arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۰۰۷۸۳
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۰۷ - ۲۰ بهمن ۱۳۹۹
فارین پالیسی:

درس‌های جمهوری وایمار برای آمریکای بایدن

طی ماه‌های اخیر، جمهوری وایمار آلمان به طور روزافزونی به عنوان معیاری برای مقایسه شرایط سیاسی کنونی آمریکا با آن مورد استناد قرار گرفته است. برخی، طرفداران دونالد ترامپ را فاشیست می‌دانند. سرمقاله اخیر نیویورک تایمز از عدم پذیرش پیروزی بایدن در انتخابات توسط ترامپ به عنوان نسخه مدرن افسانه "خنجر از پشت زدن" آلمانی‌ها نام برده است. افسانه‌ای که طبق آن این دشمنان خائن داخلی بودند که باعث شکست آلمان در جنگ جهانی اول می‌شدند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

رابرت گروات استاد تاریخ معاصر در فارین پالیسی نوشت: طی ماه‌های اخیر، جمهوری وایمار آلمان به طور روزافزونی به عنوان معیاری برای مقایسه شرایط سیاسی کنونی آمریکا با آن مورد استناد قرار گرفته است. برخی، طرفداران دونالد ترامپ را فاشیست می‌دانند. سرمقاله اخیر نیویورک تایمز از عدم پذیرش پیروزی بایدن در انتخابات توسط ترامپ به عنوان نسخه مدرن افسانه "خنجر از پشت زدن" آلمانی‌ها نام برده است. افسانه‌ای که طبق آن این دشمنان خائن داخلی بودند که باعث شکست آلمان در جنگ جهانی اول می‌شدند.

به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»؛ در ادامه این مطلب آمده است: وسوسه انجام این مقایسه‌ها قابل درک است و به نوعی از ترس و نگرانی برای سرنوشت جمهوری آمریكا نشات می‌گیرد، به باور بسیاری ماهیت جمهوری در آمریکا امروز در معرض خطر است. ابعاد خشونت سیاسی کنونی در خیابانها ممكن است گسترش یابد، بهترین نمونه قیاس شرایط امروز آمریکا با مشهورترین نمونه تاریخی دموكراسی ناكام یعنی جمهوری وایمار آلمان است،  حال پرسش این جاست که آیا آمریکا نیز مانند آلمان آن دوره در نهایت قدرت را به فاشیست‌ها واگذار می‌کند؟

البته اشاره به گذشته مشکلی ندارد، به شرطی که فراموش نکنیم سقوط نهایی جمهوری وایمار مساله‌ای غیرقابل اجتناب بود ضمن اینکه به قدرت رسیدن هیتلر هم مدیون شرایط تاریخی زمان خودش بود. حداقل تا اواخر سال 1929، زمانی که تأثیر دولت آلمان برای اعمال سیاست‌های سختگیرانه ریاضت اقتصادی بر تأثیر شدیدترین بحران اقتصادی در تاریخ مدرن افزوده شده بود، نازی‌ها عملا در سیاست آلمان در حاشیه بودند.

بدون اینكه بخواهیم مشكلاتی را كه امروز آمریکا با آن روبرو است را تقلیل دهیم، باید اشاره داشته باشیم كه وضعیت فعلی آمریكا هنوز با آلمان دهه 1920 و اوایل دهه 1930 قابل مقایسه نیست، پس ضروری است که وجوه تمایز بین شرایط دو کشور را به خوبی بشناسیم. برخی از این اختلافات برای آمریکا چندان مهم نیست در حالی که برخی دیگر عملا به مثابه یک هشدار به حساب می‌آید.

یک نکته مهم آنکه، دموکراسی در آمریکای قرن بیست و یکم بسیار ریشه‌دارتر از آلمان وایمارها است. اگرچه آلمان اولین کشور صنعتی بود که حق رای زنان را به رسمیت می‌شناخت، اما همزمان بسیاری از کارمندان ارشد اداری، قضات و شخصیت‌های نظامی اگر نه رویکردی کاملاً خصمانه که حداقل زاویه‌ای مشخص نسبت به دموکراسی داشتند. امروز در آمریکا، کنگره بر خشونت اوباش غلبه کرده است. همزمان قضات از جمله منصوبان دیوان عالی خود ترامپ نیز اتهامات مطرح شده از سوی وی در انتخابات ریاست جمهوری را رد کرده‌اند.  رئیس جمهور جدید آمریکا در نهایت بدون مشکل تحلیف شد.

اگرچه خسارتی که ترامپ به دموکراسی آمریکا وارد کرد قابل توجه است، اما در چهار سال گذشته نهادهای قانونی آمریکایی و به طور کلی قانون اساسی این کشور از خود مقاومت چشمگیری در برابر ترامپ نشان داده‌اند. دموکراسی آمریکایی، هم در داخل کشور و هم از نظر اعتبار بین المللی آسیب دیده است، اما همچنان به حیات خود ادامه می‌دهد.

در حال حاضر بیان اینکه چه اتفاقی ممکن است در یک رکود بزرگ جهانی قابل مقایسه با سال 1929 رخ دهد، غیرممکن است. آیا 70 میلیون نفری که به ترامپ رأی دادند تندرو‌تر خواهند شد؟ آیا آمریکایی‌ها مجبورند با جامعه‌ای به شدت دو قطبی در آینده‌ای قابل پیش بینی زندگی کنند؟

حداقل از این نظر، وایمار می‌تواند درس های خوبی برای آمریکا داشته باشد. اولین درس این است که محافظه کاران باید بدانند بازی و استفاده از افراط گرایان بدون هزینه نخواهد بود. ترامپ هیتلر نیست، اما تحریک عمدی راست افراطی از سوی وی باعث شده حزب جمهوریخواه به رای دهندگانی شامل ملی گرایان، منکران هولوکاست، برتری طلبان سفیدپوست و نظریه پردازان توطئه وابسته باشد.

ماجرای حمله به کنگره با کودتای معروف به آبجوفروشی هیتلر در 9 نوامبر 1923 مقایسه شده است. در آن زمان، هیتلر و پیروان مسلحش از یک آبجوفروشی در مونیخ به سمت مرکز شهر حرکت کردند. برنامه هیتلر این بود که قبل از راهپیمایی به سمت پایتخت، دولت باواریا را سرنگون کند، همانطور که موسولینی در سال 1922 با موفقیت چنین کاری را در ایتالیا انجام داد. با این حال کودتا توسط پلیس باواریا خنثی شد و در جریان آن 16 نفر از طرفداران هیتلر کشته و ده‌ها نفر دیگر مجروح شدند. خود هیتلر نیز دستگیر و 9 ماه در زندان بود.

هیتلر شکست خورد چرا که او بی شباهت به اوباشی بود که در 6 ژانویه به کنگره حمله کردند، او بدون حمایت مناسب از جانب دیوان سالاری دولتی یا کارمندان ارشد پلیس و ارتش، نظم موجود را به چالش کشید. در نهایت اتحاد با نخبگان قدیمی و یک بحران اقتصادی جهانی بی سابقه به اضافه تغییر استراتژی باعث شد تا هیتلر 10 سال بعد قدرت را در آلمان به دست بگیرد.

اما اگر حوادث 6 ژانویه، مانند کودتا آبجو فروشی، تنها آغاز ظهور راست افراطی باشد، چه؟ از این گذشته، ناسیونالیسم راست گرای مبارز به عنوان یک نیروی سیاسی در زندگی آمریکایی از بین نخواهد رفت. سوال این است که جمهوری خواهان با میراث ترامپ و متعصب ترین حامیان وی چگونه برخورد خواهند کرد؟ در سال 1923، نخبگان و محافظه کاران آلمانی به طور مشابه بر سر این مسئله که چگونه در مقابل نازی‌ها صف آرایی کنند، اختلاف نظر داشتند. در حالی که محافظه کاران باواریایی یا همان حزب خلق باواریا همه روابط خود را با هیتلر قطع کردند، حزب ملی خلق آلمان (DNVP) این کار را نکرد. هنگامی که هیتلر پس از رکود بزرگ، به موفقیت در انتخابات رسید، بسیاری از محافظه کاران همچنان فکر می کردند که می توانند راست افراطی را برای اهداف خود به کار گیرند، همانطور که ترامپ هم دقیقا چنین برنامه‌ای را در ذهن می پروراند.

این استراتژی یک فاجعه بود. در سال 1933، رئیس جمهور آلمان، پل فون هیندنبورگ، توسط دوستان محافظه کار خود متقاعد شد که می‌توانند از حمایت‌های روزافزون هیتلر برای برنامه های خود استفاده کنند و او را به عنوان صدراعظم دست نشانده دولت ائتلافی محافظه کاران بر مسند کار بنشانند. آنها اعتقاد داشتند که می‌توانند از هیلتر سواری بگیرند اما خیلی زود متوجه اشتباه خود شدند. درست مثل محافظه کاران ایتالیایی که موسولینی را 10 سال قبل دست کم گرفته بودند، در آلمان نیز تنها چند هفته زمان لازم بود تا محافظه‌کاران متوجه شوند که نازی‌ها را عجیب دست کم گرفته‌اند!

حزب جمهوری خواه  و آمریکایی‌ها به طور کلی باید موضع بسیار سخت تری را در برابر تهدید نهادهای دموکراتیک اتخاذ کنند. در ژانویه 1933، بزرگترین حزب دموکراتیک آلمان یعنی حزب سوسیال دموکراسی نتوانست از قدرتمندترین سلاح خود علیه نازی‌ها که همان اعتصاب عمومی بود استفاده کند. این سیاست قبلاً در سال 1920 با موفقیت دنبال شده بود. در سال 1933، حزب سوسیال دموکرات  شاید به حق ترسیده بود كه چنین اقدامی باعث ایجاد جنگ داخلی بزرگی شود، جنگی كه طرفداران دموكراسی احتمالاً در صورت عدم حمایت نیروهای مسلح در آن شکست خواهند خورد.

پس از وحشت ناشی از جنگ جهانی دوم، جمهوری فدرال آلمان خود را در قامت دموکراسی بسیار مستحکمی نشان داد، دموکراسی که دادگاه و قانون اساسی آن بارها فعالیت احزاب و گروههای سیاسی افراطی را ممنوع کرده بود. در حال حاضر حتی اگر نیروهای مسلح آمریکا بر خلاف نیروهای آلمانی هیچ نشانی از همراهی با افراط گرایان نشان ندهند، باز هم صحنه‌های تکان دهنده در پایتخت نشان می‌دهد که افراط گرایان می‌توانند به طور بالقوه تهدیدی واقعی برای هنجارهای دموکراتیک و حاکمیت قانون باشند. شورش‌های مسلحانه علیه دولت بایدن در آینده همچنان یک احتمال مشخص است. اگر مدافعان دموکراسی هوشیار و مصمم بمانند، آنها قطعاً شکست خواهند خورد.

دومین درسی که باید از وایمار گرفت این است که نبرد برای حقیقت مهم است. به قدرت رسیدن هیتلر و از بین رفتن دموکراسی در آلمان ، بیانگر توانایی نازی‌ها در ایجاد و انتشار "حقایق جایگزین یا همان دروغ‌های تزیین شده" بود. از افسانه خنجر زدن از پشت گرفته تا روایت‌هایی درباره توطئه‌های جهانی یهود که برای تضعیف آلمان طراحی شده است، همه نقش مهمی در تبلیغات هیتلر داشتند، حتی اگر دموکرات ها مکرراً بر خلاف واقع بودن این تبلیغات اصرار می‌ورزیدند باز هم دستگاه تبلیغاتی هیتلار کار خودش را می‌کرد. در اوایل دهه 1930، هواداران وایمار نبرد بر سر حقیقت را از دست دادند چرا که هیتلر با موفقیت بسیاری از رای دهندگان را متقاعد کرد که دموکراسی نوعی حکومت غیر آلمانی است که توسط فاتحان جنگ جهانی اول به این کشور تحمیل شده است. او اینگونه القا کرد که دموکراسی قادر به پایان دادن به رکود در کشور نیست.

شکی نیست که هیتلر عاشق شبکه‌های اجتماعی بود. او همیشه مشتاق استفاده از آخرین فن آوری‌ها به ویژه رادیو و فیلم برای انتشار حقایق جایگزین خود بود. گستردگی شبکه‌های اجتماعی و توانایی آن در دور زدن کنترل کیفیت و بررسی واقعیت ارائه شده از سوی رسانه‌های خبری، امکان گسترش نظریه‌های توطئه را تسریع کرده بود. مقاله اخیر در واشنگتن پست اظهار داشت که ترامپ در دوران ریاست جمهوری خود بیش از 30 هزار اظهار نظر دروغین یا گمراه کننده داشته است. همانطور که بایدن در سخنرانی تحلیف خود گفت، کنار زدن فرهنگی که درآن واقعیت‌ها دستکاری و حتی ساخته می‌شوند، بسیار حیاتی خواهد بود.

نظریه‌های توطئه از جمله نظریه‌های مربوط به  تقلب در انتخابات تهدید بزرگی برای نهادها و روندهای دموکراتیک است. در این شرایط به دست آوردن مجدد این ایمان به دموکراسی چالش اصلی در سالهای آینده خواهد بود. این ممکن است عاملی تعیین کننده در یافتن پاسخی برای این پرسش باشد که آیا جمهوری در آمریکا به سرنوشت وایمار دچار می‌شود؟

نظرات بینندگان