پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح از خواب برخاستم. دیشب از سُرفه بسیار بد خوابیدم. صبح که برخاستم عرق زیادی کرده بودم، خیس بودم. امروز هم باید جَرگه [محاصره شکار] میشد. به آقا عنبر گفتم «میرشکار را خبر کن که پیادهها را برگرداند، جرگه باشد انشاءالله فردا.» چون عرق کرده بودم ترسیدم سوار شوم، بسیار احوال نحس نجسی داشتم. پیادهها و غیره برگشتند. امروز را در منزل ماندیم به کار و بطالت گذشت. حاجی قهوهچی گفتند ناخوش است، تخت خواستند که شهر برود. اندرون همه سینهدرد دارند، سُرفه میکنند. شب هم به کسالت خوابیدیم.
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه، از ربیعالاول ۱۲۸۳ تا جمادیالثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۳۹۷، ص ۱۱۸.