رضا کدخدازاده: دریاچۀ ارومیه این روزها حال و روز بسیار بهتری نسبت به گذشته دارد. اگرچه هنوز تا رسیدن به قلۀ خوشبختی فاصله دارد، اما نمیتوان کتمان کرد که پیکر «سفید» و رو به «مرگ» او، امروز «آبی»تر و «زنده»تر از روزهای ناخوش قبل است و هر روز شادی و نشاط مردم در کنار امواج نیمهخروشان آن را نیز میتوان دید. با این حال اما، آن میزانی که روزهای شوری دریاچه کام ایرانیان را تلخ میکرد، این روزهای خوشیاش به اندازهای که باید و شاید، سبب شیرینی کام ما نمیشود. چرا اینچنین است؟! در ادامه به چرایی این امر در قالب دو علت اصلی میپردازم:
اولین علت شاید ریشه در روحیات درونی انسانهای این عصر داشته باشد. اینکه به اخبار بد بیشتر از اخبار خوب بها میدهیم. شوربختانه این امر به نظر میرسد در ما ایرانیان بیشتر از دیگران است. البته که علتش را باید جامعهشناسان و روانشناسان بررسی کنند و راقم این سطور، دانش کافی در این مورد ندارد. اما با توجه به چندین سال فعالیت در رسانه، دستکم در این حد میتوانم به گفتن این سخن خطر کنم که در فعالیتهای رسانهای، به نظر میرسد در کشور ما مسابقهای در جریان است که قهرمان آن کسی خواهد شد که بتواند بهتر از بقیه نشان دهد بدبختتر و بیچارهتر است! باید اذعان کرد که این امر در میان اهالی رسانه از اقشار دیگر مردم ایران چه بسا بیشتر نیز هست. مثلاً اگر در حول موضوع همین نوشتار بخواهم مثالی بزنم، به بازگشت کمسابقۀ فلامینگوها به دریاچۀ ارومیه که تعدادشان حدود 20 هزار قطعه تخمین زده شد و پس از سالها نیز اتفاق میافتاد، اشاره میکنم. در پی این اتفاق خوشایند و دلنشین که قطعاً ظرفیت تهیۀ گزارشهای مکتوب و مصور زیبا و ماندگار را داشت، چند رسانه، مصمم به اعزام خبرنگار به محل شدند؟! چند فعال رسانهای به خود زحمت دادند که به محل سفر کنند تا از این اتفاق مهم، محتوای خوشحالکننده تهیه کنند؟! تا جایی که مشاهدات نگارنده نشان میدهد پاسخ به این سوالات تقریباً هیچ است! در مقابل فرض کنید مثلاً اعلام شود یک نفر در ارومیه خودکشی کرده است؛ رسانههای مختلف کشور، هواپیمای چارتر اختیار میکنند و خبرنگار به اینجا اعزام میکنند تا مبادا از انتشار اخبار «وای ما چه قدر بدبختیم» عقب بمانند!
علت دوم اما سیاسی است. در اینجا لازم است در سه سطح، بحث را تشریح کنم: محلی، ملّی و فراملی. در سطح اول -یعنی سطح محلی- اینکه رسانههای محلی به این اتفاق مهم و خوشحالکننده آنچنان که باید و شاید نپرداختند، در ذیل دو دلیل قابل بررسی است. یکی عمومی و مبتنی بر آن چیزی است که پیشتر به آن اشاره شد: یعنی استقبال بیشتر از اخبار منفی و عدم استقبال از اخبار مثبت. دلیل دوم نیز فضای مسموم قومیتگرایانهای است که شوربختانه در برخی از جریانها و رسانههای محلی مورد نظر جاری است. بر این اساس، حلقههای قدرت و ثروت، یعنی همانهایی که اگر یک فرد به اصطلاحِ آنها «بیگانه» (!) سکان هدایت استان را در دست بگیرد، منافعشان با خطر جدی مواجه میشود، به رسانههای محلی خطدهی میکنند تا اقدامات مثبت دولت و استانداری در استان خیلی دیده نشود. به همین خاطر از اولین روز آغاز به کار «محمد مهدی شهریاری» در سمت استانداری آذربایجان غربی، نفرتپراکنی علیه او در قالب کلیدواژۀ «استاندار بیگانه»، ابتدا در دستور کار رسانههای معاند و سپس برخی از جریانهای وابسته به آنها در درون کشور قرار گرفت. حتی در مقطعی کار به جایی رسید که یکی از رسانههای محلی، سخنی را به دروغ به شهریاری منتسب کرد و همین سخن دروغ، استان را تا مرز ایجاد یک معضل امنیتی نیز کشاند.
سطح دوم بحث -یعنی سطح ملّی- به ضعف کلّی دولت در بخش فعالیتهای رسانهای مربوط میشود. انتقادی که همواره به دولت حسن روحانی وارد بوده که بر خلاف سَلَف خود نمیتواند با بهره از اقدامات مثبت دولت خویش موج رسانهای ایجاد کند. البته در اینجا به رسانههای حاکمیتی نیز این نقد وارد است که آنها به دلیل مسائل جناحی و حزبی، نباید از اتفاق بزرگ «احیای دریاچۀ ارومیه» به سادگی عبور میکردند؛ آن هم بدین دلیل که مثلاً فکر کنند که به تصویر کشیدن این دستاورد بزرگ، تبلیغ موفقیت برای جناحی است که حسن روحانی به آن منسوب است! در حالیکه به واقع جا دارد به بحث احیای دریاچۀ ارومیه، نگاهی فارغ از دستهبندیهای سیاسی و جناحی داشته باشیم و آن را یک موضوع ملّی بدانیم.
برخی شاید بگویند که حال خوش این روزهای نگین فیروزهای ایران، به دلیل افزایش بارندگیهای امسال بوده باشد. در پاسخ باید گفت، این سخن یا حاصل غرض است یا مرض! اینجا صحبت از سطح سوم بحث این نوشتار، یعنی سطح رسانههای فراملی بیشتر مورد نظر است؛ مثل رسانههای معاند فارسیزبان آنسوی آب همچون «ایران اینترنشنال» و امثالهم؛ وگرنه کسی اگر ذرهای اهل منطق باشد میتواند به آمارها رجوع کند تا ببیند که احیای دریاچۀ ارومیه صرفاً به افزایش بارشها نسبت به سال گذشته مربوط نبوده است و بیش از هر چیزی حاصل به اتمام رسیدن تعداد زیادی از پروژههای احیای دریاچۀ ارومیه است. چه آنکه اصلاً افزایش بارشی هم در کار نبوده است و بنا بر آمار، متوسط بارش در استانهای آذربایجان غربی و شرقی در سال آبی 98-99، نسبت به سال گذشته به ترتیب 26 و 21 درصد کاهش نیز داشته است. اما با وجود این کاهش، حجم آب دریاچه، طبق آخرین پایش بیش از چهار میلیارد و ۴۴۰ میلیون مترمکعب برآورد شد که نشان از افزایش یک میلیارد و ۴۵۰ میلیون مترمکعبی نسبت به زمان مشابه سال گذشته داشت. همچنین وسعت دریاچه با بیش از سه هزار و ۵۵ کیلومتر مربع، نسبت به سال گذشته ۳۵۸ کیلومتر مربع افزایش یافته است. اینها سبب شده که تراز فعلی دریاچۀ ارومیه با افزایش نیم متری نسبت به زمان مشابه در سال گذشته، عدد یکهزار و ۲۷۱ متر و ۶۴ سانتیمتری را تجربه کند و به کمترین فاصلۀ خود با تراز اکولوژیک دریاچه که یکهزار و ۲۷۴ متر است، برسد.
آمار و ارقام بالا زمانی قابل تاملتر میشود که بدانیم کشور در سالهای اخیر تحت شدیدترین تحریمها و فشارهای تروریسم اقتصادی قرار داشته است؛ اما با این وجود، احیای دریاچۀ ارومیه متوقف نشد و مشکلات مزبور، تنها سبب شد که زمان رسیدن به تراز اکولوژیک مورد نظر دولت، حدود دو سال به تعویق بیفتد. در این سالها اقدامات مهمی همچون «طرح انتقال آب زاب»، «زهکشی پایاب سد مهاباد»، «لایروبی رودخانهها» و پروژههای بزرگ اصلاح زراعت و باغبانی و نوع آبیاری آنها توسط دولت و به طور مشخص استانداری آذربایجان غربی در دستور کار قرار داشت.
رخداد بزرگ و ملّی اخیر در احیای دریاچۀ ارومیه، به قدری دارای اهمیت است که حتی سازمان ملل متحد نیز از آن به نیکی یاد کرده و آن را «الگویی الهامبخش برای تمام جهان» دانسته است. در این راستا «گری لوئیس»، مدیر برنامۀ محیط زیست سازمان ملل متحد -که پیشتر برای پنج سال نمایندۀ سازمان ملل در ایران بود- اظهار کرده است: «همانگونه که طی مدت خدمتم در ایران نیز گفته بودم، برای هر مشکل به وجود آمده از سوی انسان، راه حلی انسانی نیز وجود دارد. هنوز کارهایی برای انجام دادن باقی مانده است، اما آنچه اخیراً در دریاچۀ ارومیه رخ داده، الگویی الهام بخش برای همۀ ما است.». اینکه این اقدام شایستۀتحسین دولت را «سازمان ملل متحد» -که چندان هم با ما مهربان نیست- میبیند، اما رسانههای محلی و سراسری کشور، آنچنان که باید به آن نمیپردازند، واقعاً جای تامل دارد. قابل تاملتر آنکه در سال 1396 که «گری لوئیس» با انتشار تصویر هوایی از دریاچۀ ارومیه در حساب اینستاگرامی خود نوشت: «اخبار نگرانكنندهای از دریاچۀ ارومیه میرسد و سطح آب دریاچه به سرعت در حال كاهش است»، تیتر یک بسیاری از رسانههای محلی و سراسری کشور شد. بهراستی چه دلیلی برای ندیدن این اتفاق بزرگ و ملّی در کشور وجود دارد؟! رسانههای معاند که تکلیفشان با خودشان و با ما مشخص است: معاندند و باید فقط اخبار بد از ایران منتشر کنند! اما ما چرا به این اتفاق بزرگ و ملّی، آنچنان که شایستهاش است نپردازیم؟! شاید چون سال آخر دولت است و تمجید از دولت مستقر، فایدۀ چندانی نداشته باشد و چه بسا برای آیندۀ ما ضرر داشته باشد! شاید آن قدر غرق در بازیهای جناحی و سیاسی شدهایم که میترسیم اگر از احیای دریاچۀ ارومیه سخن بگوییم باعث افزایش وزن سیاسی رقیبمان شویم!
ای کاش درک کنیم که احیای دریاچۀ ارومیه یک رخداد «ملّی» است؛ چه آنکه نگارندۀ این سطور، چند سال پیش که به سیستان و بلوچستان -که خود سالهاست درگیر خشکسالی و بیآبی است- رفته بود، هموطنان نازنین و صبور آن سامان حال دریاچه را میپرسیدند و وقتی میگفتم حالش رو به بهتر شدن گذاشته است، لبخند شادی بر لبانشان مینشست؛ گویی حال و احوال «دریاچۀ ارومیه»ی شهر و استان ما، برایشان ذرهای با «هامون» شهر و استان آنها تفاوت ندارد و از احیای هر یک از این دو، به یک اندازه خوشحال میشوند. به راستی که برای تمام مردمان این سرزمین نیز همین طور است؛ اتفاقات خوبی را که در کشور رُخ میدهند، با خطکشیهای مصنوعی و سخیف جناحی و سیاسی و قومیتی و عقیدتی و محلی و ... مرزبندی نمیکنند. ای کاش ما اهالی رسانه نیز این اخلاق خوب را از مردم یاد بگیریم...!
رضا کدخدازاده/ روزنامهنگار و فعال رسانهای (ساکن ارومیه)
مدیر دفتر استانهای ستاد احیای دریاچه ارومیه گفت: میزان فعلی آب دریاچه ارومیه در مقایسه با کمترین میزان ثبت شده برای آن نزدیک به هشت برابر شده که افزایشی بسیار قابل توجه با تلاش های دولت تدبیر و امید به شمار میرود.