پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
صبح بر حسب قرارداد ساعت شش ما را بیدار کردند که به جشن برویم. ممتازالسلطنه برای ما بلیط تهیه کرده بود. به کالسکهچی خبر نرسیده بود. قدری معطل شدیم تا پیدا شد. شعاعالسلطنه و پسرش هم همراه ما آمدند. میرزا عبدالحسینخان میخواست خانم لهستانی و پسرش و خدمتکارش را همراه ما بیاورد. جا نمیشد و قبول نکردیم. بالاخره کالسکه دیگر گرفتند و رفتیم. جمعیت هنگامه بود. مردم از دیشب کنار خیابان جا گرفته بودند. پنجرهها همه پر بود. مردمان خیابان صندلی و نردبان همراه آورده بودند. سردارها و افواج و ... که میآمدند مردم هلهله میکردند.
باری قبل از ظهر برگشتیم. بعدازظهر حساب پولم را کردم و دیدم تقریبا چهار هزار فرانک بیشتر پول ندارم. ارباب کیخسرو منزل من آمد. نشستیم و صحبت کردیم. میرزا حسینخان و بعد انتظام آمدند. تفصیل مطالب را برای او گفتیم. او هم از طهران نقل کرد و میگفت: «مردم همه میدانند که دولت با این هیات مخالف است و کاری از پیش نخواهد رفت.» در چارهجویی و مسئله بیپولی گفتگو کردیم. بالاخره نظرمان بر این شد که باید مطالبه را تجدید کرد و ضمنا جمعیت را کم کرد. میرزا حسین خان، چون میل دارد به لندن و آمریکا برود بضاعت هم از خود دارد استعفا بدهد. انتظامالملک و مسیو پرنی هم به طهران بروند تا مخارج کم شود و اگر پولی رسید بیشتر بتوانیم اینجا توقف بکنیم.
اگرچه این ترتیب بر من خیلی ناگوار است. حالا ببینیم چه میشود. در هر حال این ترتیبی است که بعد از رسیدن پول باید مجری داشت و آن هم که معلوم نیست.
خلاصه بعد از شام بالای بام مهمانخانه رفته منظر پاریس را با چراغان و آتشبازی تماشا کردیم. باصفا بود. بعد هم در کوچهها گردش کرده تا دایره [میدان] شانزلیزه رفتیم. چراغانی پلاس دو لا کنکرد و شانزلیزه قشنگ بود. جمعیت هم خیلی زیاد بود، اما آن وجد و جست و خیز شب اعلان صلح نبود. چیزی که اسباب تعجب من است این است که در این همه جمعیت و رفت و آمد از دماغ هیچکس خون نمیآید. هیچ جا دعوا و کتککاری نمیشود. با وجود حال زنها هیچکس مزاحم هیچکس نمیشود. حقیقتا باتربیتاند و معنی امنیت این است.
منبع: یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: سخن، چاپ هفتم، ۱۳۹۸، صص ۱۶۸-۱۶۹.