arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۶۳۴۱۶
تاریخ انتشار: ۵۳ : ۱۹ - ۳۱ تير ۱۳۹۹
گزارشی تکان‌دهنده از قیام خونین سی‌ام تیر ۱۳۳۱؛

زنی جنازه کودکش را به مجلس رساند و به وکلا گفت: «فرزندم را از شما می‌خواهم»

در پشت کاخ دادگستری مردم به جمع جوانان پیوسته و شعار «زنده باد حضرت خلیل طهماسبی»، «ما آزادی استاد خلیل را می‌خواهیم» و شعار‌های «یا مرگ یا مصدق»، «مرگ بر حکومت قلدر قوام» در هوا طنین داشت. در این ضمن از طرف نظامیان به صف مردم شلیک شد و چند نفر زخمی و کشته شدند... زنی که فرزند هشت‌ساله‌اش در دستش بود، کشته شده خود را به مجلس رسانید و جلوی وکلا و رئیس مجلس را گرفت خود را می‌زد و به زمین می‌مالید گریه می‌کرد و موی سر را پریشان نموده و می‌گفت: «فرزندم را از شما می‌خواهم. طفل هشت‌اسله من چه گناهی کرده؟!»
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: دوشنبه، سی‌ام تیر ۱۳۳۱، روزنامه شاهد، ارگان حزب زحمتکشان ملت ایران، به مدیریت مظفر بقایی نماینده دوره هفدهم مجلس شورای ملی دو خبرنگار خود را به نام‌های صادق و علی به قلب ماجرا فرستاد تا آن‌چه را که رخ می‌دهد از نزدیک تماشا و برای خوانندگان خود گزارش کنند. این دو خبرنگار هم به دل حادثه زدند و هرچه را دیدند، به قلم آوردند، گزارش آنان که فردای آن روز در شاهد منتشر شد به این شرح بود:


صفیر گلوله در آسمان تهران خون در عروق آدمی به جوش می‌آورد، مسلسل فریاد می‌کشید و به خون می‌ریخت و از مرگ خبر می‌داد، رگبار مسلسل می‌گفت: «مرگ، مرگ» و صدای رسای هزاران زن و مرد جواب می‌داد «یا مرگ یا مصدق».
صبح دیروز [دوشنبه ۳۰ تیر ۱۳۳۱]پس از انقلاب مشروطیت تهران شاهد انقلاب دیگری بود؛ زن و مرد، پیر و جوان، دختر و پسر، کارگر و کاسب، دانشجو و دانش‌آموز همه دست از کار کشیده بودند و به آرامش و متانتی که شعله‌های خشم در بطون آن زبانه می‌کشید خیابان‌ها را مملو کرده بودند.

در دانشگاه
دانشجویان و دانش‌آموزان، این فرزندان رشید ملت با اعلام قبلی در خانه خود اجتماع کردند! از صبح دانشگاه مملو از دانشجویان و دانش‌اموزان بود، ولی حکومت‌نظامی مانع می‌شد که همه دانشجویان به سمت دانشگاه حرکت کنند، ولی با این وصف اکثر دانشجویان در محیط دانشگاه جمع شده و به اتفاق از خیابان شاه [جمهوری]به سمت یوسف‌آباد حرکت کردند. نظم و ترتیب و شعار‌های کوبنده دانشجویان به کلی راه بهانه‌جویی نظامیان را گرفت. دانشجویان با هیجان فریاد می‌زدند: «مرگ بر حکومت قوام»، «ملت ایران دیکتاتوری سیاه را محکوم می‌کند»، «زنده باد مصدق».
در چهارراه یوسف‌آباد عده‌ای از دانشجویان به سمت خیابان اسلامبول حرکت کرده و عده زیادی به سمت حسن‌آباد. مردم به صفوف دانشجویان پیوسته و پس از نطق‌ها و شعار‌های «ما مصدق می‌خواهیم»، «مرگ بر قوام» به سمت پارک‌شهر و کاخ دادگستری حرکت کردند. در پشت کاخ دادگستری مردم به جمع جوانان پیوسته و شعار «زنده باد حضرت خلیل طهماسبی»، «ما آزادی استاد خلیل را می‌خواهیم» و شعار‌های «یا مرگ یا مصدق»، «مرگ بر حکومت قلدر قوام» در هوا طنین داشت. در این ضمن از طرف نظامیان به صف مردم شلیک شد و چند نفر زخمی و کشته شدند.
مردم خشمگین شدند و باز به خاطر نمایندگان خود آرامش را رعایت کردند. در سه‌راه سپه نظامیان به کودکان چند صد نفری حمله بردند. این کودکان همه با هم می‌خواندند: «.. آمده. آمده... قوام دهن‌دوز آمده»، «یا مرگ یا مصدق». جمعیت از طرف بازار به سمت میدان سپه حرکت کردند. یکی از کشته‌شدگان را در تابوت نهاده و فریاد می‌کشیدند «یا مرگ یا مصدق». جمعیت تا میدان سپه بدون هیچ نوع برخوردی رسیدند و، چون به سمت لاله‌زار حرکت کردند از طرف نظامیان شلیک شد و چند نفر دیگر کشته شدند که از این کشته‌شدگان سه نفر به دست مردم افتادند، هر سه نفر را مردم روی دست بلند کردند و فریاد انتقام می‌کشیدند و با سنگ و کلوخ به تانک حمله می‌بردند و تانک هم بی‌دریغ مردم را به زیر می‌گرفت و می‌رفت. گلوله صفیرزنان از سر و سینه و پهلوی مردم می‌گذشت. زنان و مردان و بچه‌ها شیون می‌کشیدند و فریاد می‌کشیدند «یا مرگ یا مصدق»، «مرده باد قوام خون‌خوار»، «مرگ بر نوکران انگلیس».

قوام فراری شده
در این بین مردم سگی را عینک زده و در گاری سوار کردند و دسته‌جمعی می‌خواندند: «قوام فراری شده سوار گاری شده» مردم در خیابان‌ها موج می‌زدند و فریاد می‌کشیدند و سینه خود را آماج تیر جان‌شکار نظامیان قرار می‌دادند. مردم کشته‌شدگان را به خانه آیت‌الله کاشانی و از آن‌جا به جلوی مجلس حرکت دادند.

تانک‌ها و مردم
خیابان‌های لاله‌زار، اسلامبول، میدان سپه، خیابان سعدی، بهارستان، سرچشمه و سه‌راه ژاله [شهدای کنونی]، مخبرالدوله، مبدل به سربازخانه شده بود. تانک‌ها غرش‌کنان از این طرف به آن طرف در حرکت بودند. جیپ‌ها با مسلسل مردم را درو می‌کردند. در همه شاه‌راه‌ها و چهاراراه‌ها توپ و مسلسل مستقر بود. یورش به مردم شروع شد.
قیافه‌های خشمگین مردم به خوبی از درجه نفرت و انزجار آنان از اعمال حکومت‌نظامی حکایت می‌کرد. در میدان سپه مردم با سنگ و چوب به تانک‌ها حمله بردند و سربازان را مورد خطاب قرار داده فریاد کشیدند: «سربازان _. افسران ما پیش می‌آییم، سینه‌های ما آماده تیر‌های شماست تا وجدان شما چه بگوید» از حمله مردم و غضب و هیجان مردم تانک‌ها از حرکت ایستادند و سربازان شروع به گریه کردند. مردم تانک‌ها را اشغال و پیراهن خونی یکی از کشته‌شدگان را بر بالای تانک به اهتزاز درآوردند و آن عده از افسران و سربازان را که جانب مردم را رعایت کرده بودند غرق بوسه ساختند و فریاد می‌کشیدند: «پیروزی با ماست»، «ملت پیروز می‌شود»، «ما انتقام خود را از مسببین این کشتار خواهیم گرفت» و در این ضمن مردم از سمت خیابان اکباتان فریاد می‌کشیدند: «مرگ بر افسران جیره‌خوار» و نسبت به بعضی مقامات غیرمسئول نیز اظهاراتی می‌کردند.

جنایت جنایت
مردمی که از خیابان «برق» از کوچه «سرتخت» وارد خیابان اکباتان می‌شدند، مردمی که از پامنار به مجلس حرکت می‌کردند، مردمی که از خیابان سعدی به سمت مجلس می‌رفتند به گلوله بسته شدند.
ملت را در خیابان اکباتان محاصره کردند، در خیابان اکباتان دو عدد جیپ مال شهربانی در حرکت بودند که مردم آن را گرفتند و جیپ را برگردانده تیر‌های آهنی آن خیابان را روی جیپ قرار دادند و پشت آن سنگر گرفتند و تانک را مورد حمله قرار دادند از پشت سر یک کامیون پاسبان و نظامی سر رسیدند و مردم را در محاصره قرار دادند و یک عده ۳۰ نفری را در جلوخان وزارت فرهنگ به گلوله بستند و پاسبان‌ها و نظامی‌ها یکی یکی را گلوله‌باران می‌کردند.
قهرمان کشتار افسران سوار شهربانی مخصوصا یک ستوان‌یک دارای قد کوتاه، چاق و سبیل‌دار بود.
مردم «مرده باد قوام» گویان به خیابان سعدی هجوم آوردند در حالی که نعش‌های مردم بی‌گناه کنار هم دیده می‌شد مردم یکی یکی نعش‌ها را در آغوش گرفته و به سربازان و افسران می‌گفتند: «به خاطر چه کسانی برادران خود را می‌کشید؟»
افسران و سربازان سر‌ها را به زیر می‌انداختند. مردم آن‌ها را به همکاری با ملت دعوت می‌کردند.
علیه مقامات غیرمسئول مردم از هر طرف گلوله‌باران می‌شدند و بی‌سد کشته شدند، چشم‌ها سیاهی می‌رفت، گلوله‌ها صفیرزنان هوا را می‌شکافت سرنیزه‌ها شکم‌ها را می‌درید، سینه‌ها را پاره می‌کرد.
مردم با منتهای خشم و غضب در خیابان‌ها حرکت می‌کردند و فریاد می‌کشیدند: «مرگ بر قوام و حامیان او» و بعضی به پارک‌شهر حمله بردند پرده مجسمه شاه را آتش زدند و مجسمه را با سنگ آزار رساندند و همان‌ها به عکاسی «خادم» در چهارراه حسن‌آباد رسیدیند شیشه عکاسی را شکستند و عکس‌های سلطنتی را بیرون آوردند. از ساعت ۱۲ پیروزی مردم حتمی شد، همه سرباز‌ها مرعوب شدند و در برابر ابراز احساسات مردم مقاومت نمی‌کردند بیش‌تر افسران و سربازان یا مردم گریه می‌کردند، ولی فرماندهان جلوی مجلس همچنان به کشتار مردم مشغول بودند.

اتومبیل شاه‌پور حمیدرضا جوانی را زیر گرفت
اتومبیل شماره ۴۸۸۰ ط. ۲۹ که شایع شده بود شاه‌پور حمیدرضا با عجله از ژاله [شهدای کنونی]به سمت کاخ حرکت می‌کرد و از اول خیابان سپه‌سالار جوان دوچرخه‌سواری را زیر گرفت و تا چهارراه مخبرالدوله رفت که سرباز‌ها جلوی اتومبیل را گرفته و کشته را از زیر اتومبیل بیرون کشیدند.

جیپ‌های جهنمی
جیپ شماره ۱۸۵ و ۶۸۴ شهربانی با مسلسل مردم را درو می‌کردند به طوری که مردم از این دو جیپ هراسان بودند از تانک نمی‌ترسیدند و این دو جیپ شاید تقریبا بیش از ۲۰ نفر را کشته است.

کامیون‌های خو‌ن‌بار
به وسیله کامیون‌های ارتشی و یک اتومبیل شرکت تلفن مجروحین و کشته‌شدگان به بیمارستان برده می‌شدند، از آن‌ها خون می‌رفت.

یک مشت خون
یکی از هزاران مردم خشمگین از خون کشته‌ای مشت خود را پر کرده فریاد می‌کشید: «مسئول ریختن این خون‌های داده‌شده را باید به دار کشید، ما انتقام خود را خواهیم گرفت».

آدم‌کش معروف
سرهنگ قربانی معروف به قدری در این جنایت بی‌شرمی می‌کرد که حد ندارد. این سرهنگ با دست خودش ۲۰ نفر را کشت.

انتقام انتقام
در ساعت ۱۲ فریاد «انتقام» مردم شدت گرفت و مردم می‌خواستند هرکسی را که با احساسات اراده می‌کند خورد کنند.
در همه جا مردم جمع شده و تصمیم به انقلاب داشتند. مردم فریاد می‌کشیدند، اگر تا ساعت ۵ قوام جنایتکار به دست قانون عدالت سپرده نشود تهران را در آتش می‌سوزانند.
مردم تصمیم داشتند خانه‌های نوکران انگلیس را آتش بزنند.

افسران خائن به ملت
مردم با حرارت افسران خائن را نشان می‌کردند و به آن‌ها پیام انتقام می‌دادند. جز سرهنگ قربانی جنایتکار، سرهنگ گیلانشاه برادر سرتیپ گیلانشاه معاون رزم‌آرا، سرهنگ غفاری و ستوان‌یک فاطمی نیز مورد تنفر و خشم و غضب ملت قرار گرفتند، ستوان‌یک سوار با نشانه‌ای که ذکر شد ستوان یک پیاده مامور کوچه نکیسا دارای قد کوتاه و چشم درشت و دو نفر مسلسل‌چی‌های جیپ شماره‌های ذکرشده نیز از کشتارکنندگان مردم بی‌گناه بودند.
سرهنگ قهرمانی جانی قهرمان کشتار مردم بیش از ۵۰ نفر را هدف گلوله قرار داد. بیوک صابر و عباس شاهنده مردم را هدف گلوله قرار می‌دادند بیوک صابر از پشت میله‌های مجلس مهندس حسیبی را مورد حمله قرار داد. در مخبرالدوله سرگرد صیرفی بود و با بی‌سیم خوش‌رقصی خود را به عرض رساند. سرگرد دانشور خیابان ناصرخسرو را به عهده داشت، سرگرد صفایی ساعت ۱۱ و نیم از مجلس فشنگ خواست. سرگرد جهانسوز فرمانده تانک الف. –‌ی بود، سرهنگ گیلانشاه سردسته یکی از هم‌طرازان افسران جانی دیگر بود.

از مجلس چه خبر؟
[و، اما گزارش خبرنگار ما شریعتمداری که در مجلس حاضر بوده ملاحظه بفرمایید:]ساعت ۸ و نیم میدان بهارستان مملو از جمعیت بود تانک‌ها و زره‌پوش‌ها در وسط خیابان و مردم آرام فقط گاهی ابراز احساسات نسبت به دکتر مصدق پیشوای ملت می‌کردند اولین صدای تیر به روی هوا شنیده شده آقای سرهنگ قربانی از نزدیک پمب‌بنزین تلفنی می‌زند با عجله برگشته با شلیک تیر به هوا فرمان حمله صادر شد. شلیک تیر و مسلسل از گارد نگهبانی مجلس شروع شد به این معنی عده‌ای از سرباز‌ها از پشت‌بام و شیروانی به مردم شلیک کردند این جریان وکلا را سخت عصبانی و مهندس حسیبی در صدد برآمد که کسی را که فرمان تیراندازی داده بشناسد کارمندان مجلس عموما گواهی دادند که تیراندازی از طرف گارد مجلس شروع شد.

جلسه وکلای طرفدار نهضت
از صبح زود وکلا در مجلس گرد آمده و همین که صدای تیراندازی بلند شد وکلا شرحی به رئیس مجلس نوشته و خواستند که جلسه علنی مجلس برای ساعت ۱۲ تشکیل شود.
تا این ساعت تیراندازی در حوالی مجلس زیاد شدید نبود جلسه وکلا در حوضخانه تشکیل همه بودند و عصبانی فریاد اعتراض بلند بود. دکتر بقایی فریاد می‌کشید که «دستور تیراندازی را کی به مردم بی‌پناه داده؟ چرا مردم را گلوله‌باران می‌کنند؟ دستوردهنده باید مجازات و محاکمه شود. انتقام خون بی‌گناهان را از خائنینی که به روی ملت فرمان شلیک داده‌اند خواهیم گرفت.» فریاد اعتراض به قدری شدید بود که صدای آن‌ها کاملا در خارج منعکس بود. مکی و سیدجوادی، نادعلی کریمی خلخالی، مهندس حسیبی مرتبا فریاد می‌کشیدند و بعضی از وکلا از تاثر گریه می‌کردند و سه نفر از وکلا تلفنی با دربار رابطه پیدا کرده‌اند.

ملت موفق شد
همین که مذاکرات تلفنی قطع شد و از پله‌ها سرازیر شدند، زنی که فرزند هشت‌ساله‌اش در دستش بود، کشته شده خود را به مجلس رسانید و جلوی وکلا و رئیس مجلس را گرفت خود را می‌زد و به زمین می‌مالید گریه می‌کرد و موی سر را پریشان نموده و می‌گفت: «فرزندم را از شما می‌خواهم. طفل هشت‌ساله من چه گناهی کرده؟!» در این وقت وکلا و جمعیت شروع به گریه کردند. نادعلی کریمی چنان سر و صورت می‌زد و فریاد می‌کشید که از حال رفت.
کارمندان مجلس به امام [سید حسن امامی]رئیس اعتراضات شدید می‌نمودند حتی مسبب این جنایات را او می‌دانستند. افراد داخلی و خبرنگاران حزن‌آورترین صحنه‌ها را دیدند واقعا نمی‌شود این صحنه رقت‌آور را به رشته تحریر درآورد و مجسم نمود. امام [سید حسن امامی]به طرف سعدآباد حرکت کرد هنوز از مجلس خارج نشده که در خیابان گرفتار سیل خشم و غضب مردم شد و فورا خود را به مجلس رسانید. ساعت ۱۱ و ربع جلسه اقلیت شدیدا متشنج بود فریاد مهندس حسیبی و دکتر بقایی و سایر وکلای ملی شنیده می‌شد که می‌گفتند: «قوام باید محاکمه شود، اگر قوام برکنار و محاکمه نشود ما کفن پوشیده قیام می‌کنیم.»

مردم پیروز شدند
سپس جمعیت به طرف میدان بهارستان سرازیر و وکلای ملی را صدا می‌کردند. مهندس حسیبی در میان جمعیت حاضر شد و گفت: «برادران عزیزم. سلامت ما در سکوت شما است. شما جان‌بازی کرده‌اید، اکنون موقع سکوت است. دو ساعت دیگر ساکت باشید. آرامش را حفظ می‌کنند خبر پیروزی و موفقیت شما می‌رسد.»
آقای خسرو قشقایی، نماینده رشید جنوب، گفت: «امروز ملت ایران عزادار است همه باید سکوت بکنیم و در مقابل شهدای وطن سر تعظیم فرود آوریم. تا یک ساعت دیگر خبر پیروزی و فتح ملت می‌رسد ما انتقام خون شهدار را از خائنین خواهیم گرفت من متاسف هستم که این اسلحه و مهمات که باید به روی دشمن انداخته شود به طرف مردم شلیک می‌شود، ولی برادرانم این‌ها سربازند و مجبورند اطاعت روسای خود را بکنند، ولی باید عاملین و دستوردهندگان این کشتار خونین به مجازات برسند و ما نخواهیم گذاشت از کیفر ملت مصون بمانند.»
آقایان مکی و سایر وکلای ملت هریک چند کلمه‌ای با مردم صحبت کردند.

پنج ونیم بعدازظهر پیروزی ملت اعلام شد
در این ساعت قریب پنجاه هزار جمعیت در میدان بهارستان گرد آمده شعار و پرچم‌های احزاب ملی، حزب زحمتکشان ملت ایران و حزب ایران و مجمع در اهتزاز بود. مردم با بی‌صبری منتظر نتیجه بودند که در این ساعت آقای مهندس رضوی پای تلفن حاضر و شاه فرمودند که «خواسته ملت انجام و قوام معزول گردید.» این خبر با سرعت برق به فضای بهارستان رسید که فریاد سرور و کف زدن جمعیت به آسمان بلند و این سرود دسته‌جمعی را می‌خواندند: «قوام مرد – به جهنم – قوام مرد – به جهنم. زنده باد مصدق – پاینده باد ایران»

و اما رفقا؟!
توده‌ای‌ها که روز قبل خود را از جریان ملت کنار دیدند دیروز [دوشنبه ۳۰ تیر ۱۳۳۱]به هر ترتیب بود خود را وارد معرکه کرده و همین‌ها که در دوره حکومت و زحمات شبانه‌روزی دکتر مصدق شدیدترین تهمت‌ها را بر ملت می‌زدند امروز وقتی دیدند همه مردم پشتیبان مصدق هستند و شعار «یا مرگ یا مصدق» آنان کاخ دیکتاتوری را به لرزه درآورده خود را طرفدار مصدق جا زده و بعضی‌ها رندانه به دستور رهبران انگلیسی خود از پشت به مردم خنجر می‌زدند و اخلال می‌کردند. این هم هماهنگی و رسوایی آن‌ها!
مردم در خیابان‌ها دمونستراسیون [تظاهرات] عظیمی ترتیب دادند و عکس دکتر مصدق و آیت‌الله کاشانی و دکتر بقایی در میان مردم با احساسات شدید دیده می‌شد.
مردم فریاد می‌کشیدند: «ملت پیروز شد» و با شعار‌های «زنده باد رهبران ملی»، «زنده باد مصدق قهرمان پیروز و رهبر خردمند خاورمیانه» و هنوز ابراز احساسات ادامه دارد...

نظرات بینندگان