مسکن بهعنوان یکی از نیازهای اولیه این روزها تبدیل بهچالش جدی برای افراد جامعه شده است. از آنجایی که سیاستهای کلان درخصوص مسکن حداقل تا به امروز کارگر نشده است، افزایش قیمت آن سبب شده که کمتر کسی بتواند خانه بخرد، بنابراین بخش زیادی از جمعیت مستاجرنشین هستند، مستاجرهایی که بهدلیل کاهش ارزش پول در برابر ملک و افزایش اجارهبها گاهی مجبورند هرسال و در مواردی کمتر از یک سال خانه اجارهای خود را تحویل صاحبخانه دهند و در کوچه و محلهای دیگر مسکنی دیگر اجاره کنند، اما این جابهجاییهای هرساله برای فرد و محله چه آسیبی بههمراه دارد؟
در سالهای گذشته بخشی از هویت آدمهای شهر خانهای بود که در آن ساکن بودند، یاکه محلهای بود که در آن رفتوآمد داشتند، گاهی طول عمر همسایگی آدمها بهاندازه عمر ساکنان خانهها بود، خانههایی که نه با پلاک، بلکه با اسم آدمها شناخته میشد. اکثر آنها یا صاحبخانه بودند یاکه اگر مستاجر بودند برای سالهای زیادی در همان خانه یا محله میماندند. دراینباره امانالله قراییمقدم به روزنامه همدلی میگوید: «جامعهشناسی شهری پیرو یک مکتبی هست بهنام جامعهشناسی شهری شیکاگو که صاحبنظران زیادی دارد. این مسئله تحت عنوان بوم شناسی شهری بررسی میشود.
یعنی نوع و کیفیت رابطه انسان با محیط زندگی را مدنظر قرار داده است. هر محلهای با انسانها، نوع ساختوساز و فرهنگ ساکنین آن رابطه دارد. بنابراین هر فردی که در هر محله از تهران زندگی میکند یک رابطه عاطفی، شخصیتی و فرهنگی با آن ناحیه و محله دارد.»اما الان شرایط فرق کرده است. نسل جوانتر که ازدواجشان را با اجاره خانهای جشن گرفتند، نتوانستند با عبور سالها خودشان را صاحبخانه کنند، طوریکه بهنظر میرسد چشمانداز خرید خانه برای آنها اصلاً نزدیک نیست.
درهمینباره موسسه مطالعات اقتصادی بامداد که سیامک قاسمی، کارشناس مدیریت کسبوکار آن را مدیریت میکند گزارشی منتشر کرده که نشان میدهد «باتوجه به درآمد سرانه ملی فعلی ایران و میانه قیمت مسکن در شهری مانند تهران، بهشرط عدم افزایش قیمت مسکن در سالهای بعد، حدود 74 سال طول میکشد که با تجمع درامد سرانه فعلی بشود صاحبخانه شد.» این گزارش نشان میدهد حالا حالاها بخش زیادی از جمعیت باید مستاجرنشین باشند.
اما از آنجایی که درآمدهای این روزها چندان با دخل و خرج زندگی همخوانی ندارد پرداخت کرایه خانه برای ساکنان شهر سخت شده است. هرسال اجارهبها بهشکل زیادی افزایش پیدا میکند و حقوقهای دریافتی طوری نیست که با آن بشود خرج خانه و کرایه مسکن را پرداخت کرد، بنابراین مستاجرها دائم درحال جابهجایی مسکن خود هستند.
بهگفته قرائیمقدم: «براساس تئوری جرج زیمل هر محله یا شهر تا وقتی که شما مناسب آن محله باشید، شما را نزد خود نگه میدارد. یعنی هر ناحیه خاصیت جذب و دفع افراد را دارد. یا بهقول داروین شهر انتخاب اصلح دارد، تا وقتی شما مناسب محله هستید آنجا زندگی میکنید، اما اگر بر فرض مثال درآمد شما بالا رفت یاکه پایین آمد، دیگر مناسب آن محله نیستید و بنا را بر تغییر موقعیت زندگی میگذارید.
در نتیجه یک فرد دائم با محلههایی که در آن زندگی میکند درحال حفظ تعادل است. مسلم است هر دفعه که ساکنان شهر جابهجا میشوند یکسری نیروها هم دائم درحال جابهجا شدن هستند، الان شما درنظر بگیرید کسانی که توانایی دارند شهری مانند تهران آنها را نگه میدارد اما اگر توانایی نداشته باشند خودِ شهر آنها را بهحاشیه میبرد.»
این جابهجاییهای هرساله گرچه بهدلیل ناتوانی در تامین اجارهبها انجام میشود، اما به گفته بسیاری از کارشناسان میتواند آسیبهای زیادی داشته باشد. آسیبهایی که بهنظر میرسد اول خود مستاجر را هدف میگیرد. چراکه او دائم و هر سال باید با همسایههایی آشنا شود که بهمحض شناخت آنها، موعد قرارداد سر میرسد و از آنجایی که در این یک سال اجارهبها افزایش پیدا کرده و درآمد فرد افزایش ناسب نداشته است باید خانه را تخلیه کند و سراغ یک خانه در کوچه و محله دیگر برود.
قراییمقدم دراینباره میگوید: «وقتی انسانها دائم درحال جابهجایی هستند، یعنی مستاجرها هر سال محل زندگیشان عوض میشود مجبور هستند که مرتباً خودشان را با محله جدید سازگار کنند، انگار که دائم درحال جامعهپذیری هستند. در چنین شرایطی فرد یک مدتی درحال تعارض روحی و روانی است تا اینکه با محیط هماهنگ شود.
امروز این وضعیت بهدلیل جابهجایی دائم مستاجرها دارد اتفاق میافتد. این فرد از حیث روحی و روانی صدمه میبیند.»در این میان تنها فرد نیست که صدمه میبیند، بسیاری معتقدند جابهجاییهای دائمی موجب میشود آسیبهای زیادی متوجه محلههای شهر شود. محلههایی که سابق بهدلیل ساکنان قدیمی و شناختی که همسایهها از یکدیگر داشتند ناخودآگاه خودشان امنیت کوچهها را تامین میکردند، بهگفته این استاد دانشگاه در گفتوگو با روزنامه همدلی «درچنین وضعیتی خود محله هم آسیب میبیند، یک قاعده داریم که به ما جامعهشناسها میگوید در هر جاییکه آمد و شد زیاد باشد، یا که مهاجرپذیری و فرستادن مهاجر زیاد باشد، در آن منطقه جرم افزایش پیدا میکند.برای اینکه با هر رفت و آمد تجانس فکری و فرهنگی آن منطقه بههم میخورد. وقتی این اتفاق بیفتد انگار که خودکنترلی افراد محله ضعیف میشود.»
قراییمقدم ادامه میدهد: «وقتی یک فرد مدتها در یک محلهای باشد طبیعتاً سایر افراد محله او را میشناسند، همین شناخت سبب میشود فرد نسبت به خودش خودکنترلی داشته باشد.از این روی از انجام خیلی از کارها در محله خودداری میکند. اما اگر فرد در جامعه دائم محل زندگی خود را تغییر دهد و ترس از شناخته شدن نداشته باشد خودکنترلی ضعیف میشود، درنتیجه انواع جرائم افزایش پیدا میکند و احتمال دارد امنیت محله کاهش پیدا کند.»
وی خاطرنشان میکند: «در واقع بودن در یک محله و شناخته شدن در آنجا سبب میشود که اصطلاحاً در و دیوار آن منطقه فرد را کنترل کند.بنابراین کسانیکه خانههایشان دائم عوض میشود و محلههایی که دائم افراد جدید بهخود میبینند در معرض آسیب قرار دارند. این وضعیت در نهایت سبب میشود شهر با مشکلات زیادی مواجه شود.»
عدم توانایی افراد جامعه برای خرید مسکن، یاکه عدم توانایی آنها برای تامین اجارهبهای خانه، بلایی شده است که در سالهای گذشته بهجان شهر و محلههای آن افتاده است. طوریکه ساکنان خانهها هرسال خانههای خودشان را تغییر میدهند. چهره آدمهای محله دائم درحال عوض شدن است و شاید در بهترین حالت در حال رفتوآمد یک سلام خشک و خالی باهم داشته باشند.
روزنامه همدلی