شامگاه 13 مرداد ارشا اقدسی درگذشت. بدلکاری که سالها روی مرز مرگ و زندگی بندبازی کرده بود، پیش از این که به 40 سالگی برسد، زمانی که هنوز سرشار از انگیزه کار و پر از شور زندگی بود، در یکی از بدلکاریهایش در پروژهای خارج از کشور دچار حادثه شد.
ارشا اگرچه به بیمارستان برده شد و یک هفتهای علایم حیاتی داشت اما شدت حادثه امید چندانی برای زنده ماندنش باقی نگذاشت. پیش از این هم بدلکاران دیگری زندگیشان سر صحنه بدلکاری پایان یافته بود. انگار سرنوشت بدلکاران این است که در نهایت پایان زندگی شان هم در متن عشق و علاقهشان و در مسیر حرفهشان رقم بخورد. بدلکاری، حرفه سخت و خطرناکی است که به کیفیت پروژههای سینمایی کمک بزرگی کرده اما آدمهایش کمتر دیده میشوند و مردم آشنایی زیادی با آن ندارند. در پرونده امروز در پی درگذشت ارشا اقدسی به زندگی نامه او میپردازیم، از جایگاه و پیشینه بدلکاری در سینما میگوییم و با چند نفر از بدلکاران جهان و سرنوشتشان بیشتر آشنا میشویم.
مرگی به موازات زندگی
ارشا اقدسی در مصاحبهای درباره مرگ دلخواهش گفته بود: «من کوه انگیزه هستم به همین دلیل دوست ندارم مرگم روی تخت بیمارستان باشد. دوست دارم مرگم موازی زندگیام اتفاق بیفتد». همینطور هم شد و او حین کار کردن دچار حادثه شد. دست تقدیر به گونهای رقم خورد که حالا باید از ارشا اقدسی پسر خلاق و نترس ایرانی با عنوان مرحوم یاد کنیم. عنوانی که اصلا به او نمیآید. ارشا بخش زیادی از کودکیهایش را در باشگاههای ورزشی گذراند. ورزش آیکیدو را فراگرفت و در آن به درجه مربیگری رسید. در 23 سالگی، بورسیه تحصیل در رشته تربیت بدنی ایتالیا را گرفت. عازم بود که برخوردش با یک آگهی مسیر زندگیاش را عوض کرد. آن آگهی سرنوشتساز، دورههای آموزش بدلکاری پیمان ابدی بود. ارشا تصمیم گرفت ایران بماند و بدلکار شود. او باید بدلکار میشد چون خودش گفته بود از ارتفاع، سرعت و تاریکی میترسد و بدلکاری به جنگ این ترسها رفتن بود. به خاطر استعداد زیادش به سرعت در کار بدلکاری پیشرفت کرد و به عنوان مربیگری کلاسهای پیمان ابدی رسید. ارشا در پروژههای مختلف تلویزیونی و سینمایی کار جلوههای میدانی و بدلکاری را انجام داد. فیلمهای ایرانی مانند گشت ارشاد، خط ویژه، رگ خواب، متروپل، راه آبی ابریشم و مجموعههایی مانند ساخت ایران، عملیات 125، شوق پرواز، کارآگاهان و رالی ایرانی از هنرنماییهای او بودند. اقدسی همچنین در چند پروژه خارجی هم حضور داشت. او در فیلم «کونگفو یوگا» با جکی چان همبازی شد و بازی در کنار نیکلاس کیج در فیلم «مرگ روشنایی» را تجربه کرد.حضور در یکی از سری فیلم های جیمزباند سطح کاری او را نشان می دهد. حضور او در برنامه خندوانه باعث شناخته شدن بیشترش برای مردم شد. اقدسی در ورزشهای مختلفی مانند کاراته، اسبسواری، چتربازی و بانجی جامپینگ به فعالیت پرداخته بود. او به عنوان اولین مربی بانجی جامپینگ ایران شناخته میشد. ارشا اقدسی سرانجام سر یک پروژه در بیروت دچار حادثه شد و درگذشت.
گفتوگو با دومین بدلکار ایرانی درباره ارشا اقدسی/ چگونه میتوان بدلکار شد؟
پیشینه بدلکاری در سینما
صحنه ای معروف در تاریخ سینما وجود دارد که هارولد لوید، کمدین معروف از عقربههای ساعت یک برج آویزان است. صحنهای که در زمان خودش میلیونها آدم را بر صندلی سینما میخکوب کرد. در چنین صحنههایی احساس نیاز به بدلکاری که به جای بازیگر اصلی، جلوههای میدانی را اجرا کند، ایجاد شد. در ابتدا فیلم سازان به دنبال افرادی میرفتند که یا دیوانه سینما بودند یا امیدی برای ادامه زندگی نداشتند و از آنها کمک میگرفتند. آنموقع فیلمهای اکشن چندان رایج نبود و به بدلکاریها بیشتر در کمدیها نیاز بود. با ظهور فیلمهای وسترن، ستارههای ورزش گاوبازی و سوارکاری وارد عرصه سینما شدند و به بدلکاری و بازیگری پرداختند. دهههای 1950 و 60 به بعد زمان توسعه فناوریهای مدرن بدلکاری مانند air rams، کیسههای هوا و آتش گلولهها بود. فناوریهایی که تا امروز همچنان در حال تکامل و توسعه هستند. بنابراین بدلکارانی ظهور کردند که به کمک ارتقای کیفی پروژههای سینمایی آمدند. این حرفه با رایج شدن جلوههای رایانهای تا حد زیادی تحت تاثیر قرار گرفت. اجرای برخی صحنهها می توانست بسیار دشوار و گران باشد بنابراین جلوههای رایانهای میتوانستند این مسئله را حل کنند. البته بدلکاری به خاطر واقعیتر بودنش همچنان کاربرد خودش را دارد و هنوز هم در بزرگترین پروژههای سینمایی استفاده می شود.
چگونه میتوان بدلکار شد؟
خطر کردن، سرعت عمل و استقبال از هیجان، از لازمههای بدلکاری هستند. پس مردان و زنانی باید وارد این حرفه شوند که مشکلی با این موارد نداشته باشند. بدلکاری چیزی نیست که با مدرک به دست بیاید اما فعالیت در رشتههایی مانند پارکور، ورزشهای رزمی، اتومبیلرانی، دوچرخهسواری، غواصی و صخرهنوردی به یک فرد کمک خواهد کرد که بدلکار موفقتری شود. یک بدلکار باید با انجام تمرینها و ورزش کردن، قدرت بدنی اش را بالا ببرد و بدنش انعطافپذیری داشته باشد، از نظر قلبی و عروقی قدرتمند باشد و آمادگی روحی خوبی برای تصمیمگیری در لحظه داشته باشد. شرکت کردن در دورههای آموزش بدلکاری و کارآموزی پیش افرادی که در این حرفه اعتبار دارند به یک فرد تازهکار کمک میکند که بر مهارتهای خودش در این عرصه بیفزاید و بتواند به پروژههای سینمایی و تلویزیونی راه پیدا کند.
بدلکاری مدیون مطالعات و تلاشهای «ارشا» است/ دومین بدلکار ایرانی که بیش از 40 بار در فیلمهای مختلف در کنار «اقدسی» برای چپکردن خودرو حاضر بوده از این حرفه پرخطر میگوید
«محسن خداپرست»، یکی از اعضای حرفهای گروه بدلکاران 13 که «ارشا اقدسی» موسس آن بود، کمتر از دو هفته پیش برای آخرین بار با ارشا که در لبنان بود، صحبت کرده است. او که هنوز باورش نمیشود ارشا در یک صحنه بدلکاری دچار سانحه شده و فوت کرده، در گفتوگو با ما درباره این حرفه و اقدسی، نکات کمتر شنیده شدهای را میگوید. در خور ذکر است که «خداپرست» در اولین همایش رسمی بدلکاران ایران به عنوان دومین بدلکار مرد ایرانی، تندیس بهترین بدلکاران مرد ایران را دریافت کرده و در آثاری همچون «نگار»، «جرم»، «گلشیفته»، «به وقت شام»، «قهرمانان کوچک»، «امکان مینا»، «رخ دیوانه»، «شهرزاد»، «شهر موشها 2»، «سلام بر فرشتگان» و «دختر شاه پریون» به عنوان بدلکار حضور داشته است.
12 سال است در این حرفه مشغولم
از او درباره ورودش به این شغل میپرسم که میگوید: «به طور کلی، مردم با خطرات این کار آشنایی زیادی ندارند و تا زمانی که وارد این حرفه نشوند، نمیدانند که مشقتها و سختیهای زیادی دارد. خیلی از متقاضیان بودند که وارد این رشته شدند، بعد از تجربه این سختیها، پا پس کشیدند ولی من پوستم کلفتتر بوده و الان تقریبا 12 سال است که به صورت حرفهای در این کار ماندهام. درباره ورودم به این شغل باید بگویم به صورت خیلی اتفاقی به این رشته علاقهمند شدم. یک جست و جوی ساده در اینترنت کردم و با آقای اقدسی آشنا شدم. بنابراین یک ایمیل به او زدم که خیلی سریع جواب داد و من را به باشگاهی که در آن تمرین میکردند، دعوت کرد. بعد از این که چند وقت در تمرینهایشان شرکت کردم، تستهای اولیه را دادم و از همان روز، در خدمت گروه بودم و هستم».
بدلکار در زمان اجرا، استرس ندارد!
از دومین بدلکار ایرانی درباره استرس این شغل میپرسم که میگوید: «هرکار و حرکت بدلکاری که قرار است در یک فیلم اجرا شود، در مرحله پیش تولید، بارها و بارها با حضور اعضای گروه بدلکاری با جزئیاتش به دقت بررسی میشود. بنابراین چون روی آن حرکت، بررسیهای زیادی انجام میشود، یک جورایی برای بدلکار عادیسازی میشود و میداند که دقیقا چطور باید مرحلهبهمرحله پیش برود تا کار به بهترین و بیخطرترین شکل ممکن انجام شود. بنابراین در زمان اجرا، معمولا بدلکار استرس زیادی ندارد.»
2 هفته پیش با اقدسی صحبت کردم
«آخرین بار که با آقای اقدسی صحبت کردم، تقریبا دو هفته پیش بود. او در لبنان و در حال کار روی همین خودرویی بود که برنامه داشت با آن چپ کند»، خداپرست با این مقدمه میافزاید: «من در این سالها، نزدیک به 40 بار تجربه چپکردن خودرو با ارشا را پشت سر گذراندم. معمولا من چنین خودروهایی را برای ارشا درست می کردم و در این مدت، حتی یک خراش روی بدن او نیفتاده بود. ارشا در ساخت چنین خودروهایی، گاردکشیاش، آمادهسازی رمپ، اجرای چپکردن و... بسیار مهارت داشت ، نمیدانم چه بگویم دیگر. قبل از این که به لبنان برود، از من دعوت کرد که در این سفر همراهی اش کنم اما به خاطر مشغله کاری نتوانستم با او بروم. البته قبل از سفر به من نگفته بود که در بدلکاریاش، چپ کردن خودرو هم دارد وگرنه قطعا با او همکاری میکردم. این روزها فکر میکنم حضور من در آنجا ممکن بود که مانع آن حادثه تلخ شود.»
ارشا خیلی مهربان بود اما در کار خیلی جدی
خداپرست درباره خصوصیات اخلاقی اقدسی هم میگوید: «ارشا در کارش واقعا درجه یک بود. جزئیات را مدام چک میکرد تا خطری، خودش و تیم را تهدید نکند. تمام مهارتهایی که در این رشته کسب شده، مدیون تحقیقات و مطالعاتی است که اقدسی در این سالها داشته و ارتباطی که او با تیمهای خارجی بدلکاری داشت. البته گروههای خارجی، اطلاعات زیادی به ما نمیدادند و ارشا بر اساس آنالیزی که از فیلمها انجام میداد، با تکنیکهای جدید آشنا میشد. من هنوز باورم نمیشود که سر یک چپ کردن ساده، چنین اتفاقی برای ارشا بیفتد. ارشا در کار خیلی جدی و حرفهای بود. این حرفه اصلا شوخیبردار نیست، اما خارج از کار، فوقالعاده مهربان و با تمام اعضای گروه رفیق بود. خط قرمزش هم در کار این بود که هیچکدام از ما نباید یک اشتباه را دو بار تکرار میکردیم.»
استقبال کنندگان از خطر/ درباره مشهورترین بدلکاران جهان که سرنوشت تلخی داشتهاند
افراد زیادی از دوره سینمای صامت تا سینمای غرق در فناوری امروز به بدلکاری پرداختهاند که دچار حادثه شدند. در ادامه بخشهای از زندگی بعضی از آنها را مرور میکنیم.
آرت شول/ سقوط هواپیما و غرقشدن در اقیانوس آرام
هر فیلم شاهکار، احتمالا جنبه تاریک خودش را هم دارد. فیلم «تاپ گان» یکی از دوست داشتنیترین فیلم های دهه 80 است اما تعداد کمی از مردم میدانند که یک بدلکار بزرگ هنگام تیراندازی سر صحنه فیلم جانش را از دست داده است؛ آرت شول، خلبان و بدلکار آمریکایی در فیلمهای مختلف هالیوودی بدلکاری کرده بود. او سال 1985 سر فیلم برداری فیلم کلاسیک «تاپ گان» با بازی تام کروز بر اثر یک سانحه هواپیما جانش را از دست داد. «شول» در حال چرخش وارونه در یک هواپیمای کوچک مجهز به دوربین بود که این هواپیما به اقیانوس آرام سقوط کرد. او لحظاتی پیش از مرگش در پیامی از درون کابین گفته بود: «من یک مشکل دارم، من یک مشکل جدی دارم». جسد و هواپیمای این بدلکار ۵۳ ساله هیچگاه پیدا نشد.
دار رابینسون/ برخورد با صخره
۲۶ مارس ۱۹۴۷ در لسآنجلس به دنیا آمد و در ۱۳ سالگی بود که به واسطه مهارتش در استفاده از ترامپولین، عکس اش روی مجله لایف رفت. یکی از شاهکارهای بدلکاری دار رابینسون، سکانس پایانی فیلم «پاپیون» و لحظهای است که شخصیت استیو مک کویین خودش را از جزیره شیطان به پایین پرتاب میکند. رابینسون در این صحنه به جای مک کویین از صخرهای به ارتفاع ۳۰ متر پایین پرید و یکی از تماشاییترین لحظات بدلکاری تاریخ سینما را رقم زد. رانندگی در لبه دره گرند کنیون و سقوط به همراه چترنجات یکی دیگر از کارهای خارقالعاده بدلکاری رابینسون است. معروف بود که بدلکاریهای رابینسون همواره با دقت برنامهریزی میشدند به طوری که در طول ۱۳ سال فعالیت بدلکاریاش هرگز حتی یک استخوان از بدنش آسیب ندید. با این حال ۲۱ نوامبر ۱۹۸۶ در صحنه فیلم «رمز و راز میلیون دلاری» در حادثه موتورسیکلت و برخورد با یک صخره کشته شد.
ایجیباکوناس/ سقوط از طبقه 22 و باز نشدن چترنجات
فردی که مصمم بود با سقوط از طبقه ۲۲ ساختمانی در فیلم «استیل» در سال ۱۹۷۹ که در آن نقش بدل «جورج کندی» را بازی می کرد، رکورد ثبت شده توسط «دار رابینسون» را از آن خود کند. باکوناس پیش از این در فیلمهایی مانند «جنگجوها» به کارگردانی والتر هیل حضورهای موفقی داشت. او سر صحنه فیلم «استیل» در اجرای پرش خودش البته موفق عمل کرد اما در هنگام فرود، کیسه هوای زیر او پاره و باعث مصدومیت شدیدش شد. باکوناس به بیمارستان منتقل شد اما بر اثر شدت جراحات روز بعد در ۲۷ سالگی درگذشت.
پیمان ابدی/ قهرمان شیرجه و بدلکار جهانی
پیمان ابدی زاده سال ۱۳۵۱ در یوسفآباد تهران به دنیا آمد. در شش سالگی به ورزش اسکی پرداخت و در ۱۲ سالگی برای ادامه تحصیل به آلمان سفر کرد. ابدی، طراح و کارگردان صحنههای اکشن بود. رشته تخصصی ورزشی او شیرجه بود که مدالهای بسیاری گرفته بود و به خاطر شیرجه بیهمتایش در فرانکفورت، موفق به ثبت نام خود در رکوردهای گینس شد. او عضو تیم Action concept یکی از چهار تیم برتر اکشن جهان بود و با طراحی و اجرای صحنههای اکشن در پروژههای پُرآوازهای مانند هشدار برای کبرا ۱۱، پلیسهای موتورسوار، ۱۰۰ درجه، دلقک و فرشتگان وحشی مهارتهای علمی و فنی خود را به نمایش گذاشت. او سرانجام در عصر روز چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۸ پس از تجربههای بدلکاری بسیار در سینمای ایران، در حین اجرای یک صحنه اکشن، در تلهفیلم چشمهای نامحسوس، جان خود را از دست داد.
خراسان