arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۸۶۶۱۵
تاریخ انتشار: ۵۷ : ۲۳ - ۰۵ آذر ۱۳۹۹

یادداشت‌های ناصرالدین‌شاه، دوشنبه ۵ آذر ۱۲۴۵؛ نماز سختی کردم، بسیار با زحمت

خسته و مانده از سیلاب بزرگ برگشتم. آخر سیلاب، در سرخی‌ها افتادیم. چای خوردیم، انار خوردیم. به غروب چیزی نمانده بود؛ نماز سختی کردم، بسیار با زحمت. شوهری آن‌جا بود، خرش گریخته بود رفته بود منزل. ترک مردم سوار شده بود. قصیده ذوقی حاجی‌ مطلب‌خان را تماما خواند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح رخت پوشیده سوار شدیم به اسب عین‌الملکی. با عین‌الملک صحبت‌کنان رفتیم. دمِ دره‌خانه رضاعلی. او و قوشچی‌ها و غیره رفتند برای کبک. ما رفتیم سربالا. از خانه رضاعلی گذشته، دمِ دهنه کوک‌داغ بزرگ به ناهار افتادیم. میرشکار امروز رفته است زیره‌چال به سراغ پلنگ. حکیم طولوزان و یحیی‌خان روزنامه خواندند. امین‌الملک و غیره و غیره بودند. ناهار خوردیم. پیش از ناهار و بعد از ناهار، ساری‌اصلان و خودم دوربین هرچه انداختیم، چیزی ندیدیم. رفتم زیر کوک‌داغ بزرگ، پیشخدمت‌ها و بعضی سواره‌ها را آن‌جا گذاشته رفتم بالای کوه.

ساری‌اصلان، آیی، رضاعلی و صادق میرشکار رفتند بالا. ما هم از عقب آن‌ها رفتیم. ابراهیم‌خان، سیاچی، آقاعلی خواجه، ملیجک، ماچکی و میرزا عبدالله همه بودند. علی‌رضاخان، آقاکشی‌خان، ابوالقاسم‌بیک، پسر قهرمان‌خان، پسر ابراهیم‌بیک، برادر ابراهیم‌بیک، حسین‌خان، یوسف آبدار و غیره.

در دره‌های اصطلک شکار دیدند. من هم رفتم با دوربین رحمت‌الله‌خان دیدم. به قدر پنجاه قوچ بزرگ در دره خوابیده بودند. بنا شد برویم از عقب سرشان بیاییم که باد نخورند. با هزار زحمت پایین رفتم. به ماهورها رسیدیم. جای شکار را گم کرده بودند. دور ماهورها گشتیم. شکارها را ندیدند، گریزاندند.

آیی و رحمت‌الله خان‌پیاده متصل راه می‌رفتند. آخر نشستم یک انار خوردم. علی‌رضاخان بود. باز کلاه کردند. مختصرا رفتیم. پنج قوچ پیدا کرده بودند، نفهمیدند چطور ببرند باد زد، نمی‌دانم جایش را گم کردند، آن‌ها هم پیدا نشدند.

خسته و مانده از سیلاب بزرگ برگشتم. [این قسمت از مطلب جوهر ریخته و مخدوش شده است] آخر سیلاب، در سرخی‌ها افتادیم. چای خوردیم، انار خوردیم. به غروب چیزی نمانده بود؛ نماز سختی کردم، بسیار با زحمت. شوهری آن‌جا بود، خرش گریخته بود رفته بود منزل. ترک مردم سوار شده بود. قصیده ذوقی حاجی‌ مطلب‌خان را تماما خواند.

حاجی میرزا علی، عکاس‌باشی، پسر بهاءالملک، جبارخان، احمدخان، یحیی‌خان، موچول‌خان، حسین‌خان، شاطرباشی بزرگ و غیره و غیره بودند.

بعد از آن سوار شده از راه بالای عمارت با خستگی تمام رفتم. وقت اذان مغرب به عمارت رسیدیم. بسیار خسته بودم. شام خورده بعد از شام قُرُق شد. محمدتقی‌خان پیشخدمت آمده است. می‌گفت ملک‌صور هم آمده است.

میرشکار آمد. می‌گفت پلنگ ندیدم اما چهل عدد تکه بزرگ دیدم. باید فردا تازی بکشیم آن‌ها را. محقق می‌گفت قوشم را قره‌قوش برد.

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه، از ربیع‌الاول ۱۲۸۳ تا جمادی‌الثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۳۹۷،  صص ۷۹ و ۸۰.

نظرات بینندگان