arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۳۳۴۸۹
تاریخ انتشار: ۰۴ : ۰۰ - ۲۸ مرداد ۱۴۰۰

سفرنامه‌ی ناصرالدین‌شاه به خراسان، یک‌‌شنبه ۲۷ مرداد ۱۲۴۶؛ امروز باید رفت به منزل تیلاور که خاک فندرسک است/ امروز را همه به اسیر بخشیدن گذشت

امروز باید رفت به منزل تیلاور که خاک فندرسک است... امروز را همه، از سه ساعت به غروب مانده الی شب به اسیر بخشیدن گذشت. اسرا را ریختند به چادر. به قدر شصت نفر به اندرون داده شد – با بچه و غیره و غلام – به قدر صد نفر به مردم متفرقه از هر جور داده شد، خیلی هم زیاد ماند... هرکس دست اسیری را گرفته می‌خواست، به او می‌بخشیدم. محقق، آقاعلی، ملک‌صور [و] عبدالعلی‌خان دختر و عروس‌های بسیار خوشگل بردند. همه حرف اسیر و بردن و غیره بود. بسیار خسته شدم.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ امروز باید رفت به منزل تیلاور که خاک فندرسک است. سه فرسنگ راه است. صبح رفتم حمام. بعد رخت پوشیده، سوار اسب بزرگ حیدرقلی‌خانی شده، راندیم رو به مابین مغرب و شمال. امروز کالسکه‌ها همه خالی می‌روند.

هیأت ارضی: طرفین راه همه کوه‌های بلند بزرگ است با جنگل. عرض دو کوه یک میدان اسب می‌شود. از هر دره – یعنی از اکثر دره‌ها – آب جاری است. آب‌های خوب داخل دره می‌شود. آب کاشی‌دار هم می‌آید این‌جاها زیاد شده، رودخانه می‌شود. به قدر ده سنگ آب دارد. با حیدرقلی‌خان، عین‌الملک و غیره صحبت‌کنان می‌آمدیم. طرفین رودخانه اغلب بوستان بود. چون راه تنگ بود، اغلب خراب شده بود، زیر دست و پا. شلتوک هم خیلی کاشته بودند. خلاصه همین‌طور الی دو فرسنگ راندیم. بعد از آن این رودخانه همین‌طور از دره می‌رود پایین، به همین هیأت ارضی. آن وقت از طرف دست چپ راهی است، می‌رود برای گردنه‌ی تیلاور.

زیر گردنه رسیدیم. کل کالسکه‌ها و عرّاده‌ها با سربازها و غیره آن زیر ایستاده بودند، معرکه بود. بسیار بد راهی است. کالسکه و عرّاده را به زورِ صِرف باید برد. از گردنه بالا رفته، اردو و ده تیلاور پیدا شد. در محوطه واقع است، دورش همه کوه‌های بلند است. جنگل دارد اما کم.

وارد چادر شده. نهر آب بزرگی می‌گذشت از چادر، اما گل‌آلود. ناها را منزل خوردم. جواب‌های طهران را نوشتم. خیلی طول کشید الی عصر. هوا گرم [و] رطوبی بود، مه هم اطراف را داشت. امروز را همه، از سه ساعت به غروب مانده الی شب به اسیر بخشیدن گذشت. اسرا را ریختند به چادر. به قدر شصت نفر به اندرون داده شد – با بچه و غیره و غلام – به قدر صد نفر به مردم متفرقه از هر جور داده شد، خیلی هم زیاد ماند. معرکه بود، تماشای غریبی داشت. هرکس دست اسیری را گرفته می‌خواست، به او می‌بخشیدم. محقق، آقاعلی، ملک‌صور [و] عبدالعلی‌خان دختر و عروس‌های بسیار خوشگل بردند. همه حرف اسیر و بردن و غیره بود. بسیار خسته شدم. در میان اسرا یک زن هندی پیدا شد، ده سال قبل در راه عباس‌آباد برده بودند. در اوبه‌ی یموت‌ها بود. آورده بودند. می‌خندید، صحبت می‌کرد می‌خواند، نماز می‌کرد پشت سر من. به فیضه‌باجی شبیه بود در میان اسرا. به انیس‌الدوله داده شد، خیلی بامزه است، زن خوبی است.

شب بعد از شام قرق شد. پیش‌خدمت‌ها و غیره آمدند، بعد خوابیدم. شب بسیار هوای حبسی بود، گرم، پشه هم داشت. میرشکار رفته بود صحرای زردابه را ببیند. امروز آمد گفت: «آهوز زیاد است. گور هم دیدم.» بنا شد امشب سواره برود، فردا آن صحرا جرگه شود.

 

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه، از ربیع‌الاول ۱۲۸۳ تا جمادی‌الثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تصحیح: مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، صص ۳۲۰-۳۲۱.

برچسب ها: فندرسک ، تیلاور
نظرات بینندگان