خاطرات حسن روحانی، شماره ۱۱۴: وقتی مامورین ساواک دنبالم افتادند

خاطرات روحانی: یکى از فعالان آن مسجد به نام آقاى جمعه اى، آخر منبر یادداشتى به من داده نوشته بود تعدادى از مأمورین بیرون مسجد منتظر شما هستند که بعد از منبر شما را دستگیر کننـد. آقـای جمعه اى خود از مأمورین شهربانى بود. بعد از چند دقیقه یادداشت کوتاه دیکرى به من دادکه نوشته بود به هر نحو شده بعد از منبر سریع داخل آبدارخانه ى مسجد شوید تا از درب شت مسجد شما را أز منطقه خارج کنیم، زیرا مأموران بیرون درب اصلى مسجد ایستاده اند. باخواندن یادداشت، ناگهان فکرى به ذهنـم رسـید و لذا وقتى به ذکر مصیبت رسیدم، گفتم: چراغ‌ها را خاموش کنید و بعد شروع کردم به خوانـدن روضه و در آخر روضه گفتم، همه با صداى بلند پنج بار بگویید یا حسین. به این ترتیب در ضمن یا حسین گفتن مردم، من از منبر ایین آمدم و از درب آبدارخانه بیرون رفتم!