پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ امروز باید رفت «رَسَنان»، از محال لواسان. صبح از خواب برخاسته رفتیم حمام. بعد رخت پوشیده، سوار اسب حاجی مصطفیقلیخانی شده، با امینالدوله [و] اعتمادالسلطنه صحبتکنان راندیم. یحییخان [و] امینالملک امروز رفته بودند شهر.
راندیم، سر دو راه رسیدیم. نبی، برادر میرشکار، آمد که «از راه دست چپ برویم.» با عمله خلوت و غیره از آن راه راندیم. هاشم، میرزاعلینقی، علیرضاخان، محمدعلیخان و غیره بودند [و] عکاسباشی. از راهی که پیرارسال رفته بودیم راندیم به وسکاره. از توی ده گذشته، رفتم بالای کوه. آدمهای میرشکار در کوه گفتند یک دسته شکار بوده است، گریزاندهاند. بعد از راهی که از بغله میرفت راندیم. در آخر دره، زیر سایهی بید و غیره ناهار خوردم. حاجی میرزاعلی هم آمد. به رحمتاللهخان خبر پسرش را داده بودند، همراه بود. دور دور با کسالت راه میرفت.
بعد از ناهار سوار شده راندیم. سیاچی هم بود. افتادیم از گردنهی ایرا [و] جورد به راه راست. راهی بود توی دره، بسیار تنگ و بد راهی بود. بُنه هم باز جلو خیلی بود. از کلان چهارباغ گذشته، به رسنان که منزل بود رسیدیم.
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه، از ربیعالاول ۱۲۸۳ تا جمادیالثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامهی اول خراسان، تصحیح: مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ص ۳۶۵.