arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۶۴۷۲۵
تاریخ انتشار: ۵۴ : ۲۳ - ۰۸ اسفند ۱۴۰۰

«بازجویی از صدام» به قلم مامور اطلاعاتی سیا، شماره ۸: معلوم بود که صدام عمیقا به خاطر ایران – کنترا از آمریکا ناخرسند است

مامور اطلاعاتی سیا: صدام تلاش کرده بود طوری عمل کند که گویی قضیه‌ی ایران – کنترا خللی در نظرش نسبت به ایالات متحده به وجود نیاورده است. معهذا معلوم بود که عمیقا به خاطر آن‌چه رفتار دوگانه‌ی آمریکایی‌ها با دشمنش در جنگی خونین می‌دانست، ناخرسند است.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ جلسه‌ی چهارم را با پرسشی درباره‌ی تاریخ آغاز کردیم. از صدام پرسیدیم به کدام‌یک از رهبران جهان علاقه‌مند است. برای مدتی طولانی و عمیق به این سوال فکر کرد. پاسخ‌هایش غافل‌گیرکننده بود. گفت دوگل، لنین، مائو و جرج واشنگتن را ستایش می‌کند. همه‌ی آن‌ها پایه‌گذار یک نظام سیاسی بودند، و شاید صدام از این رو به آن‌ها دل‌بستگی داشت، چون خودش، عراق مدرن و آن‌چه برای صاحب‌نظران آشناست، یعنی حزب بعث، را شکل داده بود. نکته‌ی جالب این بود که به هیچ رهبر عربی اشاره نکرد.

صدام گفت به ویژه فرانسوی‌ها را دوست دارد: «من دوبار به آن‌جا رفته‌ام و ژاک شیراک، شهردار پاریس، را خوب می‌شناسم. بنا داشتم دوباره بروم، ولی بعد، جنگ‌ها شروع شدند و آدم کی وقت دارد موقعی که کشورش درگیر جنگ است دست به سفر بزند.» وقتی درباره‌ی رابطه‌اش با شیراک پرسیدیم، گفت شیراک او را درک نکرده است. صدام فکر می‌کرد که آن‌ها با هم دوست هستند، ولی شیراک به او کمک نکرده است. اتکای صدام به فرانسوی‌ها – عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل – بود تا از تلاش‌هایش برای خارج شدن از تحریم‌های بین‌المللی حمایت کند. با وجود این، فرانسوی‌ها نمی‌توانستند از صدام بیش از آن‌چه شایسته‌اش بود حمایت کنند. در این حین، صدام با قسمت بالاییِ ران خودش حرکتی کرد، گویی می‌خواست چیز ناراحت‌کننده‌ای را دور کند... [در خود کتاب چند خط نقطه‌چین آمده که یعنی به لحاظ امنیتی مجاز به انتشار نبوده - انتخاب]وقتی که به یواس‌اس استارک ایالات متحده‌ی آمریکا اشاره کردم، صدام ناگهان سکوت کرد. تا آن موقع به نظر می‌رسید که در حال لذت بردن از بحث است، ولی حالا بی‌رغبت شده بود و ترجیح می‌داد چیزی نگوید. به بحث ادامه دادم. در ماه مه ۱۹۸۷ دوران جنگ ایران و عراق، عراقی‌ها به اشتباه با موشک‌های اگزوسه، ناو استارک آمریکا را هدف قرار دادند که از حمل و نقل بین‌المللی در خلیج‌فارس پشتیبانی می‌کرد. به صدام گفتم، این احساس به برخی از تحلیل‌گران آمریکایی دست داده بود که حمله به این کشتی عامدانه بود، تلاشی از سوی صدام برای انتقام گرفتن از قضیه‌ی ایران – کنترا؛ رخدادی که [ادعا می‌شد]در جریان آن، آمریکا محرمانه و از طریق اسرائیل به ایران سلاح فروخت، دو دشمن منطقه‌ای در جریان جنگ ایران و عراق. صدام حاضر نشد به چشم‌هایم نگاه کند.

مضطربانه با چشم‌بندش بازی می‌کرد، پرز‌های نامرئی آن را می‌کند و آن‌ها را می‌فشرد و باز می‌فشرد. این نوع رفتار غیرمعمول بود و هر وقت موضوعی ناراحت‌کننده پیش می‌آمد، این کار را تکرار می‌کرد. در ادبیات بازجویان و روان‌شناسان حرفه‌ای، این یک سرنخ غیرکلامی بود.

صدام تلاش کرده بود طوری عمل کند که گویی قضیه‌ی ایران – کنترا خللی در نظرش نسبت به ایالات متحده به وجود نیاورده است. معهذا معلوم بود که عمیقا به خاطر آن‌چه رفتار دوگانه‌ی آمریکایی‌ها با دشمنش در جنگی خونین می‌دانست، ناخرسند است. سال‌ها بعد، در یک جلسه‌ی اطلاع‌رسانی در لانگلی، چارلز دولفور جست‌وجوگر سلاح‌های کشتارجمعی سعی کرد مرا قانع کند که ایران – کنترا اهمیتی برای صدام نداشته است. او یک جدول زمانی با نقاط عطف مشخص درباره‌ی رابطه‌ی صدام با ایالات متحده تهیه کرده بود. پرسیدم: «چرا ۱۹۸۶ – سالی که قضیه‌ی ایران کنترا فاش شد – در این فهرست نیست؟» وقتی این قضیه را گوشزد کردیم، مشخص بود که دولفور پریشان شده است.

منبع: جان نیکسون، «بازجویی از صدام؛ تخلیه اطلاعاتی رئیس‌جمهور»، ترجمه: هوشنگ جیرانی، تهران: کتاب پارسه، چاپ شانزدهم، ۱۴۰۰، صص ۸۹-۹۱.

نظرات بینندگان