arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۸۱۴۴۰
تاریخ انتشار: ۱۶ : ۱۴ - ۰۴ آبان ۱۳۹۹
نوشتاری از رسول جعفریان؛

منش سیاسی امام حسن عسکرى (ع) چگونه بود؟ / امام (ع) با وجود حبس یا تحت نظر و ممنوع الملاقات بودن، چگونه با شیعیانی که جمعیت آن‌ها میلیونی شده بود، ارتباط می‌گرفتند؟

امام عسکرى(ع) در مدت اقامت در سامرا، یا در حبس بود یا اگر آزاد بود، تحت نظر و ممنوع‌الملاقات بود. روایات متعددى از زندانى شدن ایشان خبر مى دهد؛ از جمله آنکه المعتزبالله ـ خلیفه عباسى ـ به سعید حاجب دستور داده بود که امام را به حبس ببرد. ابوالهیثم نگرانى خود را از این وضع به امام نوشت و آن حضرت پاسخ داد که: «پس از سه روز گشایش حاصل مى‌شود» و پس از سه روز المعتز کشته شد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

حجت الاسلام و المسلمین دکتر رسول جعفریان پژوهشگر و استاد تاریخ اسلام، در نوشتاری به وضعیت اختناق آمیز امام حسن عسگری(ع) پرداخته و آورد: حضرت ابومحمد، حسن بن علی العسکری(ع)، معصوم سیزدهم و امام یازدهم شیعیان است که مطابق اکثر منابع شیعی، در ماه ربیع‌الاول ۲۳۰ق به دنیا آمد. پدر بزرگوارش امام هادی(ع) و مادرش بانوی شریفی به نام سوسن یا سلیل بود. دوران امامت ایشان از سال ۲۵۴ آغاز شد و تا سال ۲۶۰ ادامه یافت. ایشان در روز ۸ ربیع الاول در ۲۹سالگی شهید شد و در سامرا کنار پدر بزرگوارش به خاک سپرده ‌شد.

آنچه در پی می‌آید، تنها درباره وضعیت اختناق ‌آمیز آن حضرت است.

حضرت امام هادى(ع) و امام حسن عسکرى(ع) اجباراً در سامرا به سر مى‌بردند که در آن زمان پایتخت خلافت بود، و در محلى به نام «العسکر» که پادگان نظامى بود، جای گرفته بودند.

امام عسکرى(ع) در مدت اقامت در سامرا، یا در حبس بود یا اگر آزاد بود، تحت نظر و ممنوع‌الملاقات بود. روایات متعددى از زندانى شدن ایشان خبر مى دهد؛ از جمله آنکه المعتزبالله ـ خلیفه عباسى ـ به سعید حاجب دستور داده بود که امام را به حبس ببرد. ابوالهیثم نگرانى خود را از این وضع به امام نوشت و آن حضرت پاسخ داد که: «پس از سه روز گشایش حاصل مى‌شود» و پس از سه روز المعتز کشته شد.

آوردن و ماندن امام هادى(ع) و امام عسکرى(ع) در سامرا به اکراه و اجبار، از جهاتى مانند سیاست مأمون در آوردن امام رضا(ع) به نزد خود بود، تا بتوانند از نزدیک روابط امام را با شیعیانش مهار نمایند؛ زیرا آنان که در سرتاسر جهان اسلام پراکنده بودند، با امام هادى(ع) و امام عسکرى(ع) ارتباطات عمیق داشتند، به‌خصوص در دوره امام عسکرى(ع) که شیعیان به میلیون‌ها نفر رسیده بودند و همه بر این عقیده بودند که حق امامانشان از طرف حکام ظالم غصب شده است؛ ازاین رو خمس و هدایا و سایر وجوهات شرعیه خود را برای آن حضرت مى‌فرستادند و هیأت‌هایى از نمایندگان مردم وارد سامرا مى‌شدند و ضمن فراگیرى احکام شرعى، اموال و وجوهات شرعى خود را به امام تسلیم مى‌کردند.

بدین سان پیشرفت و گسترش شبکه منظم و متشکل شیعیان که از پیش شکل گرفته بود، براى حاکمیت عباسى خطرآفرین بود؛ لذا امام عسکرى(ع) شدیدا تحت مراقبت دارالخلافه قرار داشت و از آن حضرت خواسته شده بود که همیشه ارتباط خود را با دستگاه خلافت برقرار کند و در هر دوشنبه و پنج‌شنبه در دربار حضور یابد، و وضعیت به گونه‌اى بود که مردم نمى‌توانستند به طور مستقیم با امام ملاقات نمایند.

موقعیت اخلاقى و اجتماعى امام در میان مردم و حتى در میان افراد حکومت مشهود بود و کسى در وقار و عفاف و زیرکى و بزرگ‌منشى، چون او نبود. در «یوم النویه»، یعنى روز رفتن امام عسکرى(ع) به دارالخلافه، شور و شعفى در مردم به وجود می‌آمد و خیابان‌ها مملو از جمعیتی می‌شد که سوار بر مرکب خود بودند. وقتى امام مى‌آمد، همه هیاهوها خاموش مى‌گردید و حضرت از میانشان عبور مى‌کرد و به دارالخلافه وارد مى‌گردید. اغلب افراد این جمعیت شیعیانى بودند که از مناطق مختلف براى دیدار امام به سامرا آمده بودند.

افزایش جمعیت شیعه و رفت و آمد هیأت‌هاى نمایندگى مردم، و اموال و دارایى فراوانى که به امامان مىرسید، موجب مىشد که خلفا نسبت به امامان سختگیرى نمایند؛ لذا ائمه معصومین(ع) به پنهان‌کارى و کتمان و تقیه دست می‌زدند. سختگیرىها و فشارها در زمان امام عسکرى(ع) بیشتر شد و ایشان با مشاهده این وضعیت، تقیه را پیشه خود قرار داده بود؛ شدت تقیه و کتمان امور به اندازه‌اى بود که امام به شیعیان خود دستور دادند که وقتى به طرف کاخ خلیفه مىرود، به آن حضرت اشاره نکنند، سلام نکنند؛ زیرا تحت تعقیب قرار مىگرفتند و موجب حبس و کشتن‌شان مىشد.

على بن جعفر از حلبى نقل مىکند که: ما در روز رفتن امام به مرکز حکومت، در عسکر اجتماع کرده و منتظرشان بودیم که نوشته‌اى از امام به ما رسید، بدین مضمون که: «کسى بر من سلام نکند، و بر من اشاره نیز نکند؛ زیرا شما بر خود ایمن نیستید: الا لا یسلمن احد و لا یشیر الىّ بیده و لایؤمى فانّکم لاتؤمنون على انفسکم!»

این سخن امام به‌خوبى مى‌رساند که حکام براى کنترل روابط امام با شیعیان تلاش فراوانى مىکردند. البته هم امام و هم شیعیان در فرصت‌هاى بسیارى همدیگر را ملاقات مىکردند و حتى این ارتباطات تحت پوشش بقال و روغن‌فروش و… صورت مىگرفت.

مراقبت نسبت به امام عسکرى(ع) چنان شدید بود که شب هنگام به خانه ایشان هجوم مىبردند و آنجا را مورد تفتیش قرار می‌دادند؛ چنان‌که بطحایى علوى پیش موکل سعایت کرده بود که اسلحه و اموال در خانه امام گردآورى شده است. سعید حاجب گوید: شب به سوى خانه او شدم و نردبانى پشت خانه گذاشتم و از بام خانه آن حضرت بالا رفتم، سپس نردبان را در میان حیاط گذاشتم و فکر مىکردم چگونه در این تاریکى وارد خانه او شوم که صدایى شنیدم: «سعید، همانجا باش تا شمعى برایت بیاورم.» کمى درنگ کردم تا شمعى برایم آوردند و با روشنایى آن وارد خانه شدم و جبه‌اى از پشم و کلاه و سجاده روى حصیر دیدم و یقین کردم امام در آن زمان نماز مىخوانده است، پس به من گفت: «اینک خانه و اتاق‌ها را ببین» و هر چه تفتیش کردم، در آن چیزى نیافتم.

خلفا به دستگیرى و زندانى کردن امامان اکتفا نمىکردند، بلکه یاران آن حضرات را نیز دستگیر و زندانى مى کردند. در سامرا گروهى از اصحاب امام عسکرى(ع) را دستگیر کرده بودند که از جمله آنان بود: ابوهاشم جعفرى، داوود بن قاسم، حسن بن محمد عقیقى، محمد بن ابراهیم عمرى و غیر ایشان که زیر نظر صالح بن وصیف قرار داشتند.

با ملاحظه این وضعیت چاره‌اى نبود جز اینکه امامان امور خود را کتمان نمایند و تقیه پیشه سازند و شیوه پنهان‌کارى را برگزینند. ابوهاشم جعفرى از داوود بن اسود روایت کند که گفت: مولایم حسن عسکرى(ع) مرا به سوى خود خواند و تخته‌چوبى را که مانند پایه در دراز و مدور بود، به من داد و گفت: «این چوب را به عثمان بن سعید عمرى [که وکیل آن حضرت بود] برسان.» به راه افتادم و در اثنای راه به شخصی که استرى داشت، برخوردم و استر او مزاحم راه رفتن من شد، و با چوبى که به همراه داشتم، استر را زدم، و چوب شق شد و کاغذنوشته‌ها را در میان شکستگى چوب نگریستم، و به‌سرعت آن را در میان چوب گذاشتم و آن را در آستین خود پنهان کردم.

در برگشت وقتى به نزدیک خانه امام رسیدم، عیسى خادم به استقبال من آمد و گفت: «مولا مى گوید چرا استر را زدى و چوب را شکستى؟» گفتم: «نمىدانستم که در داخل آن چیست!» گفت: «چرا کارى می‌کنى که بعدا به توجیه و عذرخواهى محتاج شوى؟ مبادا دیگر مثل این کار تکرار شود. هرگاه شنیدى کسى مرا دشنام مىدهد، راهى را که به رفتن آن مأموریت یافته‌اى، درپیش بگیر و مبادا واکنش نشان بدهى یا خود را معرفى نمایى که کیستى، احوالت به من مىرسد.»

وجود یک دستگاه منظم که هم پل ارتباطى باشد بین امام و مردم، و هم وجوهات از نقاط دوردست جمع‌آورى شود و به دست امام برسد، ضرورى و لازم بود. و این دستگاه با تعیین وکلا از ناحیه ائمه(ع) ایجاد گردید و با ارتباطى که بین امام و وکلا به وجود آمد، سعى شد تا راهنمایىهاى لازم دینى و سیاسى ارائه شود و این حرکتى سابقه‌دار بود که امام عسکرى(ع) نیز در گسترش این دستگاه و استفاده از آن مىکوشید و افرادى با پیشینه علمى و ارتباط محکم با امامان پیشین یا با خود آن حضرت براى وکالت گمارده مى شدند، و در نامه خود به وکلا توصیه مى‌کرد که نامه‌ها و مراسلات را از شیطان‌ها پوشیده نگه دارند و به دوستانش ارائه دهند.

نظرات بینندگان