arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۳۰۷۱۱
تاریخ انتشار: ۳۰ : ۲۰ - ۰۹ مرداد ۱۴۰۰

استاد کیمیایی عزیز! بیش از این کارنامه‌ی فاخرِ خود را تیره و تار نکنید!

مصطفی فقیهی: مسعود کیمیایی هنرمندی دوست‌داشتنی و قابل احترام است؛ او آثاری چون «قیصر» و «گوزن‌ها» را در پرونده‌ی کاری خود دارد که به قاعده‌ی صدر تا ذیل کارنامه‌ی یک فیلمساز کاربلد، محبوب و شهیر، ارزش دارد، اما نمی‌دانم چرا اصرار دارد با تداوم فیلم‌سازی در نهمین دهه‌ی زندگی گران‌سنگ خود، این کارنامه ارزشمند را با ساخت فیلم‌های دم‌دستی، خاکستری ‌کند و مخاطب شیفته‌‌اش را خسته و کلافه!
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

مصطفی فقیهی: لابد این سکانس آخرین فیلم مسعود کیمیایی «درخشان» به نظرتان می‌آید، پس قبل از آن‌که وقت‌تان را صرف تماشای فیلم کنید، این یادداشت را بخوانید:

مسعود کیمیایی هنرمندی دوست‌داشتنی و قابل احترام است؛ او آثاری چون «قیصر» و «گوزن‌ها» را در پرونده‌ی کاری خود دارد که به قاعده‌ی صدر تا ذیل کارنامه‌ی یک فیلمساز کاربلد، محبوب و شهیر، ارزش دارد، اما نمی‌دانم چرا اصرار دارد با تداوم فیلم‌سازی در نهمین دهه‌ی زندگی گران‌سنگ خود، این کارنامه ارزشمند را با ساخت فیلم‌های دم‌دستی، خاکستری ‌کند و مخاطب شیفته‌‌اش را خسته و کلافه!

امروز فیلم جدید او، «خون شد» را دیدم، در روز تولدش که همزمان، اکران اینترنتی‌اش آغاز شده؛ روایتی تکراری و کلیشه‌ای اما «غلط اندر غلط» از رفاقت، برادری، وفاداری، خیانت و انتقام!

اثری چونان چند فیلم اخیر او، گنگ و نامفهوم و مملو از نقاط کور در فرم و ساختار. مجموعه حوادثی بی‌دلیل، مبهم، سطحی و بدون کشش و کنش و ساختار دراماتیک و در یک کلام، فاقد قصه‌ای منسجم که هر چه پی‌اش را می‌گیری، چیزی جز ابهام و شلوغی و البته یادآوری کلیشه‌های احتمالاً نوستالژیک فیلم‌های دهه ۴۰ ایران نصیب‌ت نمی‌شود؛ آنقدری که فیلمساز اصرار دارد با نمایش پوشش، کوچه‌های باریک، حمام عمومی و قس علی هذا، «قیصر» را در ذهن مخاطب زنده کند؛ قیصری که حالا از زندان بازگشته تا خانواده‌ی از هم‌پاشیده‌ی خود را احیا کند.

هر چند، «خون شد»، بازی متفاوت «سعید آقاخانی» و قهرمانی نسبتاً جذاب را به مخاطب ارائه می‌دهد، اما شلوغی و صحنه‌های پی‌در پی، بی‌منطق و بی‌ربط به سیر داستان کیمیایی، آنقدری زیادند که مخاطب نمی‌تواند علتی برای چسباندن این سکانس‌ها به قصه بیابد.

درگیری و بزن‌بزن‌هایی که ته ندارد و گویی قاعده و قانون جنگل پابرجاست و تنها راه‌حل حل بحران‌ها، در شیدایی‌های فراقانونی‌ست. همه به جان یکدیگر افتاده‌اند، شلیک‌های بی سر و ته، چاقویی که شکم این و آن را می‌دَرد و قهرمانی که از شدت خون‌ریزی، در میانه مرگ و زندگی دست و پا می‌زند، اما نه خود و نه حتی اطرافیانش، در پی مرهمی نیستند و دل‌نگرانی به خود را نمی‌دهند!

چونان فیلم‌فارسی‌های دهه ۴۰ که قهرمان در آخرین سکانس، وقتی بر زمین می‌افتاد و خون از بدنش فواره می‌زد، اجازه‌ی انتقال خود به بیمارستان را نمی‌داد و می‌گفت «کار من تمام است» و سپس، دیالوگ‌های به اصطلاح جوانمردانه و لوطی‌گرایانه‌ی خود را خطاب به اطرافیان بی‌عاطفه!‌ و در عین حال مطیع خود بر زبان می‌راند!

ماشین ۵۰ ساله، کبریت سیگار، درشکه، پاساژ قدیمی که باید خمیده واردش شد و ... تنها بخشی از نمادهای متنوع و متکثری‌ست که نشان میدهد، آدم‌های داستان کیمیایی برای این زمانه نیستند؛ اگرچه در این دوران زیست می‌کنند. نه حتی در این روزگار، که اساساً روی «زمین» نیستند. هیچ چیزشان به آدمیزاد شباهت ندارد؛ گویی اهالی دنیایی دیگرند که تنها ظاهرشان به آدمیان است.

 

نظرات بینندگان