arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۰
تاریخ انتشار: ۲۶ : ۲۰ - ۰۱ بهمن ۱۳۸۹

چرا اقتصاد آلمان سریع بهبود یافت؟

اقتصاد آلمان وضعیت بسیار مناسبی در بین کشورهای برتر اقتصادی بعد از بحران 2008 دارد اما این بهبودی سریع چه عموالی می تواند داشته باشد، شوک عرضه و تقاضای پول، بهبود بخش خصوصی و افزایش بهره‌وری، پائین بودن میزان بدهی دولت و یا تقاضای صادراتی؟
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
اقتصاد آلمان وضعیت بسیار مناسبی در بین کشورهای برتر اقتصادی  بعد از بحران 2008 دارد اما این بهبودی سریع چه عموالی می تواند داشته باشد، شوک عرضه و تقاضای پول، بهبود بخش خصوصی و افزایش بهره‌وری، پائین بودن میزان بدهی دولت و یا تقاضای صادراتی؟

نشریه اکونومیست نظر چند اقتصاددان معروف را در این زمینه جویا شده است. این مقاله در دنیای اقتصاد و توسط ندا ناجی ترجمه شده است.

اسکات سامنر: تمرکز بر نزول به موقع یورو
قبل از آغاز فصل دوم سال 2010، بهبود اقتصاد آلمان در حوزه خلق شغل خیلی چشمگیر و در حوزه رشد تولید ناخالص داخلی خیلی ناچیز بود.

فکر می‌کنم ماجرای ایجاد شغل ربطی به بسته‌های محرک مالی داشته باشد که يارانه‌دهی به تسهیم مشاغل را هدف گرفته بودند. من قصد دارم روی رشد شتابان GDP واقعی در فصل سوم 2010 تمرکز کنم که به رقمی در حدود نرخ سالانه 8/8 درصد رسیده بود. چرا درست در زمانی که رشد آمریکا به 6/1 درصد رسیده بود، رشد اقتصادی آلمان این چنین شدت گرفت؟ 

از ماه‌های مه و ژوئن صحبت‌های زیادی درباره چشم انداز ضعیف منطقه یورو در جریان بوده است. مشکل یونان و ایرلند را همگان به خاطر دارند و پیرو آنها درباره وضعیت بانکداری آلمان و فرانسه و هلند نیز تردیدهایی به وجود آمده بود. ماه مه در وبلاگم نوشته بودم: 

بازار سهام در قلب منطقه یورو، جایی که بانک‌ها بسیار در معرض خطر بدهی‌های هنگفت یونان و اسپانیا هستند، در واقع اندکی کمتر از آمریکا سقوط کرده است. شاید بخشی از مساله به قدرت نسبی دلار مربوط است. شاید سیاست پولی آمریکا از اروپا انقباضی‌تر شده است. 

کاهش اعتماد به یورو ضرورت دستیابی به پناهگاه‌های امن را افزایش داده و شاید به همین دلیل در فصل بهار 2010 شاهد افزایش چشمگیر تقاضای دلار بودیم. از آنجا که نرخ بهره آمریکا در حدود 25/0 ثابت باقی مانده و فدرال رزرو نیز تمایلی به استفاده از ابزارهای نامتداول پولی ندارد، هیچ اقدام سیاستی برای واژگون کردن اثر افزایش تقاضای دلار صورت نگرفت. به این ترتیب در عمل سیاست پولی انقباضی‌تر شد.» نتایج قابل پیش‌بینی بود. درحالی که در ماه‌های ابتدایی 2010 یورو با نرخ 35/1 تا 45/1 در برابر دلار مبادله می‌شد، این نرخ به تدریج به 20/1 تا 32/1 تنزل کرد. 

اقتصاد آلمان مبتنی بر صادرات بوده و این باعث افزایش سریع تولید این کشور شده است. در آمریکا درست عکس این مطلب اتفاق افتاد، در حالی که بهبود اقتصادی در فصل اول 2010 کاملا دست یافتنی به نظر می‌رسید، ناگهان در ماه‌های مه و ژوئن جهت تغییر کرد. برخی معتقدند که کاهش بسته‌های محرک باعث از دست رفتن بهبود اقتصادی آمریکا شد، اما با وجودی که مخارج در فصل دوم افزایش یافت، مشکل اصلی افزایش زیاد کسری تراز تجاری بود. خیلی از اقتصاددان‌ها اثر شوک‌های واقعی در اقتصادهای دارای تنوع فعالیتی را بیش از حد بزرگ تصور می‌کنند و آنطور که باید به نقش شوک‌های پولی توجهی ندارند. 

البته نمی‌گویم که شوک‌های واقعی کاملا بی‌اهمیت هستند. مثلا اگر بحران یونان باعث شود که پول زیادی از جیب مالیات‌دهندگان آلمانی برود، حتی با وجود رشد خوب کوتاه‌مدت، رفاه خالص آلمانی‌ها ممکن است کاهش یابد. در عین حال اگر هم تنها بر سیکل‌های تجاری تمرکز کنیم، باید گفت شوک عرضه و تقاضای پول (از جمله انتظارات درباره تغییرات آتی) عمده‌ترین عامل تعیین‌کننده سرعت بهبود اقتصادی است.

آلبرتو آلسینا: سال‌ها اصلاحات معتبر، اعتدال دستمزدها و رشد بهره‌وری
باید گفت آلمان به لحاظ مالی محافظه‌کارترین کشور در میان اقتصادهای اصلی جهان است. بعد از آنکه در زمان رکود به درستی اجازه داد کسری بودجه‌اش افزایش یابد، سپس زودتر از همه کشورها شروع به انجام اقداماتی برای کاهش این کسری کرد. حالا آلمان به نظر لوکوموتیو اقتصاد اروپا است. اقتصاد آمریکا با سیاست‌های مالی نامسوولانه‌اش و کسری بودجه 10 درصدی‌اش (نسبت به تولید ناخالص داخلی) حالا به زحمت افتاده و هیچ بعید نیست که یکبار دیگر دچار رکود شود. این باید برای کسانی که در آمریکا خواهان استفاده بیشتر از کسری بودجه هستند جای تامل داشته باشد، درحالی که بر عکس ملاحظه‌کاری مالی اروپا را به ورطه رکود تازه‌ای می‌برد. 

بهبود آلمان به نظر نسبتا مستحکم است. بر پایه اصلاحات چندین ساله بازار کار و یک دوره طولانی معتدل سازی دستمزدها تکیه دارد. ضمن آنکه از همه مهم‌تر، دلیل ایجاد آن بسته‌های محرک زودگذر و بی‌اعتبار نبوده است. این بهبود ریشه در بهبود بخش خصوصی و افزایش بهره‌وری دارد. آنچه که موجب تداوم رشد اقتصادی در آلمان یا سایر نقاط اروپا می‌شود نه افزایش مخارج بخش عمومی، بلکه اجرای اصلاحات ساختاری موافق بازار است. اگر این اصلاحات اتفاق بیفتد رشد پایدار خواهد بود، مگر آنکه آمریکا باز هم به ورطه رکود تازه‌ای فرو بغلتد و شرایط را دشوار کند.
 
کارمن و وینسنت راینهارت: مساله استفاده‌اندک از اهرم مالی است
یافتن دلیل بازگشت نسبتا خوب اقتصادی آلمان بی‌شک نیازمند تحلیلی چندجانبه است. قصد ارائه چنین تحلیلی را در اینجا نداریم. 

در شرایط فعلی روی عمده‌ترین دلایل بازگشت اقتصاد آلمان تکیه خواهیم کرد، درحالی که می‌دانیم بهبود پس از بحران در اکثر اقتصادهای اصلی جهان ناامیدکننده بوده است. 

ما تجربه کشورهایی که با بحران مالی شدید روبه‌رو شده‌اند را در مقاله‌ای با عنوان «پس از سقوط» بررسی کرده‌ایم که این مقاله در شعبه فدرال رزرو کانزاس سیتی ارائه شد. چنانکه آنجا اشاره کردیم در جریان موج گسترش اعتبار و استقراضی که در نهایت به بحران وام‌های رهنی منجر شد آلمان جزو اصلی‌ترین بازیگران خارج از صحنه بود. طی سال‌های 1997 تا 2007 سهم اعتبار از GDP اسمی در این کشور حدود 11 درصد کاهش داشت، در حالی که برای اکثر اقتصادهای پیشرفته این نسبت افزایشی بیش از 80 درصد را شاهد بود. 

طی دوره 2003 تا 2007 نسبت بدهی ناخالص خارجی آلمان به GDP حدود 5 درصد کاهش داشت، درحالی که همین نسبت برای اقتصادهای پیشرفته در دوره مشابه افزایش بیش از 50 درصدی داشت. بازار املاک و مستغلات آلمان را حتی به شکل خفیف هم نمی‌توان متاثر از حباب جهانی دانست. در واقع قیمت واقعی مسکن در این کشورهای طی سال‌های 97 تا 2007 یازده درصد نیز کاهش داشت. همچنین برخلاف ژاپن که او هم از جمله بازیگران اصلی خارج از صحنه موج افزایش اعتبار بود، آلمان بدهی دولتی عظیم نداشت. در نتیجه با وجود افزایش زیاد بدهی دولتی از زمان ایجاد بحران، آلمان با مشکل قفل شدن بدهی‌های بخش خصوصی یا دولتی که از قبل تلنبار شده باشند روبه‌رو نشد (چیزی که در بسیاری از اقتصادهای پیشرفته شاهدش بوده‌ایم.) بنابراین فرآیند طولانی و دردناک سبک کردن بار اهرم‌های مالی جزو برنامه‌های آلمان نیست. 

در این رابطه، آلمان را می‌توان یکی از معدود اقتصادهای پیشرفته‌اي دانست که وضعیتی مشابه کشورهای حوزه بازارهای نوظهور یا آمریکای لاتین دارد، البته بازارهای نوظهور هرچند بهبود اقتصادی مناسبی دارند، اما این بهبود گاهی نشانه‌هایی از «بیش فعالی» در خود نشان می‌دهد.

هارولد جیمز: مساله جهت‌گیری صادراتی آلمان است
بهبود قدرتمند و شگفتی‌آور اقتصاد آلمان تقریبا به تمامی مدیون تقاضای صادراتی است، این تقاضا بویژه از ناحیه اقتصادهای نوظهور تغذیه می‌شود. این پدیده مخصوص به آلمان هم نیست و الگوی مشابهی از همین بهبود به مدد صادرات مستحکم را می‌توان در کشورهایی که ساختاری مشابه با اقتصاد آلمان دارند نیز مشاهده کرد (به طور خاص سوئیس). برخی از کشورهای فعال و پویای اروپای مرکزی (اسلوواکی و لهستان) نیز آلمان را به عنوان سرمشق توسعه خود قرار داده‌اند. 

مادامی که اقتصاد جهانی رشد کند، بهبود آلمان پایدار به نظر می‌رسد. تنها مساله اینجا است که سایر کشورهای همسایه آلمان که اقبال کمتری در صادرات دارند ممکن است از قدرت گرفتن آلمان نگران شوند و بکوشند که به گونه‌ای بر سر راه رشد اقتصادی صادراتی آلمان مانع ایجاد کنند. 

سایر کشورهای توسعه یافته باید از این مدل تقلید کنند، به جای آنکه به دنبال معیوب کردنش باشند، البته تحریک اقتصاد داخلی به مدد نیروی صادرات یک بازی مجموع صفر نیست، اما طبق اصل تقسیم کار می‌توان آن را به عنوان عاملی برای تحریک رشد اقتصادی جهان نیز تعبیر کرد.

نقل قول از فردریک هایک
چیزهایی مثل ابزار، غذا، دارو، سلاح، کلمات، جملات، ارتباطات و فعالیت‌های تولیدی از نظر من مثال‌های معمول فعالیت‌ آدمی است که به طور مدام در علوم اجتماعی به آن بر می‌خوریم. به راحتی دیده می‌شود که تمام این مفاهیم به خصوصیات عینی اشیا یا چیزهایی که مشاهده‌گر مستقیما می‌بیند ارجاع ندارد؛ بلکه به نظرگاه افراد در مورد اشیا ارجاع دارد. اینها را حتی نمی‌توان با اصطلاحات فیزیکی تعریف کرد، زیرا هیچ خصوصیت یگانه فیزیکی نیست که همه اعضای یک دسته، آن را دارا باشند. اینها را تنها می‌توان با ارتباط میان سه اصطلاح دیگر تعریف کرد. یک غایت، کسی که آن غایت از آن اوست، شیئی که آن شخص فکر می‌کند وسیله‌ای مناسب برای رسیدن به آن غایت است.
نظرات بینندگان