روزنامه دولتی ایران نوشت: با روی کار آمدن ولادیمیر پوتین از میراث یلتسین مبنی بر سردرگمی در سیاست خارجی بویژه از حیث ایجاد موازنه در برابر غرب و شرق بیثبات، ضعف قوه مجریه و غلبه الیگارشیهای مالی دور شده است.
روسیه با ایجاد ثبات در سیاست داخلی، در سیاست خارجی بیشتر بهدنبال این است که از اقتصاد و انرژی و همین طور سیاست خارجی برای توسعه قدرت و ثروت بهرهبرداری کند.
پوتین سیاست خارجی روسیه را بـر اصـولی عمـلگرایانـه استوار کرد. این اصول عبارتند از تأکید بر اقدام، بازی مثبت با همه طرفها، جلوگیری از تقابلجویی بینتیجـه، تأکید بر هویت چندگانه و انعطافپذیر، فرصتطلبی راهبردی، مـشارکت در ائـتلافهـای گـسترده و بیدردسر، تقویت نهادهای منطقهای و بینالمللی و همچنین مـشارکت به جای مفهوم نظام چنـدقطبی فعال؛ هرچند که با قدرت گرفتن روسیه بخصوص در دوره ریاست جمهوری اول ولادیمیر پوتین سخن از نظام چند قطبی یا نظام چند جانبه گرا، بهصورت نرم وارد ادبیات دولتمردان روسیه شد.
در دوره ریاست جمهوری پوتین، تغییرات قابل ملاحظهای در رویکرد روسیه نسبت به دنیای خارج ایجاد شد. او سه اصلِ نوسازی اقتصادی، دستیابی به جایگاهی در فرآیندهای رقابت جهانی و احیای موقعیت «قدرت بزرگ» روسیه را مبنای سیاست خارجی قرار داد. بر این اساس، روسیه باید بر اولویتهای قابل حصول متمرکز میشد و قدرت و نفوذ واقعی خود را با توجه به معیارهای عملی و عینی مورد بازاندیشی قرار میداد.
او راهبرد «قدرت بزرگ مدرنِ هنجارمند» که مبتنی بر همگرایی محتاطانه با نظام بینالملل در عین حفظ استقلال روسیه بود را بهعنوان راهکار منطقی انتقال از دورهگذار به نظم جدید مورد تأکید قرار داد و برای عملیاتی کردن آن، شیوه عملگرایی که بر بازی مثبت و تأکید بر هویت چندگانه و انعطاف پذیر، تمرکز بر سازوکارهای کارآمد، فرصت طلبی راهبردی، ایدئولوژی زدایی از سیاست خارجی، «تعامل گزینشی» و مشارکت در ائتلافهای گسترده و «بیدردسر» را برگزید.
قید وصفی «بزرگ» در این راهبرد مترتب بر پیش زمینههای تاریخی، توانایی روسیه در اعمال نفوذ بر مسائل جهانی و عدم امکان نادیده گرفتن منافع راهبردی آن از سوی جامعه جهانی است. پوتین درصدد است با طرح مفهوم «بزرگ» در این راهبرد، روسیه پس از شوروی را موجودیتی تاریخی، قابل درک و شناخته شده معرفی کند. از دیدگاه او روسیه برای معرفی هویت خود به جامعه بینالملل، اگر به تاریخ کوتاه دوره پس از شوروی تکیه کند، نمیتواند رابطهای برابر با شرکای خارجی خود برقرار کند و اگر خود را شوروی کوچک و جانشین آن تعریف کند در تقابل با غرب و امریکا قرار میگیرد. با توجه به اینکه این راهبرد تا حدود زیادی بازتاب خواست مردم روسیه برای رفع عقدههای تحقیر ملی پس از فروپاشی شوروی و پسرفتهای دهه ۹۰ است، میتواند راهحلی برای بحران حل نشده هویت ملی نیز باشد؛ لذا روسیه در این رویکرد با تأکید بر هویت پیوسته تاریخی خود و اینکه نمیخواهد وابسته و منزوی باشد، تعامل و همکاری مثبت با همه طرفها در عین حفظ استقلال خود را مورد توجه جدی قرار داده است.
قید وصفی «هنجارمند» در این راهبرد مترتب بر آن است که پوتین ضمن توجه به محدوده منابع سیاست خارجی و واقعبینی نسبت به کمبود منابع در این حوزه، به این درک رسیده که اقدام برای تغییر منزلت در شرایط حاضر بینالمللی باید با در نظر داشتن اصل حفظ وضع موجود صورت گیرد تا زمینه تحریک بینالمللی فراهم نشود، در غیر این صورت این راهبرد به جای اینکه تأمینکننده منافع ملی باشد، منابع محدود موجود را نیز از بین خواهد برد.
این راهبرد با توجه به اینکه ضمن تعهد به حفظ وضع موجود، زمینه را برای تغییر منزلت روسیه در عرصه بینالملل فراهم میآورد حاوی نوعی آرمانگرایی واقعبینانه است، به این نحو که روسیه سعی دارد هدف آرمانگرایانه تغییر منزلت خود به سطح یک قدرت بزرگ را با التفات به ملزومات واقعی حفظ وضع موجود در صحنه بینالمللی تنظیم کند.
این امر باعث شده که روسیه با استفاده از تجارب گذشته و با توجه به وضع جدید نظام بینالمللی رفتار و کنشهای سیاسی خود را عملیاتی کند؛ دورهای که روسیه بهعنوان وامدار و میراثدار شوروی سابق باید جایگاه خود در نظم جدید را حفظ کند. در این میان کشورهایی که از اتحاد جماهیر شوروی سابق جدا شده و اعلام استقلال کردند، در اولویت سیاست خارجی روسیه کنشگری و واکنشگری این کشور قرار دارد. بر همین اساس روسیه یک محیط امنیتی پیرامون خود تعریف کرده است که براساس آن دکترین امنیتی خود را طراحی کرد.
در دکترین امنیت ملی روسیه در سال ۲۰۰۰ رسماً آمده است که روسیه مخالف نظام تک قطبی و هژمونی ایالات متحده امریکا است. در سال ۲۰۱۰ با گذشت ۱۰ سال و سرو سامان دادن به وضعیت داخلی این کشور، دکترین ۲۰۱۰ روسیه بهصورت کاملاً ویژهای به گسترش نفوذ سیستمی غرب و خطرات موضوعی همچون سلاحهای کشتار جمعی، تروریسم جهانی و نقض قوانین بینالمللی از خود واکنش نشان داد و در طی این مدت پاسخ روسیه در جنگ اوستیا در گرجستان اتفاق افتاد و روسیه برای اولین بار بعد از فروپاشی شوروی رویکرد خود را تغییر داد و استقلال اوستیا و آبخازیا را بهعنوان جمهوری خود مختار به رسمیت شناخت؛ و بازی نیمه تمامی را مدیریت کرد و تمرکز خود را روی محور قطب شمال آرام آرام بیشتر کرد.
روسیه در دکترین ۲۰۱۴ نظامی خود سازمان ناتو و امریکا را بهعنوان عمدهترین تهدید علیه امنیت ملی خود تلقی میکند. روسیه در این سند نگران گسترش و اصرار غرب در محدودسازی نقش روسیه است و بهصورت شفاف در دکترین خود از چند خطر یاد میکند که یکی از آنها سامانه موشکهای استراتژیک ضد بالستیک است و اعتقاد دارد که استقرار این سامانه تعادل اتمی جهان را بر هم میزند. همچنین در این سند استفاده از سلاح اتمی برای دفاع را حق روسیه قلمداد کرده و به موضوع استقرار سلاح در فضا که یادآور حساسیت روسها در نقد جنگ ستارگان است و همچنین فعالیت برخی شرکتهای خارجی را تهدید نامیده است و برطبق اعلام رسانهها بندهای جدیدی در زمینه تأمین منافع روسیه در قطب شمال، روابط متحدانه با دو جمهوری آبخازیا و اوستیای جنوبی به آن اضافه شده است.
بر همین اساس هنگامی که در یک انقلاب رنگی علیه ویکتور یانکوویچ توسط غرب گرایان تحت حمایت امریکا و اروپا صورت گرفت، روسیه آن را تهدید بزرگی علیه امنیت ملی خود تعریف کرد و شبه جزیره کریمه را به خاک خود الحاق کرد. هرچند غرب به رهبری امریکا تحریمهایی را صورت داده بود، اما هیچ گاه در رویکرد روسیه تأثیری نداشت. در سال ۲۰۲۰ سند جدید روسیه منتشر شد. سند جدید تصریح میدارد که روسیه در سالهای اخیر قابلیتش را برای تاب آوردن فشار تحریمهای خارجی نشان داده و به تداوم تلاش برای کاستن از اتکا به واردات در بخشهای کلیدی اقتصاد اشاره میکند. طبق این استراتژی، با افزایش رقابتپذیری و انعطافپذیری در قبال هم تهدیدات داخلی و هم تهدیدات خارجی و با ایجاد شرایط مناسب برای رشد اقتصادی در نرخهای بالاتر از متوسط جهانی، امنیت اقتصادی تضمین میشود.
این سند بر مشروعیت استفاده از هم تدابیر متقارن و هم نامتقارن برای سرکوب «اقدامات غیردوستانه» یا جلوگیری از آنها از سوی عواملی که بهدنبال تهدید حاکمیت یا تمامیت ارضی روسیه هستند در این شرایط تأکید میکند. با توجه به اسناد جدید امنیت ملی روسیه، ناتو و امریکا بهعنوان تهدیدهای همیشگی ثبات در شرق و روسیه ارزیابی میشود.
بر این اساس بعد از بحران سال ۲۰۱۴ و جنگ داخلی اوکراین و همچنین قدرت گرفتن غربگرایان و تمایل ناتو به انضمام اوکراین به سازمان پیمان آتلانتیک شمالی، روسیه تمام ابزارهای خود را برای جلوگیری از حضور ناتو در مرزهای خود صورت داد.
با توجه به موضوع روسیه ضمن برگزاری رزمایشهای مختلف نظامی در روزهای اخیر استقلال دو منطقه خود مختار دونتسک و لوهانسک را بهعنوان جمهوری به رسمیت شناخت. قدرت بزرگ هنجارمند بخوبی این را فهمیده است که دوره هژمونی غرب به رهبری امریکا تمام شده است و یگانه ابزار ایالات متحده، تحریم است. امری که دیگر آفتاب آن هم در حال غروب کردن است.