arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۶۵۸۷۲
تاریخ انتشار: ۵۳ : ۲۳ - ۱۲ مرداد ۱۳۹۹

یادداشت‌های ناصرالدین‌شاه شنبه ۱۲ مرداد ۱۲۶۸؛ رهاورد شاه قاجار از سفر سوم فرنگ: ده واگن خوب برای خودمان و ده واگن برای مردم خریدیم

عجب راه‌آهنی! در دنیا دیگر این‌طور راه‌آهن نمی‌شود، خیلی کوچک و ظریف لطیف است. رئیس این راه... آمد و معرفی شد. بسیار مرد معقول نجیب درستی بود... واگن‌های کوچک مقبول برای بزرگان و اعیان و پوبلیک [عموم]دارد. لکوموتیو‌های کوچک دارد خیلی راحت است. هر طور بخواهند تند و یواش می‌رود از همه جور راه‌آهنی این بهتر است. برای طهران این‌جور راه‌آهن خوب بود. فورا با بالوا و رئیس این راه حرف زدیم و چهار فرسنگ از این راه با ده واگن خوب برای خودمان و ده واگن برای مردم خریدیم که خود این رئیس، آدم و کمپانی روانه طهران نماید، هر جا بگوییم بکشند و مراجعت نمایند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

رهاورد شاه قاجار از سفر سوم فرنگ: ده واگن خوب برای خودمان و ده واگن برای مردم خریدیم

امروز باید برویم اکسپوزسین [منظور نمایشگان بین‌المللی ۱۸۸۹ پاریس است - انتخاب]. ناهار مختصری خوردیم و سوار شده راندیم برای اکسپوزسین. امین‌السلطان سینه‌اش درد می‌کرد و احوالش خوب نبود نیامد. مجدالدوله، بالوا، جنرال با ما توی کالسکه نشسته بودند. از در‌های اکسپوزیسیون گذشتیم و دور شدیم، پرسیدم: «چرا این‌قدر دور می‌رویم؟» گفتند: «راه‌آهنی مخصوص برای اکسپوزیسیون ساخته‌اند که دور اکسپوزیسیون می‌گردد، هرجا بخواهند می‌ایستند پیاده می‌شوند مردم می‌روند می‌گردند و دوباره می‌آیند به راه‌آهن.» برای نشستن به آن راه را دور کردیم، همین‌طور آمدیم تا از یک در اکسپوزیسیون که نزدیک به راه‌آهن بود داخل شده، پیاده شده، رفتیم به گار [ایستگاه راه‌آهن]. گار کوچکی بود، رفتیم توی واگن، عجب راه‌آهنی! در دنیا دیگر این‌طور راه‌آهن نمی‌شود، خیلی کوچک و ظریف لطیف است. رئیس این راه که اسمش این است: Decurille، آمد و معرفی شد. بسیار مرد معقول نجیب درستی بود. از این رایل [ریل] به آن رایل پنج وجب است. واگن‌های کوچک مقبول برای بزرگان و اعیان و پوبلیک [عموم] دارد. لکوموتیو‌های کوچک دارد خیلی راحت است. هر طور بخواهند تند و یواش می‌رود از همه جور راه‌آهنی این بهتر است. برای طهران این‌جور راه‌آهن خوب بود. فورا با بالوا و رئیس این راه حرف زدیم و چهار فرسنگ از این راه با ده واگن خوب برای خودمان و ده واگن برای مردم خریدیم که خود این رئیس، آدم و کمپانی روانه طهران نماید، هر جا بگوییم بکشند و مراجعت نمایند.
خلاصه راه‌آهن حرکت کرد. مدتی با راه‌آهن رفته آن‌جا که سکسیون‌های [شعبه، قسمت] دول است پیاده شده داخل آن‌ها شدیم. سکسیون روس، یونان، سربی، ژاپن، آنام، سیام. در سکسیون قسمت ژاپونی خیلی چیز خریدم؛ از چینی‌های کار ژاپن و اسباب‌های دیگر. ژاپنی‌ها در صنایع خیلی ترقی کرده‌اند، چیز‌های نفیس داشتند. اغلب ژاپنی‌ها هم فرانسه حرف می‌زدند. سکسیون مارک [مراکش]، آل‌جر [الجزایر]، مصر، اسباب شامات را هم دیدیم. پسر عرب مارکی دیده شد که لباس عربی پوشیده خیلی خوشگل بود، به عینه فرنگی‌ها بود. کوچه ساخته بودند مثل کوچه‌های مصر به وضع مشرقی، آدم که آن‌جا راه می‌رفت مثل این بود که در کوچه‌های مصر راه می‌رفت. پیاده از توی کوچه رفتیم. خراد [خراط] مصری پای‌برهنه نشسته خرادی [خراطی] می‌کند. دکان‌های دیگر به عینه مصر ساخته‌اند و چیز‌های دیگر می‌فروشند.
از آن‌جا گذشته داخل اکسپوزه ایرانی شدیم. یکی از فرنگی‌ها که اسمش این است: [جای اسم خالی است]، از ما اجازه خواسته بود که اسباب‌های ایران را خودش در این‌جا اکسپوزه کند [به نمایش درآورد]. ما هم اجازه دادیم. حالا او، مسیو لُمر موزیکانچی باشی ما و موسیو ریشار معروف به شراکت این‌جا را درست کرده‌اند. داخل شدیم، لُمر، آن فرنگی و ریشار بودند. جای وسیع خوبی بود. با اسباب‌های ایرانی، از قالی‌های خوب و سایر چیز‌های دیگر مزین کرده خوب درست کرده زینت داده بودند. آن‌جا را هم گردیدیم. یک سمت این‌جا تمام اسباب‌های ریشار بود. مسیو ریشار از چهل سال قبل الی حال که در ایران بوده است اسباب‌های کهنه ایران را از قبیل: چینی کهنه، کاشی‌های کهنه امام‌زاده‌ها و کاشی شکسته‌هایی که از شهرری بیرون آمده، سکه‌های کهنه قدیم، نقاشی‌های قدیم، همه جور اسباب قدیم از شکسته و درست از دست دلال ملال‌ها و سایر ایرانی‌ها خریده یا به او بعضی تعارف داده‌اند، همه را جمع کرده تمام این اسباب را البته بیش از هزار تومان خرج نکرده که پیدا و جمع کرده است، حالا این اسباب‌ها را آورده است این‌جا یک انگلیسی این اسباب‌ها را از او برای موزه لندن به هشت هزار لیره که سی هزار تومان پول ایران باشد خریده این‌جا گذاشته است که اکسپوزیسیون تمام شود ببرد. الحق ریشار خوب این اسباب‌ها را جمع کرده و این‌جا چیده است. او از روی میل فروخته، این هم با کمال منت خریده است. از جمله اسباب‌ها دو گلدان کاشی یعنی چینی قدیم که شبیه است به کاشی فروخته است یک جفت را به هشتصد لیره. ریشار وقتی که در طهران مسلمان شد زنی در طهران گرفته، یک پسری از او دارد که این‌جا همراهش بود. او را دیدم ایرانیِ صرف است و خیلی شبیه است به محمد پشندی فراش‌خلوت.
لُمِر یک خواننده هم با خودش آورده، گویا آدمش باشد. مردکه گردن‌کلفت از آن کهنه‌مشهدی‌های طهران است. سرداری سرمه لاکی تنش کرده بود و آن‌جا ایستاده بود. دیدمش این‌جا‌ها می‌خواند و خیلی الواط است. گویا سابق بر این، این را پیش اسماعیل بزاز دیده بودم.
خلاصه آن‌جا هم قدری گردش کردم و آمدم بیرون، سوار کالسکه شده یعنی سوار راه‌آهن شدیم و یک راست آمدیم زیر برج ایفل، آن‌جا پیاده شدیم و رفتیم طرف پله‌ای که می‌رود بالای برج، آن‌جا که رسیدم خیلی اصرار کردند که از آسانسور بالا بروم قبول نکردم و از پله‌ها بنا کردم به بالا رفتن، اگرچه پله‌ها را خوب ساخته‌اند که راحت بالا می‌رود، اما آن بالا سر آدم گیج می‌خورد؛ چراکه تمام این برج مشبک است و از آهن، زیر پای آدم و اطراف تمام پیدا است. آدم که نگاه می‌کند سرش گیج می‌خورد. هر طور بود یواشی یواشی به راحت بالا رفتیم. اشخاصی که از فرنگی‌ها همراه بودند بالوا بود و جنرال، مسیو برژه که یکی از روسای همین اکسپوزیسیون است. ایرانی‌ها مجدالدوله، امین‌خلوت، اکبرخان، احمدخان، ادیب‌الملک، عزیزخان، آقادایی، حاجی آقا بودند، سیصد و پنجاه‌ودو پله است از پایین تا بالا، حقیقا خیلی کار کردم. هیچ‌کس، یعنی خیلی کم از پله‌ها بالا می‌آیند. رسیدیم به مرتبه [طبقه]اول، از پایین هیچ معلوم نمی‌شود که این‌جا این‌قدر جا است، بالا که می‌آید می‌بیند معرکه است. این مرتبه اول دومرتبه است، یک غلام‌گردش [راه‌رو] دارد. دور تا دور از آن چند پله می‌خورد می‌آید بالا آن‌جا دیگر تمام اطاق است و مهمان‌خانه، اما تمام با آهن. چهار رستوران که مهمان‌خانه باشد دارد که هر کدام یک عمارت بزرگ عالی است که در اطاق وسط آن دویست نفر آدم شام می‌خورد. اطاق‌های کوچک هم در اطراف دارد، تمام با مبل و صندلی، چراغ‌های الکتریستیه، میز‌های متعدد برای خوردن غذا. یک رستوران آن‌ها به اسم روس است که چند نفر روسی هم آن‌جا بود. یک رستوران هم به اسم انگلیس دارد. دو رستوران دیگر هم دارد به اسم خود پاریس، تمام این‌جا‌ها را گردش کردیم و اطاق‌ها و تالار‌ها را دیدم. به قدر دو هزار نفر جمعیت در این بالا بود. باز هم متصل می‌آمدند می‌رفتند بالا، برمی‌گشتند. آشپز‌های زیاد متعدد پاکیزه تمیز این مهمان‌خانه‌ها دارد. خدمتکار‌های خوشگل خوب دارد، با لباس‌های خوب، میوه‌های خوب دارد، دکان دارد، تلفن دارد، تلگراف دارد. در مرتبه بالاتر از این‌جا روزنامه فیگارو چاپ می‌کند. جای عالی است. دیگر چقدر صفا دارد این بالا، تمام شهر و اکسپوزیسیون، خیابان‌ها، کوچه‌ها و همه جای شهر پیدا بود. مثل یک نقشه بود که شهر پاریس را در یک نقشه جلو آدم گذارده بودند. به قدری باصفا بود که آدم میل نمی‌کرد از آن‌جا پایین بیاید. یکی از اطاق‌های کوچک پهلوی رستوران را خلوت کرده میزی چیدند. رفتیم نشستیم برای ناهار، مجدالدوله، امین‌خلوت، اکبری، بالوا، جنرال مهمان‌دار و بروژه پهلوی ما نشستند و شروع کردیم به ناهار خوردن.
ناهاری خوردیم و بعد برخاسته آمدیم پهلوی یک آسانسور که می‌رفت مرتبه دویم. خیلی اصرار کردند که بروم با آسانسور بالا بروم، هیچ قبول نکردم. یک دسته توی آسانسور نشسته رفتند بالا، تماشا کردیم. یک قدری هم گردش کرده از همان راهی که رفته بودیم بالا برگشته آمدیم پایین. «پادشاه سیاه هم آمده بود بالا رفته بود تا مرتبه سیم از آن‌جا مراجعت کرده، وقتی که ما ناهار می‌خوردیم از جلوی ما آمد رد شد تند رفت پایین»
یک دو سکسوین کوچک دیگر هم رفتیم و بعد سوار کالسکه شده آمدیم منزل.
امشب در خانه وزیر امور خارجه، اسپولر، به شام مهمانیم. در ساعت هشت سوار کالسکه شده امین‌السلطان، بالوا، جنرال پهلوی ما نشسته راندیم مجدالدوله، امین‌خلوت، نظر آقا، وزیر صنایع بودند. راندیم رسیدیم به عمارت وزارت خارجه که در که‌دُرسه واقع است. عمارت را چراغان کرده بودند. موزیکانچی و سرباز و تشریفات و تجملات همان‌طوری که در خانه کارنو و صدراعظم در بیرون اطاق ایستاده بودند حاضر بودند. از جلوی آن‌ها گذشته داخل عمارت شدیم. عمارت بسیار عالی است که در عهد لویی فیلیپ در چهل سال پیش ساخته‌اند. تالار‌های خوب، اطاق‌های تو در تو، مزین با مبل، چراغ‌ها دارد. خیلی عالی است. زن صدراعظم جلو آمد. دست دادیم. زن‌های دیگر که بودند معرفی شدند.
داخل اطاق شام شدیم. اطاق شام تالار بسیار عالی بود و طولانی. میز بزرگ مفصل چیده بودند. چون وزیر خارجه زن ندارد و هیچ زن نگرفته است، زن صدراعظم صاحب‌خانه شده بود. بازو به بازوی او داده سر میز آمدیم و نشستیم. مهمان‌های امشب به قدر یکصدوبیست نفر بودند، مهمان‌های شبِ خانه صدراعظم و کارنو بودند، به علاوه جمعی دیگر هم زیادتر دعوت شده بودند. دست راست من زن صدراعظم نشسته بود و پهلوی او شاهزاده ژاپن، دست چپ من مادام کنستان وزیر داخله، زیر دست او رئیس پارلمنت، و زیر دست رئیس پارلمنت مادام دوکری وزیرمختار فرانسه که در وین است و این روز‌ها به پاریس آمده. سایرین هم جا‌های خود نشسته بودند. شام خوبی خوردیم تمام شد.
خیلی خوب است که این‌جا‌ها نطق و خطبه ویسکور و تست این‌ها هیچ نیست و آسوده‌ایم.
بعد از شام برخاستیم آمدیم به اطاق‌های دیگر راه رفتیم و مدتی گردش کردیم. مهمان‌های زیاده از سفرای خارجه، وزرا جنرال‌ها، زن‌های آن‌ها مهمان بودند، به سواره تمام آمدند جمعیت زیادی شده بود. زن‌های خوشگل هم امشب خیلی بودند. در تالار دیگر یک تماشاخانه موقتی دستی مخصوص ما درست کرده بودند. صندلی زیادی گذارده بودند، رفتیم آن‌جا نشستیم زن‌ها تماما پشت سر ما نشسته بودند. در طرفین ما هم صدراعظم و امین‌السلطان، سفرای خارجه تماما، شاهزاده ژاپنی ننس‌پاب، ایرانی‌ها نشسته بودند. شاهزاده آنامیت بود. همه جا‌به‌جا شدیم. پرده بالا رفت، جای کوچکی بود. یک دسته موزیکانچی نشسته بود. خوب ساز می‌زدند. بازی ماه را درآوردند که یک مرد کر گنگ بدگلی با ماه عشق‌بازی می‌کرد و از دور ماه را می‌بوسید. یک زنی که خوشگل بود از اهل ایطالیا و مالان بود و بازیگر بود آمد و خیلی با این کر گنگ حرکات غریب عجیب کرد. عشق‌بازی‌های مقبول کردند. رقاص و عملجات این‌جا را از اپراکینگ آورده‌اند. بعد بازی‌های دیگر درآوردند، رقصیدند، ساز زدند، خیلی خوب بود و تماشا داشت، اما خیلی طول کشید. با وجودی که یک در را به خواهش من باز کرده بودند باز اطاق خیلی گرم بود. اگرچه در باز بود، اما گرما بود. از باز کردن این یک در خانم‌ها که لباس رسمی سینه‌باز پوشیده بودند خیلی دلتنگ بودند، یعنی این‌طور از حالت‌شان به نظرم آمد. اما باز خودشان را باد می‌زدند.
خلاصه یک ساعت از نصف شب گذشته بود که بازی تمام شد. چون دیر تمام شد و من خسته بودم دیگر زیاد معطل نشدم، زود برخاسته سوار کالسکه شده آمدیم منزل خوابیدیم.
قاسم‌خان گروسی پسر زین‌العابدین‌خان گروسی که مدتی در پاریس بوده زبان فرانسه هم می‌داند چند سال قبل پایش شکسته و بد جا انداخته‌اند آمده است این‌جا که دوباره پایش را بشکند و از نو جا بیندازد.
عزیزالسلطان [ملیجک دوم] این‌جا جمعی با خودش دارد و بازی می‌کند، مثل طهران بازی می‌کند، از جمله پسر میرزا احمد است، پسر شاهزاده ابراهیم میرزا است، جمعی دیگر، احوالش هم خیلی خوب است.
این‌جا هندوانه خوب پیدا کردیم و خیلی به کار من و عزیزالسلطان خورد. او چشمش درد می‌کرد من هم که خون بواسیرم می‌آمد. هر دو زور آوردیم به خوردن هندوانه، هم خون من بند آمد هم چشم عزیزالسلطان خوب شد.
ناصرالملک دیده شد که از لندن آمده است. خیلی از دریا بد تعریف می‌کرد. می‌گفت: «موج می‌زد. یک موج آمد که ریخت توی کشتی و خورد به زنی که او را انداخت.»
ملکم‌خان آمده بود، دیده شد.
اشخاصی که در سر میز صدراعظم مسیو تیرار بودند از این قرارند:
مسیو گوتیر، مسیو روشه، مسیو بازن مهمان‌دار، مسیو پره یکی از ارباب صنعت بزرگ، مسیو گریزن، جنرال برانژه مهمان‌دار، مسیو برت‌لو وزیر علوم، مسیو بالوا وزیرمختار ایران، جنرال داووست، مسیو فای وزیر فلاحت، مادام فرتن وزیردفتر محاسبات، مسیو روویه وزیر مالیه، مادام اتین زن معاون وزارت مهاجرین، مادام کرنس زن وزیر بحر، صدراعظم، مادام دفرسینه زن وزیر جنگ، مادام مانین زن رئیس بانک فرانسه، مسیو فرسینه وزیر جنگ، مادمازل فای دختر وزیر فلاحت، مادمازل مانین دختر رئیس بانک، مسیو پاستور حکیم معروف که اکتشاف معالجه سگ هار گزیده را کرده است، ژول سیمن از وکلای معتبر است، جنرال های‌لوتیس اتاماژور، مسیو برژه رئیس اکسپوزسیون، مسیو ثاباتیه، کنت دُرمسُن مقدم‌السفرا، مسیو مولار پدرش در قدیم مقدم‌السفرا بوده، مسیو دُوت‌رِسم ایشک آقاسی باشی دولت، مسیو کارنو پسر رئیس‌جمهور جنرال لیش‌تن از دستگاه ریاست‌جمهوری، سیر کوویل بارک‌لی، جنرال بروجر رئیس نظامی دایره ریاست، مسیو آلفان د. معمارباشی، مسیو اتی‌ین معاون وزارت مهاجرین، له اُن‌سی وزیر مالیه سابق، مادمازل فرسینه دختر وزیر جنگ، مادام کوم بُرزن وزیر عدلیه سابق (رئیس مجلس سنا)، مادام تیرار زن صدراعظم، مادام کنستانسن زن وزیر خارجه، مسیو اسپول لِر وزیر خارجه، مادام فاییر زن وزیر علوم، مسیو کنستان وزیر داخله، مادام ارمسن زن مقدم‌السفرا، فالیر وزیر علوم، جنرال سوسیه حاکم نظامی شهر، جنرال بل‌مار، مسیو می‌سونیه نقاش مشهور، مسیو لوزه رئیس‌پلیس، مسیو پیکارد، جنرال برلت رئیس‌دفتر وزارت جنگ، مسیو فرتن، مسیو پارمان‌تیه، مسیو پاران.
میرزا محمد دکتر دیده شد که آمده است. شنیدیم فخرالملک و حاجی محمدحسین جواهری آمده‌اند. فخرالملک آمده است که آن‌چه باقی مانده است بقیه را تکمیل نماید یا به جهنم برود یا دوباره برگردد به طهران.

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه در سفر سوم فرنگستان، کتاب دوم، به کوشش دکتر محمداسماعیل رضوانی و فاطمه قاضیها، تهران: مرکز اسناد ملی، ۱۳۷۱، صص ۲۰۱-۲۰۹.

نظرات بینندگان