arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۱۸۶۵۴
تاریخ انتشار: ۰۱ : ۰۰ - ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۰

سفرنامه ناصرالدین‌شاه به خراسان، شنبه ۲۸ اردی‌بهشت ۱۲۴۶؛ رسیدیم به ده‌ملا، کاروان‌سرای خوبی به نظر آمد

امروز باید رفت به دِه‌ملا... خلاصه رسیدیم به ده‌ملا. مولوی آمد قدری صحبت شد. کاروان‌سرای خوبی به نظر آمد. مولوی گفت: «ظهیرالدوله به من پول داد تعمیر کرده‌ام». آخرِ خاکِ دامغان، دِهِ حداده است، چسبیده به ده ملا. دِهِ بسیار معتبری است حداده. ده ملا هم معتبر است، اما جزو بسطام است.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح از خواب برخاستم. امروز باید رفت به دِه‌ملا؛ سه فرسنگ راه است. سوار اسب تیمورمیرزایی شده با امین‌الدوله و غیره قدی صحبت کرده، سواره‌ها را کلا گفتم از جعده [جاده] بروند، خودمان با سواره‌ها و اشخاص معینه از صحرا راندیم.

طرف دستِ راست دهات است و آخر دهات کبیر [کویر] و نمک‌زار.

طرف دست چپ صحراست، اما پست و بلند و سنگلاخ و سیلاب شسته زیادی دارد؛ نمی‌توان اسب دواند برای آهو، کالسکه هم نمی‌رود؛ الی یک فرسنگ مسافت منتهی می‌شود به کوه و کوه برف‌دار شاه‌کو هم محاذی [روبه‌روی] مهمان‌دوست است.

خلاصه عین‌الملک و غیره بودند. خیلی راه رفته در صحرا به ناهار افتادیم. بعد از ناهار باقر آمد که «آهو در ماهور است». یک بزمجه بزرگی هم زنده آورده بود، خیلی بزرگ بود. بعد از ناهار سوار شده مختصرا رفتم پیش میرشکار، هوا گرم بود. دو تکه می‌چریدند. بالاخره رفتم به مارُق [شکار]؛ میرشکار خبط کرد در رفتند.

بعد سوار شده راندیم. یک آهو خوب می‌آمد رو به من، از جعده پایین؛ سواره‌ها می‌آوردند، خوب می‌آمد، کم مانده بود برسد به من؛ تازیِ عین‌الملک گرفت.

کاظم‌خان آمد که «من زده‌ام». آن دو تا تکه‌ها را هم یکی را آدم میرشکار زده بود، دیگری را سواره نصرت. تکه‌هایی بود که از ما گریختند.

جهانسوزمیرزا از شاهرود آمده بود، قدری چخان چخون [دروغ] کرد. بنا شد از ده ملا، اردو برود [به] بسطام. تپه سنگی میان صحرا بود [که] به تپه نادری مشهور است. جعفرقلی‌خان بوجنوردی آن‌جا با سواره خود برای محمدعلی‌خان ماکویی بَقو [۱] کرده بود نتوانسته بود کاری کند.

خلاصه رسیدیم به ده‌ملا. مولوی آمد قدری صحبت شد. کاروان‌سرای خوبی به نظر آمد. مولوی گفت: «ظهیرالدوله به من پول داد تعمیر کرده‌ام». آخرِ خاکِ دامغان، دِهِ حداده است، چسبیده به ده‌ملا. دِهِ بسیار معتبری است حداده. ده‌ملا هم معتبر است، اما جزو بسطام است.

دهاتی که طرف دست راست بود از این قرار است: اول «ابراهیم‌آباد» ملکی قاجار، دیگر «زرین‌آباد» ملکی قاجار، «دولاب» رعیتی است. «نعیم‌آباد» اولاد مرحوم میرزا مهدی‌خان، «قادرآباد» مال ایضا، «مومن‌آباد» مال ایضا، «حسین‌آباد» ملک قاجار، «حداده» رعیتی، «کلاته‌ملا» ملک رعیتی و اولاد مقیم‌خان. «مرادآباد» آخر دامغان رعیتی.

پنج ساعت به غروب مانده وارد منزل شدم. از سوراخ درهای دیوان‌خانه وارد شدم. امین‌الملک دمِ نهر بول می‌کرد. بعد نشستیم، آقا علی و غیره آمدند. محمدعلی‌خان هم بود، روزنامه می‌نوشتم. یک‌بار شوهری و غلام‌بچه‌ها داد زدند «مار»، «مار». برخاستم. مار بزرگی رو به من می‌دوید. آقا علی قمه انداخت، خورد به مار نصف کرد، خوب قمه را پراند. آقا علی کوچکه امروز آهویی گرفته بود. امروز خرگوش خیلی بود. نصرالله دو تا با قوش خوب گرفت. شب بعد از شام قُرُق شد، پیش‌خدمت‌ها آمدند قدری صحبت شد. مهتابی خوبی بود. ادیب‌الملک می‌گفت: «امروز آهو دوانده‌ام.» شب را خوابیدیم. زهرا بله شد.

 

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه، از ربیع‌الاول ۱۲۸۳ تا جمادی‌الثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۳۹۷، صص ۱۷۴ و ۱۷۵.

نظرات بینندگان