محسن هاشمی رفسنجانی: اخیرا اظهار نظرهایی در رابطه با بازشناسی اصلاح طلبی و دفاع از عملکرد اصلاح طلبان در قدرت و پاسخ به انتقادات از تندروی بخشی از جریان اصلاح طلبی منتشر شده است که فارغ از هدف آن، متضمن نکات مفیدی در ترسیم دوگانه میانه روی – تندروی است.
مفهوم میانه روی پیش از آنکه مفهومی ایدئولژیکی باشد، سطح پراگماتیک و عملگرایانه دارد، میانه روی را نباید در قالب چپ در برابر راست و بالعکس تعریف کرد، همانگونه که تندروی نیز سطحی عملیاتی و میدانی دارد و در هر طیف و جریان سیاسی قابلیت تولد و رشد را دارد.
بنابراین سخن گفتن از دوگانه تندروی در برابر میانه روی ، قضاوت میان چپ وراست نیست، بلکه مطالعه نوعی رفتار هیجانی ومبتنی بر خودحق پنداری در برابر رفتاری مداراگونه و مبتنی بر تعامل و روا داری است، تندروی چپ و راست نمی شناسد و به تعبیری تندروها از ماهیت وروش معرفتی یکسانی برخوردارند، خویش را برمدار حق می دانند و دیگران بویژه رقبا ومخالفین را تجسم باطل و بی عدالتی، در تخریب و تفسیق و متهم کردن رقیب به انواع و اقسام القاب و برچسب ها و عناوین منفی و چشم بستن بر عملکرد خود و اردوگاه، حزب، قبیله و طیف خویش.
تندروهای چپ و راست، اصلاح طلب واصولگرا، لیبرال و سوسیالیست به رغم همه تفاوتهای ظاهری و درونی، شباهتهای روشی ومنشی فراوانی نیز دارند واز این روست که می گویند، تندروها همیشه از پشت به هم می رسند، حیات یکیشان در گرو وجود تندرو دیگری است.
از این رو اگر بخواهیم تایم لاین یا سیر زمانی بروز و ظهور وتقویت و تحرک تندروی دو جناح سیاسی در ایران را بررسی کنیم می بینیم که در مقاطع مختلف، تندروهای جناح مخالف، فلسفه و توجیه وجود و تحرک و اقدامات خود را از تندروی رقیب می گیرند واین چرخ تندروی همیشه و همیشه تکرار می شود.
اگر قرار باشد تدریج و تعامل در مفهوم اصلاح طلبی تحت الشعاع رادیکالیسم قرار گیرد، پس تفاوت اصلاح طلبی با انقلابی گری یا تجدید نظر طلبی چیست؟
در یاداشت پیشین تصریح شده بود که اگر قرار باشد تغییر در هسته سخت قدرت را به سرنوشت اصلاح طلبی گره بزنیم، ناگزیریم یا بر بن بست اصلاح طلبی مهر تایید بزنیم یا ماهیت وعنوان اصلاح طلبی را با تجدید نظر طلبی وبه تعبیر اقتدارگرایان براندازی، ادغام کنیم، پس اینکه "نمی توان همزمان بر دو صندلی نشست"، نکته ای است که مفهوم آن از نگاه نظام می تواند مرزبندی بین پوزیسیون و نیروهای مشارکت کننده در حکومت و اپوزیسیون یا نیروهای مخالف باشد، یک جریان سیاسی نمی تواند هم درگیر بدست گیری قدرت ورقابت درونی باشد و هم تشکیک کننده و مدعی تغییر در نظام سیاسی، اگر هم این رفتار از نیروها وکنشگران این جریان سربزند، خواه یا نخواه با سردرگمی و سرگردانی وریزش در فعالان و بدنه اجتماعی خود مواجه خواهد شد، دقیقا چالشی که امروز اصلاح طلبان با آن مواجهند.
غفلت از تبیین مرز اصلاح طلبی با رادیکالیسم در اردوگاه اصلاح طلبان موجب می شود تا بجای دوگانه میانه روی – تندروی، دوگانه اصلاح طلبی – میانه روی شکل بگیرد، دقیقا همان اتفاقی که دوسال پس از دوم خرداد و در زمان انتخابات مجلس ششم شکل گرفت و بخش قابل توجهی از مطبوعات اصلاح طلب بجای نقد اقتدارگرایان و افراطیون جناح مقابل، تمرکز خود را بر تخریب جریان میانه رو و نماد آن، آیت الله هاشمی رفسنجانی گذاشتند و برخی امروز نیز پس از گذشت بیش از دو دهه، همان مطالب را تکرار می کنند.
گفته می شود که چرا آیت الله هاشمی رفسنجانی نسبت به خطاهای موجود در عملکرد وزارت اطلاعات در دولت سازندگی سکوت کرد، در حالیکه موارد متعددی از تذکرات صریح ایشان به عنوان رییس جمهور وقت، به وزیر اطلاعات قید شده است و ایشان در زمان تشکیل دولت دوم، قصد جابجایی وزیر اطلاعات را داشتند که با این موضوع موافقت نگردید اما روش ایشان تعامل با مجموعه نظام، نه تقابل ونه انفعال بود، همین موضوع نیز بعضا در دوره روسای جمهور بعد رخ داد و نتیجه آن، وزیر اطلاعات تحمیلی و عزل بدون هماهنگی وزیر اطلاعات برای دولت، کشور ونظام هزینه بیشتری ایجاد کرد.
در مجموع می توان گفت که اگر معضل اصلی امروز کشور را افراط و تندروی بدانیم، تحقق و تثبیت میانه روی، اولویت نخست اصلاح طلبی است و افتادن در مسیر رادیکالیسم، بزرگترین خدمت و توجیه برای طیف افراطیون رقیب است و تیغ اصلاح طلبی نباید بروی میانه روی برکشیده شود.
محسن هاشمی رفسنجانی رفسنجانی ( رئیس شورای شهر تهران )