جاناتان بیدلاک در پولتیکو نوشت: با شروع کنوانسیون ملی جمهوریخواهان، برخی از مفسران به مقایسه دونالد ترامپ با ریچارد نیکسون پرداخته اند. هر دوی اینها جمهوری خواهان مغروری هستند که برای رویارویی با حقایق در راه به دست آوردن اقبال عمومی دست به تصمیمات سریع و بی قاعده ای می زنند. هر دو با رسانه ها درگیر شدند و به تنش های نژادیِ تاریخی دامن زدند. سرانجام اینکه، هر دو با تهدیدهای استیضاح در مورد روش هایی که از قدرت خود استفاده می کردند، روبرو شدند.
به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»؛ در ادامه این مطلب آمده است: اما گزینه ی بهتری برای مقایسه با رئیس جمهور ترامپ وجود دارد. اگر او به سیاستمداری در دهه 1970 شباهت داشته باشد، آن فرد نیکسون نیست بلکه جیمی کارتر است.
در حالی که نیکسون و ترامپ هر دو سیاستمداران بی رحمی بودند، اما در واقع تفاوت های آنها بیشتر از شباهت هایشان است. نیکسون یک مرد خودساخته و یک کهنه سرباز نیروی دریایی بود که طی یک انتخابات مشهور در دهه ی 1950 و 60، قدرت سیاسی را به دست گرفت و در انتخابات مشابهی نیز قدرت را واگذار کرد. این شرایط به او کمک کرد که به یک سیاستمدار ماهر تبدیل شود. برعکس، ترامپ در ارتش خدمت نکرده است و با پشتوانه ی خانوادگی اش تبدیل به یک شخصیت تلویزیونی و سپس وارد سیاست شد.
در نگاه اول شاید حتی عجیب به نظر برسد که توسعه دهنده املاک منهتن را با یک کشاورز بادام زمینی جورجیا که چندان هم خوش رفتار نیست، مقایسه کنید. کسی که ازدواج های سریالی و اتهاماتی همچون سوءاستفاده های جنسی به او وارد شده است.
اما از نظر سیاسی، ترامپ و کارتر بیش از آنچه که بتوانید تصور کنید، مشترکات دارند و این مقایسه فراتر از تلاش اخیر ترامپ برای ارتقای صلح بین اسرائیل و امارات متحده عربی است، همانطور که کارتر همین کار را با اسرائیل و مصر انجام داد. در واقع، با توجه به نظرسنجی های اخیر می توان فهمید که سرنوشت سیاسی آنها چقدر شبیه به یکدیگر است. زیرا روسای جمهوری را به تصویر می کشد که تا حد زیادی قادر به رویارویی با چالش های زمان خود نبودند.
هنگامی که جیمی کارتر در سال 1976 رئیس جمهور شد، روی کار آمدنش به عنوان یک پیروزی توسط کشورهای دیگر مورد استقبال قرار گرفت. گفتنی است، از زمان فرانکلین روزولت، هیچ فرمانداری به عنوان رئیس جمهور انتخاب نشده بود. در واقع به استثنای دوایت آیزنهاور، کاخ سفید عموما توسط سناتورها و معاونان روسای جمهور پیشین اشغال شده بود که شاید بهترین توصیف برای آنها "خودی های واشنگتن" باشد.
جای تعجب نیست در کشوری که از واترگیت عبور کرده بود، رأی دهندگان به دنبال رهبری بی حاشیه بودند. خلاصه اینکه، کارتر در اواخر دهه ی 70 شخص مناسبی برای ریاست جمهوری به نظر می رسید که توانست آرای رأی دهندگانی را که به سمت دموکرات ها متمایل شده بودند، کسب کند.
به سال 2016 برمی گردیم و می بینیم که ترامپ نیز نقشه های انتخاباتی آمریکا را مجدداً طراحی کرده و به طبقه کارگر در ایالت های میانه غربی مانند میشیگان و ویسکانسین که از دهه 1980 در انتخابات ریاست جمهوری به جمهوریخواهان رای نداده اند، روی آورده است. همانطور که در مورد جیمی کارتر رخ داد، آمریکایی ها به دونالد ترامپ به این خاطر در سال 2016 رأی دادند که قول داده بود، حضور نظامی آمریکا در خارج از این کشور را به حداقل برساند، واشنگتن را از باتلاقی که در آن گیر کرده است، برهاند و شیوه ی زمامداری آن را تغییر دهد. گفتنی است، کمپین تبلیغاتی دونالد ترامپ در سال 2020 هنوز هم از این وعده ها استفاده می کند. مهم اینکه، دونالد ترامپ موفق به کسب 304-227 رأی کالج انتخاباتی شد که مانند آرای کارتر (297-240) اندک بود. البته این سوال باقی می ماند که آیا ترامپ قادر است همین نقشه را در سال 2020 پیاده سازی کند و باز هم پیروز شود یا خیر.
همانطور که می بینیم، ادامه ی ریاست جمهوری ترامپ به توانایی او در مواجهه با چالش هایی که با آن روبروست، بستگی دارد. همانطور که برای کارتر نیز پیروزی دوباره اش در انتخابات به این موضوع بستگی داشت که به چالش های آن زمان از جمله بحران گروگانگیری ایران و مشکلات اقتصادی فائق آید.
مانند کارتر، ترامپ در حالی برای دور دوم انتخابات ریاست جمهوری آماده می شود که اقتصاد آمریکا در رکود است. یکی از مهمترین مشکلاتی که کارتر در مبارزات انتخاباتی سال 1980 با آن روبرو شد، سؤال ریگان بود. وی پرسید که آیا شما شرایط را از چهار سال پیش بهتر کرده اید؟ به سختی می شد به این سوال جواب مثبت داد. به نظر می رسد پاسخ این سوال در مورد ترامپ هم منفی است.
در ابتدا، کارتر به خاطر پاسخش به رکود اقتصادی حمایت زیادی را از سمت رأی دهندگان به دست آورد. سخنرانی ننگینش در ژوئیه سال 1979 که سالها انتقاداتی را برانگیخت، در آن زمان بسیار مثبت ارزیابی شد. نتایج نظرسنجی ها به نفع کارتر برگشت و در آغاز سال 1980 توانست درصد زیادی از آرای رونالد ریگان، نامزد جمهوری خواهان را به خودش اختصاص دهد.
در دوره ی ریاست جمهوری ترامپ نیز شاهد داستان مشابهی هستیم. البته ترامپ هرگز رتبه های تصویب بالا را مانند کارتر نداشته است، اما شاید حتی بیشتر از کارتر به نظر می رسید که برای انتخابات مجدد دارای موقعیت مناسبی است. علی رغم بروز "موج آبی" در اواسط سال 2018 در آمریکا، سوابق اقتصادی ترامپ به پیروزی وی در سال 2020 دلالت می کرد. در آن زمان بازار سهام صعودی بود و بیکاری و رکود اندک از جمله شاخصه های اقتصاد آمریکا به شمار می رفت. به طوریکه شاهد قوی ترین توسعه اقتصادی حداقل از اواسط دهه 1990 در این کشور بودیم.
اما شرایط در بهار گذشته تغییر کرد. شیوع کرونا ویروس و گسترش ناآرامی های مدنی و نژادی در شهرهای آمریکا از جمله چالش هایی بود که ترامپ با آنها روبرو شد. گفتنی است، ترامپ نتوانست در مقابله با این مشکلات عملکرد خوبی داشته باشد و به همین دلیل پیروزی اش در انتخابات پیش رو مورد شک و تردید است.
ترامپ و کارتر هر دو این فرصت را داشتند که بر اساس تمایل آمریكایی ها برای انجام کاری در مواقع بحرانی، مسائل را حل و فصل کنند و محبوبیت خود را نجات دهند. مشکل وقتی پیش می آید که هیچ اقدامی، موثر واقع نمی شود، زیرا با مشکلاتی روبرو هستیم که قابل تغییر نیستند. به طور مثال، شیوع کرونا ویروس در زمان ترامپ و بحران گروگان گیری در زمان کارتر از جمله ی این مسائل هستند.
ناتوانی کارتر و ترامپ در پاسخگویی مؤثر به بحران های مربوطه همچنین ناشی از عدم تمایل آنها به تعامل با کنگره و توسعه مناسبات لازم برای تغییر روند قوه مقننه است. این در حالی است که آنها برنامه هایی برای تغییر واشنگتن داشتند. کارتر به دنبال اصلاحات در زمینه ی انرژی و رفاه بود و ترامپ نیز به ایجاد معاملات جدید تجاری و لغو بیمه درمانی اوباما چشم دوخته بود. اما آنان به دنبال تسلط بر اهرم های کنگره و استفاده از آنها به نفع خودشان نبودند. سرانجام زمانیکه بحران ها بروز کردند و نیاز بود که از همه ی امکانات برای حل مشکلات استفاده شود، آنان با مشکل مواجه شدند، زیرا حمایت کنگره را پشت سرشان نداشتند.
مهم نیست که چقدر انرژی گذاشتند، اما هر دو رئیس جمهور در نهایت تنها ماندند و به تهدیدهای موجودیتی برخورد کردند که درمورد ترامپ، ویروس کروناست و در مورد کارتر، بحران گروگان گیری بود. اتفاقاتی که نیازمند هماهنگی مداوم بین مراکز قدرت است. ناکامی متعقاب آنها البته قابل پیش بینی بود.
همچنان البته ممکن است که تحولات در روزهای نهایی انتخابات تغییر کند و ترامپ را مجدد به پیروزی برساند، درست مثل رونالد ریگان در 180. اما ترامپ اکنون رئیس جمهور مستقر است که او را در جایگاهی متفاوت نسبت به نیکسون و ریگان قرار می دهد.
حال اگر ترامپ، کارتر نسل ما باشد، بنابراین 2020 بیشتر شبیه 1980 خواهد بود و جو بایدن، ریگان زمانه ی ما خواهد کرد.
هفتههای گرم و پرتنشی پیش رو داریم. در این بین ممکن است چین و ایران بیکار نمانند. پکن به تازگی درگیریهای مرزی با هند داشته و به خوبی برای همه روشن ساخته که قصدی برای عقب نشستن در برابر هیچ کشوری ندارد. پکن به توانایی خود برای مقابله با آمریکا در جریان یک جنگ سرد جدید ایمان دارد.