آندرس کریگ در «میدل ایست آی» نوشت: طی سه سال و نیم گذشته، تصور چنین صحنهای از استقبال گرم محمد بن سلمان از امیر تمیم بن حمد در عربستان سعودی و به آغوش کشیدن وی غیر قابل باور بود. این اتفاق در جریان چهل و یکمین اجلاس شورای همکاری خلیج فارس (GCC) در شهر العلا افتاد.
به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»؛ در ادامه این مطلب آمده است: در حال حاضر اگرچه پایان محاصره قطر تحت رهبری عربستان سعودی محتمل به نظر میرسد، اما بررسی دلایل آن همچنان ضروری است.
ماهیت اصلی درگیری بین عربستان سعودی، امارات متحده عربی و قطر ایدئولوژیک و هستی شناختی است. تاکنون واشنگتن مخاطب اصلی این جنگ مضر بر سر روایتهایی بوده که به دنبال یک شکست نظامی و دیپلماتیک علیه قطر رخ داد. معماران بحران ابوظبی و ریاض همیشه روایتهای خاص خود را داشتند تا زمانی که رئیس جمهور آمریکا، دونالد ترامپ در سال 2016 به عنوان مهمترین عامل بروز درگیری بود به قدرت رسید.
بنابراین جای تعجب نیست دولت ترامپ که روی آتش افروز اصلی این بحران بود، حالا در تلاش است تا از استفاده کرده و خودش را در نقش آتش نشان نشان دهد. با این حال، اگرچه فشار دولت ترامپ برای خاتمه یافتن بحران کلیدی بود، اما انگیزه اصلی جارد کوشنر داماد ترامپ و مشاور ارشد کاخ سفید از این میانجیگری نه حل ریشهای بحرانهای خاورمیانه که تلاش برای افزایش فشار بر تهران بود.
با پیشبینی تغییر رفتار دولت بایدن نسبت به ریاض، ولیعهد سعودی از این فرصت باقی مانده برای پایان دادن به حداقل یکی از بحران هایی که ایجاد کرده استفاده کرده است. از آنجا که هزینههای بن بست فوق در خلیج فارس مدت زیادی است که از مزایای آن برای پادشاهی بیشتر بوده، پذیرفتن شکست و چرخش سریع در مسئله قطر برای ریاض بسیار آسان تر از عقب نشینی درگیری این کشور در یمن است، بحران یمن بدون شک یکی دیگر از موضوعات بحث برانگیز در لیست رئیس جمهور منتخب آمریکا خواهد بود.
برندگان و بازندگان
ولیعهد سعودی با پایان دادن به محاصره قطر، وجهه خودش را نزد واشنگتن به عنوان بازیگری سازنده در منطقه بالا خواهد برد، ضمن اینکه همزمان مسئولیت رهبری در خلیج فارس را بار دیگر بر عهده گرفته و شکاف بین خود با محمد بن زاید، ولیعهد ابوظبی را به حاشیه میبرد.
عدم حضور حاکم امارات در مذاکرات ماههای گذشته نشان می دهد که ابوظبی دوباره به اندازه سال 2014 در شورای همکاری خلیج فارس منزوی شده است. انعطاف پذیری ایدئولوژیک نسبی محمد بن زاید نسبت به محمد بن سلمان احتمالاً موضع امارات برای آشتی با دوحه را منعطفتر کند.
در این مقطع، موضوع پیروزی یا باخت نیست. سرانجام این منطقه و بطور کلی مردم قطر بودند که از این بحران 43 ماهه آسیب دیدند. قطر حالا پس از این همه مشکل سازی موافقت کرده که پرونده های حقوقی علیه همسایگان خود را که صرفاً پیامد این محاصره بود، لغو کند. علاوه بر این، دوحه متعهد شده تا انتقادات خود از سیاست های سعودی و اماراتی را که عمدتاً توسط شبکه الجزیره تبلیغ میشد، کاهش می دهد.
در همین حال، 13 خواسته تحمیل شده از سوی کشورهای محاصره کننده به قطر هرگز برآورده نشد و قطر همچنان قطر باقی خواهد ماند: کشوری ملی و مستقل با سیاست خارجی و امنیتی خاص خودش، روابط فرامنطقه ای و دیپلماسی خاص و منعطف.
به نظر میرسد قطر با مقاومت بیشتر در برابر این محاصره از نظر سیاسی، اقتصادی و استراتژیک بیشترین سود را از این شکاف برده است. برعکس این عربستان سعودی و امارات متحده عربی بودند که به عنوان قلدر قلمداد شدند.
درگیری ریشه دارتر
با این وجود، ریشه این محاصره بسیار عمیقتر از آنچه تصور میشد بوده است، پس صرف اشاره به واشنگتن برای ایجاد یک حل پایدار در خلیج فارس کافی نخواهد بود.
در قلب این شکاف همچنان یک شکاف هستی شناختی در مورد چگونگی تغییر شکل مجدد جهان عرب پس از بهار عربی وجود دارد. در حالی که قطر مدافع کثرت گرایی سیاسی-اجتماعی به عنوان ابزاری برای ایجاد ثبات در منطقه است، امارات متحده عربی انسجام و ثبات اقتدارگرایانه را دنبال می کند و از نیروهایی مانند عبدالفتاح السیسی در مصر ، خلیفه حفتر در لیبی و بشار اسد در سوریه حمایت به عمل میآورد.