه نگاه می کنند بدون اینکه اصلا نکات مثبت یک جامعه را نفی کنند. کار کردن، دقت و وسواس یک آلمانی را نفی نمی کنند و به دیگران هم تجربیات خود را می گفتند که در هر شرایطی باید مثبت های فرد را ببینید.
بنابراین آقای بهشتی نمی توانستند در غرب باشند و نظم و مدیریتی که در ارتباط با نوع مدیریت کشور داشته است را ندیده بگیرد. پس نگاه ایشان تغییر نکرد و مثل کسی بود که تجربه هایی را بیاموزد و با ابزارهای اصلی خود که اسلام و قرآن است آن تجربه ها را به کار گیرد. من با ظرافت تمام کلمه باور ارزشی را در شهید بهشتی دیده ام.
حجت الاسلام و المسلمین مهاجری: من تکمله ای بر صحبت های آقای اژه ای مطرح کنم. بعضی از افراد زمانی که به غرب میروند تحت تاثیر غرب قرار می گیرند و بعضی ها برعکس، میروند تا تاثیرگذار باشند. طبیعتا دسته اول از نظر فکری و علمی جا افتاده نیستند، اما شخصیتی مثل آقای بهشتی با آن عظمت علمی و فکری که داشتند قطعا از دسته اول نبودند و تجربیات ما این را نشان می دهد.
ایشان جزء کسانی بودند که در غرب تاثیرگذار بودند. ایشان علاوه بر این که تفاوتی نکردند بلکه تاثیرات زیادی هم بر آن محیط گذاشتند و بسیاری از آدمهایی که مردد یا تحت تاثیر غرب بودند را هم تغییر دادند. در این مورد من توصیه می کنم که کسانی که می خواهند این مساله را دقیق تر بفهمند کتاب "نماز" آقای بهشتی را مطالعه کنند. ایشان همین نمازی که می خوانیم را معنی کرده اند و در معنای نماز آنچنان مطلب را عمیق بررسی کرده اند و از الفاظ و عباراتی استفاده کرده اند که نشان می دهد که انسان در هر محیطی چگونه می تواند ارتباط خود را با خدا حفظ کند و چگونه می تواند تغییرات ایجاد کند.
نکته دیگر اینکه آقای بهشتی خیلی اهل قرآن بودند و تالیف قرآنی هم دارند، تمام کارهای ایشان چه در غرب و چه در اینجا بر مبنای دستورات قرآنی عمل می کردند، یعنی غرب را طرد نمی کردند و طبق فرموده قرآن مثبت های غرب را می گرفتند و درصدد تصحیح چیزهای نادرست آن برمی آمدند.
خانم بهشتی، آقای اژه ای درباره نوشته های شهید بهشتی که چاپ نشده است مطالبی فرمودند، می خواهم بپرسم که دیر نیست که با گذشت ۴۰ سال هنوز آثار ایشان چاپ نشده و ناشناخته مانده است؟
ملوک السادات بهشتی: این هم مظلومیت شهید بهشتی را می رساند، اگر بودجه و امکانات کافی وجود داشت خیلی سریع تر این کار را انجام می دادیم ولی الان هم دیر نیست. به نظر من نسل جدید به این اطلاعات نیاز دارد و استقبال خوبی هم می کند. من چندین بار کتاب ها را به صورت مسابقه گذاشته ام و بچه ها در این مسابقات شرکت کرده اند برایشان جالب بوده است. در چاپ این کتاب ها باید دقت زیادی شود و الحمدالله آقای دکتر اژه ای خیلی دقت کردهاند، چون خیلی ارجاع به منابع مختلف داده اند، حاج آقا خودشان منابع را پیدا می کنند و دقیق می نویسند و این خیلی مهم است.
اگر سرسری گرفته شود و درست به چاپ نرسد می تواند مضر باشد ولی تمام تلاش اخویها و حاج آقا این است که این نوشته ها دقیق چاپ شود چون نسل جدید ما واقعا به این اطلاعات نیاز دارد. الان بسیاری از کتابها سفارشی است و آنها به درد نسل جدید ما نمی خورد. این زبان ساده و روانی که شهید بهشتی داشتند بسیار امروز تاثیرگذار است. قبل از انقلاب کتابهای تعلیمات اسلامی را ایشان با گروهی مانند شهید باهنر با همین زبان ساده نوشته بودند و چقدر تاثیرگذار بود، همین زبان ساده بسیاری از مسائل را برای من که دانش آموز بودم و همکلاسی هایم حل می کرد. این متون برجای مانده از ایشان هم به همین شکل است و بخاطر زبان ساده و روانی در بیان حل مسائل بسیار تاثیرگذار خواهد بود.
آقای دکتر آثار منتشر نشده شهید بهشتی فقط شامل تفسیر است یا ...
حجت الاسلام و المسلمین اژه ای: تقریبا اکثر آثار ایشان چاپ شده است. تفاوتی که بین شهید بهشتی با شهید مطهری است این است که ۹۰ درصد آثار شهید مطهری در زمان حیات خودشان توسط خود ایشان ویراستاری شده است. آقای بهشتی دقیقا برعکس است یعنی شاید ۵ درصد مطالب ایشان مکتوب باشد. الان هم تفسیرها تقریبا کامل است. سبک تفسیری ایشان هم اینگونه است که ایشان وارد مسائل جدید اجتماعی می شود، مثلا ۱۰ صفحه در مورد یک مساله اجتماعی و ارتباطش با یک آیه توضیح می دهند. خوشبختانه تفسیرها کاملا ویرایش شده است، اختلافی هم بر سر کلیدواژه ها داشتیم که حل شده است.
به طور کلی تصمیم گرفته شده است که آثار آیت الله بهشتی را در شکل آثار شهید مطهری به چاپ برسانیم، کل جزوه ها را در قالب مجلداتی مانند آثار شهید مطهری منتشر کنیم. من هم کلیدواژه ها، ارجاعات و پاورقی ها را بنویسم و توضیح دهم و حتی کلمه های آرمانی که در بحث های آرمان ایشان است را کلمه به کلمه، لغت ها را پیدا کرده ایم تا سطحی از آن عبور نکرده باشیم. فکر می کنم امسال و سال دیگر مجموعه آثار آقای بهشتی به شکل آثار شهید مطهری تدوین شود و آن جزوه های کوچک هم که افراد در فرصت کوتاه یا به اصطلاح مترویی می خوانند چاپ و حفظ شود.
حتی من در تفسیرها مواردی را دیدم که به آقاعلیرضا گفتم به شکل جزوه چاپ شود چون برای نسل جوان و جدید جالب است. مباحث آقای بهشتی در آثارشان در موضوعات اجتماعی، تربیتی، اقتصادی و فرهنگی به گونه ای است که آدم احساس می کند که ایشان در سال ۹۹ صحبت می کنند و اصلا بوی کهنگی ندارد. ایشان جزء معدود شخصیتهایی است که ۴۰ سال آینده را می دیدند. من بخاطر دارم که از ارومیه به طرف کرمانشاه می آمدیم، از کنار روستاهای کردستان که رد می شدیم، من می گفتم که ببینید شاه با این مملکت چه کرده است، ایشان گفتند جواد آقا اگر ما انقلاب کنیم ۵۰ سال بعد هم نمی توانیم این روستاها را درست کنیم، اصل کار آزادی مردم و استقلال مردم است و شما رژیم را بر اساس این روستاها که در مسیر می بینید تحلیل نکنید.
آقای مهاجری بحث جمهوری اسلامی پیش آمد. ادعای گزافی نیست اگر بگوییم شهید بهشتی تشکیلاتی ترین روحانی بود که قبل و بعد از انقلاب در بین هم صنفان خودشان وجود داشتند و با شهادت ایشان هم حزب جمهوری اسلامی رو به افول گذاشت و تعطیل شد.این را می پذیرید؟
حجت الاسلام و المسلمین مهاجری: بله قضاوت کاملا درستی است. من از خود آقای بهشتی در همین خانه شنیدم که گفتند در سال ۱۳۳۰ ماجراهای نهضت ملی که پیش آمد در یکی از این تظاهراتی که در اصفهان بود حضور داشتم و بعضی از مشکلات و مسائل روحانیت را که دیدم احساس کردم که باید یک جای کار لنگ باشد که ما نتوانستیم کاری کنیم و هرجا که مذهبی ها اقدامی کردند بعد از مدتی با شکست مواجه شدند.
گفتند به این نتیجه رسیدم که ما تشکیلات نداریم و باید تشکیلات داشته باشیم، یعنی ایشان در دوران جوانی به این نقطه رسیده بودند و از آن زمان تشکیلاتی فکر می کردند. حزب جمهوری اسلامی آخرین اثر تشکیلاتی آیت الله بهشتی بود چون قبل از این خیلی تشکیلات به وجود آورده بودند منتهی غیر سیاسی بود، تشکیلات فرهنگی، تشکیلات مذهبی-فرهنگی و تشکیلاتی که در جامعه برای مردم در زمینه های مختلف خدمت کند.
ایشان قبل از اینکه تبعید شوند دبیرستان نیرو دانش را تاسیس کرده بودند، اینکه یک روحانی در حوزه علمیه قم بتواند دبیرستانی با آن خصوصیات ایجاد کند، یک کار بدیعی بود، بن مایه این کار ایشان تشکیلاتی فکر کردن بود. می گفتند رژیم تلاش می کند بین روحانیت، دانشگاه و دانشجو وطلبه فاصله اندازد و من فکر کردم که اگر دبیرستانی در قم تاسیس کنیم و در این دبیرستان دانش آموزان وارد شوند و برای رفتن به دانشگاه آماده شوند و با معلم ها و دبیرهای روحانی و معمم مواجه شوند و با آنها انس بگیرند و البته که آن روحانی ها افرادی باشند که بتوانند دانش آموزان را جذب کنند، این زمینه ای فراهم می شود که وقتی آنها وارد دانشگاه می شوند آن فاصله در ذهنشان نباشد و خود به خود نزدیک شده باشند.
برای همین ایشان افرادی را برای تدریس در آن مدرسه تعیین کرده بودند که دارای همین خصوصیات باشند و بتوانند جوان ها را به خود جذب کنند. نکته مهمتر این است که خود ایشان در آن دبیرستان زبان انگلیسی تدریس می کردند و می گفتند به این علت این کار را می کنم تا دانش آموزان بدانند این کار برای یک روحانی کار غریبی نیست . حتی برای دانش آموزان جذاب هم هست.
قبل از اینکه به آلمان بروند ایشان در تهران هیئتهایی را به صورت هفتگی اداره می کردند و از این هیئت های شل و ول نبود، خیلی منظم کار می کردند که این ها نمونه هایی از این کارهای تشکیلاتی ایشان بود. خیلی هم مؤثر بود، خیلی از آثار آقای بهشتی مثل تفسیر که آقای اژه ای درباره آن صحبت کردند از آن جلسات قرآنی همین هیئت ها بیرون آمده است.
در آموزش و پرورش هم با شهید باهنر، آقای گلزاده غفوری و ... کتابهای درسی را تدوین می کردند و این هم یک کار تشکیلاتی دقیق با یک بازده و خروجی کاملا مشخص بود تا بتوانند در تعلیم و تربیت آن زمان تاثیرگذار باشند.
در کنار این کار هم یک کار تشکیلاتی دیگر می کردند و آن این بود که هرسال در ۱ الی ۲ نوبت معلمها را جمع می کردند و با آنها ارتباط همیشگی داشتند، با آنها صحبت می کردند و به صورت تشکیلاتی آنها را با افکار آن زمان برای انقلاب و پیشبرد اهداف نهضت امام خمینی همراه می کردند.بنابراین ایشان از این قبیل کارهای تشکیلاتی زیاد داشتند و این در میان روحانیت منحصر به فرد بود. ایشان تشکیلاتی ترین فردی بودند که ما می شناختیم که البته گل سرسبد کار تشکیلاتی آقای بهشتی حزب جمهوری اسلامی بود و به همین دلیل که ایشان فکر و خمیر مایه تشکیلاتی داشتند اولین دبیر کل حزب جمهوری اسلامی بودند.
حزب جمهوری اسلامی در همان مدت ۶ الی ۷ سالی که کار کرد خدمات بسیار بزرگی را از نظر کارسازی در جامعه کرد. بعد از پیروزی انقلاب من در حزب جمهوری اسلامی به آقای بهشتی گفتم که ما اینهمه نماینده و وزیر و مدیر از کجا بیاوریم؟ اینها که هنوز تربیت نشده اند؟ ایشان با فکر تشکیلاتی شان به من گفتند که در ذهن من این است که حزب جمهوری اسلامی باید کادرسازی کند یعنی در هر سال حداقل ۲۰۰ نفر را به صورت تربیت کند تا اینها هم برای مجلس شورای اسلامی و هم برای دولت و دستگاه قضایی بتوانند کار کنند.
یا زمانی که امام به ایشان پیشنهاد کردند که رئیس قوه قضاییه شوند، قبل از اینکه خدمت امام بروند در حیاط حزب جمهوری اسلامی به من گفتند که این کار را قبول نمی کنم، من می خواهم به قم بروم و آنجا طلبه ها را پرورش دهم تا بتوانند در دستگاه قضایی و در جاهای دیگر خدمت کنند که این هم یک کار تشکیلاتی دیگر ایشان بود.
حجت الاسلام و المسلمین اژه ای: نکته ای درباره کتابهای درسی می گویم که کسی نمی داند. قبل از انقلاب سال آخر دبیرستان کتاب دینی نداشت و آخرین کتابی که تدوین کردند کتاب تعلیمات دینی سال آخر دبیرستان بود و بر سر عنوان آن کتاب با همه مشورت کردند، از من هم پرسیدند که اسم این کتاب را چه بگذاریم و من گفتم اسلام و مکاتب دین! گفتند که ساواک روی اسم مکاتب حساس است، بنابراین اسم آن را فلسفه دین گذاشتیم. این کتاب را قبل چاپ برای هزار نفر طلبه مثل من، فرستادند که تا نظرات اصلاحی را بدهند. گفتند می خواستیم زمانی که این کتاب را به دانش آموزان می دهیم اثربخشی آن را ببینیم که متاسفانه بعد از انقلاب به شکل عجولانه ای کتاب ها با مطالب دیگری جا به جا شد ولی کتاب فلسفه دین یکی از تیرهای در کمان انقلاب بود که به سمت سیستم شاهنشاهی رفت و نقش بسیار تعیین کننده ای داشت.
من در اوایل انقلاب جوان بودم. می گفتند که آقای بهشتی سرمایه دار است و زندگی لوکسی دارد و با اقشار مردم نسبتی ندارد. حرف هایی زده می شد، این حرفها نه فقط در بین نیروهای ضد انقلابی که در بین بچه های مذهبی هم گه گاه زده می شد و این شایعات مطرح بود. مقداری از سبک زندگی که با آن بزرگ شدید برایمان بگویید که آیا واقعا زندگی فقیرانه ای بود یا حرفها درباره سرمایه دار بودن شهید بهشتی درست بود؟
ملوک السادات بهشتی: بله شایعات زیاد بود، آن خاطره معروف را حتما شنیده اید، زمانی که ایشان به سمت دیوان عالی کشور رسیدند شایعات به اوج خود رسید، در یک اتوبوس برخی می گفتند ایشان قصر دارد، حسابهای بانکی اش در سوئیس است، فرزندانش چنین و چنان هستند و...راننده اتوبوس تمام مسافرانش را رو به روی این خانه می آورد و می گوید این قصر شهید بهشتی است؟
اینجا را قبل از انقلاب شهید بهشتی با کمترین امکانات موجود ساختند، مثلا دیوارهای حیاط نقشه خودشان بودند که لوزی شکل درآوردند و از دو سیمان صورتی و سفید برای زیبایی آن استفاده کنند. جالب است که منافقین گفته بودند که سنگهای مرمر از ایتالیا آورده اند و از آن برای دیوار استفاده کرده اند، درصورتی که هنوز که هنوز است آن طرح سیمانی که شهید بهشتی طرحش را به مهندس داده بودند موجود است و زیبایی آن هنوز پابرجا است.
منافقین از زمانی که ایشان از اروپا آمدند روی ایشان حساس بودند چون ایشان یکی از بنیان گذاران مدرسه رفاه بودند. حتی روی مبلی که داشتند هم حساس بودند اما همانطور که ملاحظه می کنید این مبل همان مبلی است که قبل از انقلاب داشتند.زندگی فقیرانه نداشتند ولی در حد یک کارمند ساده آموزش و پرورش بود،ایشان به خانواده سخت نمی گرفتند ولی خودشان زندگی ساده را دوست داشتند. روزهای آخر قبل از شهادتشان می گفتند ای کاش به روزهای زندگی طلبگی برمیگشتم خودشان دوست داشتند. اما به خانواده سخت نمی گرفتند به خصوص که مادر خودشان امکانات مادی و مالی داشتند.
تمام کارهای شهید بهشتی حساب و کتاب داشت، حتی برای مادر هر روز صبح یک پولی می گذاشتند تا ایشان دست خالی نماند می دانستند نیاز ندارند اما وظیفه خودشان می دانستند. یا حتی در سفری که برای بازدید از انجمن های اسلامی به اروپا رفتند ما هنوز دست نوشته های ایشان را داریم که تمام مخارج را ریز به ریز نوشته اند یعنی هیچ وقت بی حساب و کتاب در این خانه چیزی خرج نشد اما دست مادر را باز گذاشتند که اگر دوست دارد پرده ای نو کند یا خانه تزئینی داشته باشد آن کار را انجام دهد و به اهالی خانه سخت نمی گرفتند.
ایشان خودشان در تامین مایحتاج زندگی اقدام می کردند؟
ملوک السادات بهشتی: بله. ایشان خودشان خرید می کردند، ماشین داشتند و خودشان رانندگی می کردند آن زمان بین علما مرسوم نبود و برخی راننده داشتند. خودشان می رفتند میوه فروشی یا مغازه خرید می کردند، اصلا آن مقیداتی که علمای آن زمان داشتند را نداشتند درصورتی که ایشان از نظر علمی سطح بالایی داشتند اما تمام کارهای زندگی خصوصی را خودشان انجام می دادند.
شایعات سرمایه داری ایشان، چقدر شما را آزار می داد؟
ملوک السادات بهشتی: خیلی زیاد. آن ۱۴ اسفند معروف، آن اتفاقاتی که افتاد و آن حرف هایی که بنی صدر وامثالهم زدند را می دانید. البته بیشتر کار منافقین بود، از سالی که شهید بهشتی به ایران آمد روی زندگی ایشان زوم کرده بودند چون می دانستند که ایشان بین جوانان خیلی مؤثر هستند. برای همین آن شایعات را ساخته بودند. حتی وقتی شهید شدند هنوز وام طبقه بالا که برای آقاپسرها دو قسمت کرده و ساخته بودند، مانده بود. ایشان حتی هیچ درآمدی از قوه قضاییه نداشتند، می گفتند همان درآمد آموزش و پرورش کافی است، ایشان از سال ۴۲ کارمند آموزش و پرورش بودند به استثنا منتظر خدمت شدند و به آلمان رفتیم. شایعات زیاد بود اما واقعیت این است که ما زندگی متوسطی داشتیم.
یعنی شهید بهشتی غیر از درآمد کارمندی درآمد دیگری نداشتند؟
حجت الاسلام و المسلمین اژه ای: خاطره ای برایتان می گویم. قرار بود آقای مهاجری را به ژاپن بفرستند. در آن جلسه تصادفا من هم بودم. آقای بهشتی گفتند هزینه بلیط و اقامت ایشان چقدر می شود و آن کسی که قرار بود آقای مهاجری را تامین کند گفت حدودا ۳۲ هزار تومان و آقای بهشتی فرمودند که۵۶ هزار تومان بدهید. آن آقا گفت که نه خرج اضافه می کند اگر پول بیشتری داشته باشد ولخرجی می کند، آقای بهشتی گفتند که همین که می گویم، آن پول را بدهید. زمانی که آقای مهاجری برگشتند گزارش سفر داد که ۳۲ هزار تومان خرج کرده ام، یک بادبزن ژاپنی برای حاج خانوم خریده ام و ....
حجت الاسلام و المسلمین مهاجری: البته حاج خانم بهشتی رو می گویند نه حاج خانم ما(خنده).
حجت الاسلام و المسلمین اژه ای: بله. (خنده) در گزارش آقای مهاجری آمده بود در دهلی هم چند روپیه به یک گدا دادم. بعد آقای بهشتی به آن آقا (که قرار بود تامین مالی کند) گفتند که فهمیدی اعتماد کردن یعنی چه؟ می خواهم بگویم که قدرت اقتصادی ایشان برای جذب سرمایه برای کارهای فرهنگی بالا بود. خودشان می گفتند من در مدرسه حقانی در ظرفی پول گذاشتم که اگر طلبه ای محتاج شد خودش بردارد. گفتم خب ممکن است یک نفر زیاد بردارد گفت نه اینها بعدا مرجع تقلید می شوند، وجوهات برایشان میآورند باید یاد بگیرند خودشان را مهار کنند.
من و آقای مهاجری که جذب آقای بهشتی شده بودیم هم می خواستیم همان روحیه ایشان را در زندگیمان به کار بگیریم چون ما هم تقریبا همان خصوصیات را داشتیم. این نبود که از قطب متضادی بوده باشیم. خاطرم هست از همین بودجه ای که از محل سفر آقای مهاجری تامین شده بود برای ما تامین شده بود، من نوشتم من یک خواهر دارم و می شود هزار تومان هدیه ای برای عروسی خواهرم از آن پول بخرم و بعد صرفه جویی کنیم، نوشتند اگر می توانید صرفه جویی کنید پیداست که هزینه تان همانقدر است اما من خبر دارم که موقع پاتختی عروسی تان مبلغی به شما دادند و شما هنوز دارید شما برای خواهرتان از همان پول هزینه کنید.
خیلی اصفهانی بازی در می آوردند(خنده)
حجت الاسلام و المسلمین اژه ای: بله البته من هم کم نمی آوردم(خنده) نوشتم آقای بهشتی ما دوتا (من و همسرم) تصمیم گرفتیم که مکه و حج واجب برویم. فرمودند نخیر شما مستطیع نیستید وقتی این خرج را دارید از این خرج کنید. زمانی که ما خارج از کشور بودیم، آقای بهشتی یک پول جداگانه به ما می دادند و می گفتند که اگر من یا خانم چیزی از شما خواستیم از این پول برای ما جداگانه خرج کنید و ما معمولا ریز حساب و کتاب ها می نوشتیم چون پول بی حساب و کتابی نبود.
دنیاطلبی داشتند؟
حجت الاسلام و المسلمین اژه ای: برای پاسخ به این سوال بگذارید موضوعی را مطرح کنم. آن زمان فشار زیادی بر خانه و زندگی آقای بهشتی بود، قبلش آقای طالقانی بخاطر فشارها برای زندگی به وسط شهر آمده بودند. من اصرار داشتم که آقای بهشتی تغییر مکان بدهند. من بعد از امام، آقای بهشتی را خیلی دوست داشتم حتی بیشتر از پدر و مادرم. یک شب که آقای بهشتی از شورای انقلاب آمده بودند به حاج خانم گفتم که شما خسته اید بخوابید، من غذایشان را گرم می کنم، ایشان غذا را خوردند و چون دکتر گفته بود که باید یک ربع تمام مسواک بزنید، من پیش خود گفتم که در این یک ربع که ایشان مشغول مسواک زدن هستند و نمی توانند صحبت کنند تمام تلاش خود را می کنم تا ایشان را راضی کنم تا خانه شان را عوض کنند. در آن سال قیمت خانه در خیابان ایران و زعفرانیه و وسط شهر بخاطر مسائل انقلابی یکی شده بود، به ایشان گفتم که قیمت خانه ها که با هم فرقی نمی کند ولی مردم دهان بین هستند؛ شما ذخیره انقلاب هستید، این اتهامات اقتصادی خطرناک است و ...همینطور یک ربع حرف زدم. بعد از اینکه ایشان مسواکشان را شستند، گفتند جواد آقا این مسواک چقدر می ارزد؟ گفتم هیچ کس مسواک مصرف شده را نمی خرد، ایشان گفتند دنیا برای من همین اندازه می ارزد. بگذار مردم یاد بگیرند که همانطور که هستیم ما را ببینند.
اگر ما به مردم یاد بدهیم که ما را همین طور که هستیم، بپذیرند ارتباط ما با مردم خیلی بهتر و صمیمی تر می شود، ما کسی جز مردم را نداریم. می دانم که تو می خواهی بخاطر اینکه مردم به ما شکاک و بدبین نشوند خانه را عوض کنیم اما ما نباید کاری کنیم که به گونه ای دیگر خودنمایی کنیم. ایشان حتی با اصرار ما یک متر به عمامه شان اضافه کردند که عمامه ای داشتند که از عمامه من کوچکتر بود. یا مثلا ایشان تا سالی که به آلمان رفتند قبا می پوشیدند و تنها مشخصه مدرنیته آقای بهشتی لباده بود، ایشان شب هفتم تیر هم با قبا شهید شدند.
آقای بهشتی دوست نداشت که خانه را عوض کند و به خانه جدید بروند، هیچ وقت هم پایش به خانه جدید نرسید(خانه در خیابان ایران بود) اما به هر حال فشارها و همان حرفهایی که من در سال ۵۸ زدم در نهایت ایشان را در سال ۶۰ قانع کرده بود که به پایین شهر بروند. ایشان قلبا نمی خواست برود و آن اتفاق همان شبی که قرار بود به آن خانه نقل مکان شود افتاد. جالب است که آن شب ایشان لباده نپوشیده بودند و قبا پوشیده بودند که تازه هم دوخته بودند.
من خدمت مقام معظم رهبری هم عرض کردم که ما از آقای بهشتی نمی ترسیدیم، از خطا و اشتباه خودمان می ترسیدیم و چون نمی خواستیم این کارها را بکنیم هیچ دلهره ای از آقای بهشتی چه در مقام پدر خانواده، چه پدر زن، چه در مقام رئیس دیوان عالی کشور نداشتیم، اما الان گاهی اوقات با احتیاط صحبت می کنیم چون می ترسیم.
به نظر نمی رسد چهره جدی آیت الله بهشتی با خوش اخلاقی خیلی میانه ای داشته باشد؟
ملوک السادات بهشتی: اتفاقا ایشان در منزل بسیار آرام، خوش اخلاق و خیلی خوش برخورد بودند. ایشان به ندرت به یکی از بچه هایشان خصوصا دخترها تشر می زدند، تنبیه بدنی که اصلا در کار نبود. کلا با خانواده خیلی با محبت بودند و حتی با اطرافیانشان هم خیلی خوب برخورد می کردند چون ایشان تیپی بودند که جوانان را به خود جذب می کردند. اما ایشان در مقام قضاوت و کار علمی بسیار جدی بودند.
حجت الاسلام و المسلمین اژه ای: تندترین کلامی که به من گفتند این بود که یک بار در خانه داشتم با اصفهان تلفنی صحبت می کردم که در آن تلفن برخی کدهای سیاسی را مطرح می کردم که با لحن کشداری به من گفتند جواد آقا.(خنده) این تندترین برخورد ایشان با من بود که من سریع تلفن را قطع کردم.
آقای شهید بهشتی برای همه علما احترام قائل بودند و طبیعی بود که اختلافات علما به بیرون بروز نکند و دیده نشود ولی به هرحال ایشان با بعضی از سلایق فکری قبل از انقلاب همراه نبودند و در موارد خاصی هم خیلی تند بعضی از اختلاف نظرهایشان را گفته اند. در مورد این توضیحی بفرمایید.
حجت الاسلام و المسلمین مهاجری: تحجر در صنف ما روحانیون سابقه داشت و الان هم هست. آقای بهشتی یک روحانی روشن ضمیر بود من روشن ضمیر را به کار می برم تا با آن روشنفکر مصطلح آن زمان مرز داشته باشد والا درستش همان روشنفکر است. ایشان باز فکر می کردند ، البته این باز فکر کردن به این معنا نبود که مناسک دینی، احکام شرعی و دستورات اسلام را نادیده بگیرند. ایشان در صحبت هایشان وقتی به بحث آزادی می رسند فورا مرزبندی می کنند و می گویند که آزادی بی بند و باری نیست ولی در کل خیلی باز و روشن فکر می کردند.
ایشان اوج فریادشان هم در مورد مسائل اقتصادی بود. آن زمان پیش بینی می کردند که ممکن است که توجه نکردن به عدالت اقتصادی، انقلاب اسلامی را زمین بزند و زمین گیر کند.
الان هم شاهد این هستیم که مشکلات زیادی از همین ناحیه به وجود آمده است.این تفکرات و حرف ها در حوزه علمیه و در میان روحانیون دشمن داشت، به طوری که در قم در برابر ایشان جبهه بندی شده بود.حتی بعضی از جلسات را همفکران و علاقه مندان ایشان می خواستند در مدرسه فیضیه برگزار کنند، اما آنهایی که متحجر بودند این اجازه را به ایشان نمی دادند و جلویش را می گرفتند. مواردی پیش آمد که ایشان به قم رفتند اما نتوانستند صحبت کنند و نگذاشتند جلسات برگزار شود. یا از ایشان شکایت های زیادی به مراجع می کردند و آنها هم به امام منتقل می کردند. آقای بهشتی چندین بار مجبور شدند که به قم بروند و با مراجع از نزدیک صحبت کنند و ذهنشان را روشن کنند و مسائل را برایشان تبیین کنند که البته این ظلم به ایشان بود و این ظلمی بود که متحجرین می کردند و ایشان هم هیچ وقت عقب نشینی نکردند.
برایتان خاطره ای از متدینین تهران نقل می کنم: ایشان در بازار تهران سخنرانی کردند و در آن سخنرانی گفتند که آقایان تجار و بازرگانان، آن زمان گذشت که هر طور که دوست داشتید سود می بردید و اموالتان را زیاد می کردید، الان انقلاب شده است و باید به مردم و محرومین برسیم و باید امکانات خود را با مردم تقسیم کنیم و پیشنهاد من این است که شما به اندازه ای که بتوانید زندگی کنید و ادامه کار دهید به سود اکتفا کنید، بیشتر از این سود نخواهید تا مردم بتوانند در رفاه باشند و آسایش داشته باشند و خوب زندگی کنند.
همین سخنرانی باعث شد که از میان متدینین و بازاری ها دشمنی علیه آقای بهشتی شروع شود و ما در داخل حزب جمهوری اسلامی این را کاملا می دیدم که آن کسانی که با این حرف آقای بهشتی منافع اقتصادی خودشان را در خطر دیده اند پرچم مخالفت را با آقای بهشتی بالا برده اند و تلاش می کردند که آقای بهشتی در حزب جمهوری اسلامی تنها شود و قدرتی نداشته باشد تا آنها بتوانند کارهایی را انجام دهند.
حجت الاسلام و المسلمین اژه ای: یک خاطره ای را نقل کنم. بعد از رحلت امام، تازه آقا رهبر شده بود، یک عصر جمعه به خانم گفتم یه سری به ریاست جمهوری بروم، آقا گفتند خانواده شهدا آمدند تا موقع اذان قدم بزنیم. بحث مان بلافاصله روی آقای بهشتی رفت. من گفتم آقای بهشتی می گفتند من گاهی اوقات توسط نزدیک ترین دوستانم شبه دیکتاتوری می رود. و در موردی در لیست انتخابات چنین اتفاقی افتاد. آقای خامنه ای زدند زیر گریه. گفتند بله. در لیست حزب جمهوری اسلامی برای انتخابات مجلس اول اقای بهشتی مخالف یک نفر بودند. من و آقای هاشمی موافق بودیم. هرچی بحث کردیم آقای بهشتی را نتوانستیم قانع کنیم. بعد آخرش آقای بهشتی گفتند اجازه بدهید من رأی ندهم، آقای هاشمی گفتند چه بهتر ما همین را می خواهیم و بدون رأی آقای بهشتی آن آقا وارد لیست مجلس شد. یک یا دو هفته بعد ما خیلی شدیدتر از آقای بهشتی ما به این جمع بندی رسیدیم که چه کسی را برای مجلس تایید کردیم. دوتایی پیش آقای بهشتی آمدیم که اسم را باید حذف کرد ولی ایشان چون تشکیلاتی بودند گفتند همینطوری که نمی شود. شورای مرکزی رای داده و تصویب شده و من جای بحث جدید را باز نمی کنم. اینها نکاتی است که در کمتر شخصیت سیاسی سراغ نداریم.
آقای مهاجری با توجه به اینکه شما سالهایی را در کسوت شاگردی آیت الله بهشتی و بعدها هم حزبی ایشان بودید از تساهل، مدارا و قاطعیت ایشان اگر نکاتی به ذهنتان می رسد بفرمایید.
حجت الاسلام و المسلمین مهاجری: آقای بهشتی همانطور که تشکیلاتی ترین فرد بود، مداراترین فرد مردم در میان امثال خودش بود. اگر مردم را ۲ قسمت کنیم یک قسمت شاگردان و دوستان و کسانی که با او ارتباط داشتند بودند و یک قسمت هم مردم به معنای تمام مردم چه آنها که مشکلی با آقای بهشتنی نداشتند و چه آنها که دشمن ایشان بودند. آقای بهشتی خیلی اهل مدارا با مردم بود و این مدارا بر اساس عدل و انصاف و اخلاق اسلامی بود.
در ایام آخر خرداد سال ۶۰ که مجلس شورای اسلامی به عزل بنی صدر رای داده بود، در همان ایام منافقین در خیابان های تهران جنگ خیابانی به راه انداخته بودند و اسلحه به همراه داشتند و خیلی ها را کشتند. من در اتاق آقای بهشتی کنار ایشان نشسته بودم که خبر رسید دختر و خانم آقای بنی صدر در جمع منافقین دستگیر شده اند، اینها رفته بودند که به منافقین کمک کنند. من از شنیدن این خبر خوشحال شدم(خنده) که عوامل اصلی دستگیر شده اند اما آقای بهشتی عصبانی و ناراحت شدند، گفتند که باید آنها را آزاد کنند. به آقای موسوی اردبیلی تلفن زدند، آقای موسوی اردبیلی دادستان کل بودند و ایشان به آقای موسوی اردبیلی گفتند که من شنیده ام خانم و دختر آقای بنی صدر – با اینکه بیشترین دشمنی را به آیت الله بهشتی کرده بود هیچوقت بدون گفتن آقا درباره او صحبت نمی کرد- دستگیر شده اند و شما دستور دهید تا آنها را آزاد کنند، خیلی قاطع هم گفتند. گویا آیت الله موسوی اردبیلی هم مخالفت کرده و گفته بودند این ها عوامل اصلی هستند و ...آقای بهشتی دوباره گفتند بنا نیست که ما با زن و بچه مردم کار داشته باشیم، بگویید آزادشان کنید، وقتی آقای موسوی اردبیلی کمی مقاومت کردند ایشان با قاطعیت و صراحت گفتند من به عنوان رئیس دستگاه قضایی به شما دستور می دهم تا الان آنها را آزاد کنند(با همین قاطعیت و صراحت). این مداراست، مدارا با دشمن است.
یک مورد دیگر هم این بود که ایشان در سال آخر عمرشان به ورامین رفته بودند و در مسجد جامع ورامین صحبت می کردند، ایشان در ورامین خیلی طرفدار داشت چون بعضی از پاسدارهای ایشان و کسانی که از قبل با ایشان همکاری می کردند اهل ورامین بودند؛ جمعیت زیادی در مسجد جامع جمع شده بودند و ایشان صحبت می کردند، آقای بهشتی در صحبتهایشان به کسی اهانت نمی کردند و حرمت ها را نگه می داشتند و اگر هم انتقادی می کردند اینگونه نبود که با لحن توهین آمیز از کسی انتقاد کنند، در عین حال چون تشکیلات منافقین به آنها دستور داده بودند که هرکجا که آقای بهشتی را دیدید با او برخورد کنید و او را خراب کنید و هرطور که می توانید او را اذیت کنید، در سخنرانی ایشان آنها شروع به شعار مرگ بر بهشتی دادن کردند و علیه ایشان شعر سر دادند، آقای بهشتی سکوت کردند و عده ای شروع به گفتن مرگ بر منافق کردند و آقای بهشتی به آنها دستور دادند که چیزی نگویید و سکوت کنید و منافقین هم بعد از مدتی از شعار داد خسته شدند و سکوت کردند و آقای بهشتی دوباره شروع به صحبت کردند و منافقین دوباره شعار دادن را شروع کردند، زمانی که سخنرانی آقای بهشتی تمام شد و خواستند از مسجد بیرون بروند منافقین به ایشان حمله کردند و تخم مرغ و گوجه فرنگی به سمت ایشان پرتاب کردند و به ماشین ایشان حمله کردند و به ایشان خیلی اهانت کردند و مردم آن روز خیلی ناراحت شدند و درگیری بین مردم و منافقین به وجود آمد. دادستانی ورامین دخالت کرد و یک عده از اینها را دستگیر می کند و فردای آن روز خبر به آقای بهشتی می رسد، فورا با دادستان ورامین تماس گرفتند و به او گفتند که شنیده ام که شما دیروز عده ای را دستگیر کرده اید، اینها دو دسته می توانند باشند، یک عده کسانی هستند که به من اهانت کرده اند و عده ای را بنا به دلایل خودتان گرفته اید، اما هرکس که به من اهانت کرده است را همین الان آزاد کنید و من به هیچ وجه اجازه نمی دهم شما به خاطر توهین به من کسی را دستگیر کرده باشید و در بازداشت نگه دارید.
اینها همه مدارا با دشمن است. انتخابات خبرگان که برگزار می شد حزب جمهوری اسلامی لیستی برای خبرگان قانون اساسی داد. در آن لیست به اصرار آقای بهشتی نام یکی از افرادی که برای یک حزب دیگر بود و تفکر دیگری هم داشت و اصلا مقبول جامعه مذهبی نبود، قرار گرفت. از ایشان دلیل این کار را پرسیدیم و ایشان گفتند که برای اینکه افکار متنوع در خبرگان قانون اساسی باشد و ایشان هم یکی از کسانی است که دارای افکار است پس بیاید و نظرش را بگوید، عده ای مخالفت کردند ولی ایشان اصرار کردند و شورای مرکزی با استدلال های آقای بهشتی او را قبول کردند.
کسی مامور شد که با آن آقا صحبت کند که شما از طرف حزب برای کاندیدا در نظر گرفته شده اید و بنابراین می خواهیم اسم شما را بیاوریم منتهی باید از خودتان هم اجازه بگیریم که ببینم موافق هستید یا نه، ایشان گفت که من موافق نیستم و حزب جمهوری اسلامی را قبول ندارم و نمی خواهم که اسم من در لیست حزب جمهوری اسلامی باشد، خود این که مخالفت کرد و گفت حزب جمهوری اسلامی را قبول ندارم نشان می دهد که آقای بهشتی چقدر با مخالفین فکری اهل مدارا بودند.
حجت الاسلام و المسلمین اژه ای: آقای ابوترابی داستانی تعریف می کرد و می گفت که یکبار یکی از این منافقین با آقای بهشتی درگیری کلامی شدید داشت و با تلخی و تندی از ایشان جدا شد. زمانی که من نزد آقای بهشتی رفتم به من گفت که سراغ آن مرد برو و نگذار که با مشکل مواجه شود برو و با او بحث کن و به او کمک کن. گفتم که آقا این شخص انقدر به شما بد و بیراه گفت، گفتند که جوان است و نباید بگذاریم که در این مسیر بیفتد، پس برو و به او کمک کن. آقای ابوترابی می گفت که من باور نمی کردم که با این توهین هایی که به آقای بهشتی کرده بود باز ایشان از من می خواست که به او کمک کنم.
یکبار هم من را تفت برای سخنرانی دعوت کرده بودند،مسجدی بود که دوتا در داشت گفتند ما یکبار آقای بهشتی را برای سخنرانی دعوت کرده بودیم و منافقین از کل اصفهان لشکرکشی کرده بودند که موقع سخنرانی توهین کنند منتهی ما مسجد را پر کرده بودیم و آنها بیرون مسجد بودند. بعد به آقای بهشتی گفتیم این در پشتی است و ماشین تان این ور است از اینجا بیرون بروید. اقای بهشتی گفتند اینها زحمت کشیدند آمدند(خنده) می خواهند فحش بدهند، آقای بهشتی که از در بیرون آمدند اینها شروع به فحش دادن کردند و حرف هایی از این نوع زدند و آقای بهشتی هم خندیدند و رفتند. آنجا دیگر گوجه و اینها نبود، اصفهانی ها مواد غذایی را اسراف نمی کنند(خنده). یعنی من چنین چیزی را در هیچ سیاستمداری ندیده ام.
حجت الاسلام و المسلمین مهاجری: حیف است که این خاطره گفته نشود، آقای محمد منتظری هم در ۷ تیر شهید شد، محمد منتظری از اول تشکیل حزب، عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بود و تا اواخر سال ۵۷ که به دلیلی هم خودش رفت و هم اخراج شد و آن دلیل این بود که به شدت علیه آقای بهشتی تبلیغات میکرد، اعلامیه پخش می کرد و روزنامه ای منتشر می کرد و تعبیری که بسیار تعبیر بدی بود علیه آقای بهشتی به کار می برد که آن تعبیر"راسپوتین" بود. این عبارت خیلی توهین آمیز بود.
حجت الاسلام و المسلمین اژه ای:اتفاقا مصاحبه ای دیدیم که خبرنگار آلمانی از ایشان می پرسید به شما می گویند راسپوتین انقلابی، آیا این را قبول دارید؟ و آقای بهشتی فقط گفتند که غیر منصفانه است.همین!
حجت الاسلام و المسلمین مهاجری:و واقعا غیرمنصفانه درباره ایشان می نوشت و می گفت و تبلیغ می کرد. این ماجرا تا چند روز مانده به ۷ تیر ۱۳۶۰ طول کشید. ما و همه اعضا در دفتر سیاسی حزب جمهوری اسلامی نشسته بودیم و آقای بهشتی هم که خیلی منظم بودند(نظم و وقت شناسی ایشان زبانزد بود)، آن روز برای اولین بار ایشان با تاخیر به جلسه آمدند، در ابتدای ورودشان گفتند سلام علیکم، عذر می خواهم! ایشان با یک قیافه بشاش و خوشحال به ما گفتند که محمد آقای منتظری آمده بود، همه با تعجب گفتیم چطور؟
او که با شما دشمن بود! گفتند که من آماده شده بودم که حرکت کنم و اینجا بیایم که به من خبر دادند محمد آقای منتظری آمده است و می خواهد شما را ببیند. من دیدیم که اگر با او به صحبت بنشینم اینجا خلف وعده می شود و این بد است، اگر او را رد کنم فکر می کند که بخاطر اهانت هایی که به من کرده است، دارم به او بی اعتنایی می کنم و این هم بد است، اما من فکر کردم بین این دو تا دومی را انتخاب کنم و او را بپذیرم و بعدا از شما عذرخواهی کنم. برای ما جالب بود که محمد آقا برای چه نزد ایشان رفته بود و ایشان به ما گفتند زمانی که محمد آقا را دیدم بغل باز کردم و او را در آغوش گرفتم و گفتم محمد آقا خوش آمدی! محمد آقا به من گفت آقای بهشتی من امده ام تا از شما عذرخواهی کنم، من اشتباه کردم و آمده ام تا شما من را ببخشید. من هم گفتم محمد آقا من از اول شما را بخشیده بودم و چیزی در دل ندارم و بعد از مدتی که با هم خوش و بش کردیم من از محمد آقا عذر خواهی کردم و گفتم جلسه ای دارم و باید بروم. ایشان بعدا به مسؤلین جلسه های یکشنبه حزب دستور دادند که آقای محمد منتظری را هم دعوت کنند و او در آن جلسه شرکت کرد و در همان جلسه هم شهید شد. این اوج مدارا است.
مرحوم بهشتی در قشرهای مختلف سیاسی و مذهبی خودشان مراوداتی داشتند. بیشترین مراوداتی که شما از آن اطلاع دارید به صورت مشخص چه آدم هایی بودند؟
ملوک السادات بهشتی: من در مورد افراد کمتر می توانم صحبت کنم ولی بهتر است در مورد جریان ها صحبت کنم. یک نکته ای که می خواهم روی آن تاکید شود این است که ایشان چه در داخل کشور و چه در خارج از کشور واقعا تمام تلاششان این بود که کادر سازی انجام شود. اولین قدم شناسایی آن فرد است، که آیا می تواند مدیر خوبی باشد یا نه! در خارج از کشور زمانی که انجمن های اسلامی را تشکیل دادند یک از اهدافش این بود که افراد و دانشجویانی که آنجا تحصیل می کنند شناسایی شوند که ببینند بعدها آیا می توانند برای مدیریت مناسب باشند یا نه. آن هم در زمانی که اصلا مشخص نبود که انقلاب پیروز می شود. یعنی ایشان فقط امید داشتند، آن هم امیدی که امام در دل همه ما گذاشته بود. آنچیزی که من می خواهم بر روی آن تاکید کنم این است که در بین خانم ها هم تمام تلاششان را کردند و تشکیل مدرسه ای مثل مدرسه رفاه باعث شده بود که افراد و خانواده های مذهبی که اجازه نمی دادند فرزندانشان در جاهای دیگر تحصیل کنند، در این مدارس می آمدند و تحصیل می کردند و الان هم ما می بینیم که در سطح جامعه هر کدام از آنها مؤثر هستند.
در قم شما می بینید که در کنار آموزشی که در مدرسه حقانی با دقت و برنامه ریزی روی جوانان انجام می شد، جامعه الزهرا هم پایه گذاری می شود تا خانم ها و خواهران هم بتوانند استفاده کنند و ما می بینیم که خیلی از آن فارغ التحصیلان در سطح حوزه و دانشگاه استاد هستند و برای جامعه مؤثر هستند. ایشان همانطور که در خانه تفاوتی بین دختر و پسر نمی گذاشتند، این خیلی مساله مهمی بود که می دانستند که استعدادها متفاوت است ولی امکانات را یک جور به ما می دادند و این برای من خیلی جالب بود که برای ما یکسان عمل می کردند و بهترین امکانات تحصیلی را فراهم می کردند و همواره ما را تشویق می کردند.
آن زمان نمی گذاشتند که با چادر به دانشگاه برویم، اولین سؤال بچه های رفاه همین بود که پس ما برای ادامه تحصیل کجا برویم و ایشان گفتند که به دانشسرای معلم بروید و خیلی از بچه ها به این شکل ادامه تحصیل دادند. این تاکید ایشان که چه خانم ها و چه آقایان حتما مؤثر باشند و حتما در جامعه شرکت داشته باشند خیلی مهم بود که نمونه بارز آن زمانی بود که مجلس خبرگان تشکیل شد و ایشان اصرار داشتند که خانم ها هم حتما شرکت کنند که البته فقط خانم گرجی درجه اجتهاد داشتند.
در مورد سؤال شما باید بگویم که روابط اجتماعی ایشان خیلی قوی بود و همراه ایشان مادر بودند که از کل مهمان ها پذیرایی می کردند چون روزی نبود که در خانه ما مهمان نباشد. ما با خانواده های مختلفی ارتباط داشتیم به خصوص آنهایی که همفکر بودند، یعنی زمانی که ما در خیابان دولت زندگی می کردیم و تازه از آلمان آمده بودیم، کوچه بن بستی بود که یک خانه را برای ما گرفته بودند، خانه کناری ما آقای هاشمی با خانواده بودند و در کنار آنها آقای مفتح و خانواده بودند. حتی با خانواده آقای باهنر و آقای مطهری و خانواده امثال اینها خیلی ارتباط داشتیم.
با غیر همفکران چطور؟
ملوک السادات بهشتی: بله. حاج آقا دوستی داشتند که جالب بود دخترشان کاملا بی حجاب بود ولی خودشان عاشق شهید بهشتی بودند و ما با هم رفت و آمد داشتیم و همین رفتار آقای بهشتی منجر به محجبه شدن دختر ایشان شد و زمانی که به فرانسه رفت تا ادامه تحصیل دهد با یک الجزایری ازدواج کرد. ایشان هیچ منعی برای ارتباط با افراد مختلف نداشتند.
آقای بهشتی در انتخاب دامادهایشان سختگیر نبودند؟
ملوک السادات بهشتی: من اولین فرزند ایشان هستم. با اینکه سنی نداشتم ولی زمانی که برای من خواستگار می آمد ایشان با خود من مشورت می کردند. من در خانواده ای بزرگ شده بودم که با زندگی های پر تجمل نمی توانستم جور دربیایم، بنابراین به ایشان می گفتم که من یک زندگی ساده می خواهم ولی با کسی که حرف من را متوجه شود و من بتوانم با او حرف بزنم و با او از لحاظ فرهنگی ارتباط برقرار کنم. بعد از مدتها ایشان به من گفتند که اگر آن فرد یک طلبه ای باشد که معلم است، ساده زیست است و تازه فارغ التحصیل شده است به خواستگاری بیاید قبول می کنی؟ من چون زندگی طلبگی را دوست داشتم واقعا پذیرفتم به خصوص که خانواده شان را هم می شناختم. با اینکه بخاطر آشناهایی که پدر داشتند از تاجر و مهندس و دکتر خواستگار می آمد.
آقای دکتر حاج خانم که خیلی راضی هستند. شماهم همینطور؟
حجت الاسلام و المسلمین اژه ای: ازدواج ما ۲ بعد رابطه دارد، یکی رابطه خانوادگی قبلی است یعنی مادر من و آقای بهشتی دخترخاله و پسرخاله بودند و مادر پدر من عمه آقای بهشتی بودند،(خنده) یعنی آقای بهشتی که به خانه ما می آمدند محرم بودند و من هم که به خانه آقای بهشتی می رفتم خاله جانم بودند ولی اینها ربطی به ازدواج نداشت و ما کار تشکیلاتی داشتیم و من زمانی که افسر وظیفه بودم چهارشنبه ها از اول جلسه تا ساعت ۱۱ اینجا بودم و در همه بحث های بسیار زیبا و جالب شرکت می کردم، چون بحث هایی که آقای بهشتی می کردند آدم را به روز می کرد و ما هم تقریبا همه نوع سؤالی چه از آقای مطهری و چه از آقای بهشتی داشتیم، مثلا من کتاب عصیان فروغ فرخزاد را می آوردم م می گفتم جواب شعرهای فروغ فرخزاد را بدهید و شیوه آقای بهشتی این بود که به نظر شما چه رسیده است و چه چیزی جواب می دهید؟ و اگر جمعی هم بود از همه می پرسیدند و بعد اگر کسی در جمع جواب درست می داد می گفتند که این را قبول دارم و در نهایت خودشان جواب می دادند.
بنابراین رابطه ما یک رابطه تشکیلاتی بود و اصلا مساله رفتن من به هامبورگ هم هیچ ربطی به ازدواج نداشت. من یک بار به ایشان گفتم که احساس بطالت می کنم، می روم شهررضا درس می دهم ولی امکان فعالیت فرهنگی را گرفته اند و...گفتم که قانع نیستم. ایشان چند پیشنهاد داشتند که بعد از طرح در خانواده در نهایت تصمیم گرفتم که به هامبورگ بروم. قبل از رفتنم مادرم گفت که اجازه نمی دهم مجرد بروی! و بعد مساله خواستگاری مطرح شد. یعنی ازدواج ما تشکیلاتی نبود آقای بهشتی این مسائل را تفکیک می کردند.
بخاطر دارم زمانی که می خواستم به هامبورگ بروم آقای بهشتی اصرار کردند که زمینی بروم تا با مشکلات سفر زمینی آشنا شوم اما حاج خانم اصرار کردند که نمی شود دامادمان را زمینی بفرستیم، بنابراین برای برگشت بدون اینکه اعلام کنم زمینی آمدم، مکافات هایی را هم کشیدم و زمانی که به شهر رشت رسیدم اعلام کردم که من ایران هستم، چون احساس کردم که آقای بهشتی میل داشتند که من تجربه سفر زمینی داشته باشم. تعاملات اجتماعی ما بر اساس اصول و قاعده بود و خدا شاهد است که زندگی ما زیر آن مقیاس عادی بود.
از تعاملات فکری شهید بهشتی با شهید مطهری اطلاعاتی دارید؟
حجت الاسلام و المسلمین مهاجری: آن زمان وجوه مشترک بین کسانی که هم شاگرد امام و هم از یاران امام محسوب می شدند زیاد بود و آقای بهشتی و آقای مطهری یک وجه اشتراکشان این بود که هر دو از امام استفاده کرده بودند، یک وجه مشترک دیگرشان این بود که هر دو از محضر علامه طباطبایی بهره برده بودند.
وجه مشترک دیگر مبارزه بود که تقریبا شباهت زیادی از نظر نوع مبارزه داشتند، مبارزه ۲ صف داشت، یکی صف مقدم بود که خیلی ها در آن صف بودند یعنی بیشتر در معرض بودند و به زندان می رفتند و مشکلات زیادی برایشان پیش می آمد و صف دوم صف کار فرهنگی مبارزه بود که آقای بهشتی و آقای مطهری هر دو در این صف بودند، البته اینطور نبود که دستگیر نشده باشند و به زندان نرفته باشند چون اتفاقا هر دو دستگیر شدند مننتهی کمتر از دیگران و بیشتر از صف اولی ها در کار فرهنگی بودند. همین ها این دو را به هم مرتبط کرده بود و حتی یکبار که کاری پیش آمده بود و لازم بود با بعضی از بزرگان صحبت کنم، در مشورتی که با آقای بهشتی داشتم ایشان به من گفتند که تماسی با آقای مطهری می گیرم و شما نزد ایشان بروید. یعنی روابط آقای بهشتی با آقای مطهری در تمام این زمینه هایی که عرض کردم که در واقع وجوه مشترکشان بود برقرار بود و نزدیکهای انقلاب هم روابظشان نزدیکتر شد و در شورای انقلاب هر دو با هم بودند و این بحث ها که در زمان نبودن امام مطرح می شد معمولا مشترک بود، یعنی بعد از اینکه معمولا با هم تبادل نظر و همفکری می کردند مطالبشان در زمینه انقلاب و هدایت مردم به طرف انقلاب و مبارزه را مطرح می کردند.
آنها در بخش کتاب هم قابل تعریف بودند هرچند با هم تفاوت هایی داشتند، یعنی هردو کار تالیفاتی و فرهنگی در جامعه کردند که از وجوه مشترکشان است منتهی آقای بهشتی خیلی با تأنی کتاب منتشر می کردند، آقای مطهری کتابهای زیادی منتشر می کردند و کتابهایشان خیلی طرفدار داشت چون مردم تشنه بودند. من یک روز به آقای بهشتی گفتم که آقا من از شما گله ای دارم که چرا شما کتابتان را منتشر نمی کنید؟ ایشان گفتند من معتقد هستم که کتاب را باید زمانی منتشر کرد که از هر نظر کامل باشد و دیگر احتیاجی به تجدید نظر نداشته باشد و اعتقاد قطعی من این است که انسان باید ۵ هزار کلمه بخواند تا ۵ کلمه بنویسد به همین خاطر من کتابم را دیر منتشر می کنم.
حجت الاسلام و المسلمین مهاجری: آن زمان وجوه مشترک بین کسانی که هم شاگرد امام و هم از یاران امام محسوب می شدند زیاد بود و آقای بهشتی و آقای مطهری یک وجه اشتراکشان این بود که هر دو از امام استفاده کرده بودند، یک وجه مشترک دیگرشان این بود که هر دو از محضر علامه طباطبایی بهره برده بودند. وجه مشترک دیگر وجه مبارزاتی بود که تقریبا شباهت زیادی از نظر نوع مبارزه داشتند.خبرآنلاین: ممنونم از شما بزرگواران که در این جلسه شرکت کردید و ادای دین به شهدای هفت تیر خصوصا آقای بهشتی کردید. شاید بد نباشد زمانی که راجع به مظلومیت شهید بهشتی صحبت شد این را عرض کنم که فکر نمی کردم بعد از گذشت ۴۰ سال همچنان رگه هایی از مظلومیت ایشان وجود داشته باشد. گرچه اینجا خانه شهید بهشتی است اما پیشنهاد ما این بود که این جلسه را در دفتر حزب جمهوری اسلامی در سرچشمه و شهادتگاه ایشان برگزار کنیم، به هر حال دوستانی که الان مسؤلیت آنجا را بر عهده دارند خیلی تمایل نداشتند که درباره شهید بهشتی در قتلگاه شهید بهشتی صحبت شود.
حجت الاسلام و المسلمین مهاجری: من به سهم خودم از شما و مجموعه خبر آنلاین تشکر می کنم که باعث شدید تا این کار انجام شود و گوشه ای از افکار شهید مظلوم آیت الله بهشتی از این طریق منتشر شود و امیدوارم اینطور تلاش ها ادامه پیدا کند چون نسل امروز ما و نسل های آینده به افکار آیت الله بهشتی احتیاج دارند و شرایط کشور به گونه ای است که اگر این افکار منتشر شود خیلی در حل مسائل کمک می کند. افکار ایشان هم از بعد آزاد اندیشی و هم در مسائل اقتصادی و فرهنگی و در مسائل عدالت برای مسؤلین ما هم بسیار آموزنده است.
حجت الاسلام و المسلمین اژه ای: من هم تشکر می کنم. من معمولا اهل مصاحبه نیستم، شاید در طول این ۴۰ سال ۲ مصاحبه با روزنامه جمهوری داشتم اما زمانی که اسم آقای بهشتی می آید تصمیم گیری برای من سخت می شود. بارها من را در شبکه های مختلف و حتی برنامه های زنده دعوت کرده اند ولی نپذیرفتم. نسبت به آقای بهشتی احساس دین می کنیم و فقدان ایشان برای نظام ما قابل جبران نیست و من واقعا آرزو می کنم با احیای نحوه نگرش و عمل و باور و خلوص و مردم دوستی شهید بهشتی بتوانیم از چاله هایی که در مسیر انقلاب است به یاری پروردگار مردم و جمهوری را عبور دهیم. درود می فرستم بر روح همه شهدای هفتم تیر ماه چون همه آنها به گردن انقلاب حق دارند. خداوند آنها را با اباعبدالله الحسین (ع) محشور بفرماید.
ملوک السادات بهشتی: من هم از شما و همکارانتان تشکر می کنم. انشالله که در جلسات بعد اخوی ها و خواهر کوچکم هم شرکت کنند چون خوب است که آنها هم در جمع ما شرکت کنند و ما از آنها استفاده کنیم.
ما آن موقع که هنوز درگیریها شروع نشده بود، هرچه منافق میگرفتیم، آقای لاهوتی اصرار میکرد که آزادشان کنیم؛ حتی برای نقل و انتقال اسلحه و مهمات از سربرگ و مهر سپاه استفاده میکرد. یعنی درگیری سپاه با منافقین از همان ابتدا بود. تا اینکه در سیام خرداد با فرمان امام مبنی بر به صحنه آمدن مردم، باز سازماندهی و اداره این نیروها را خود سپاه و نیروهای وابسته به آن انجام میدادند. حتی خود من پرسنلم را از مقر حکومتم در پادگان خلیج به خیابان، ولی عصر و میدان فردوسی و بقیه جاهایی که منافقین با مردم درگیر شده بودند، میفرستادم.