«نباید قیصریه مردم را به خاطر دستمال قدرت به آتش بکشیم» عنوان یادداشت عباس عبدی در روزنامه اعتماد است که در آن آمده: غیرمنتظره نیست که عدهای بکوشند تا با تمسک به شیوههای گوناگون، بقای خود را حفظ کنند و طبعا در این راه نیز دست به اقداماتی میزنند که از نظر جامعه قابل پذیرش و اخلاقی نیست و حتی باید محکوم شوند. ولی انجام اقداماتی که بینتیجه بودن و شکست آن قطعی است برای بقای خود قابل درک نیست. سیاستهای جاری در ۱۶ ماه گذشته درباره اینترنت از این نمونه است.
تردیدی نیست که ساختار رسمی از اثرات اینترنت عصبانی است و باز هم تردیدی نیست که دروغ و خلاف واقعیت در این فضا وجود دارد و از این دروغها هم عصبانی هستند و در نتیجه میخواهند کاری علیه این فضا کنند. ولی به نظر میرسد که علت مخالفت با این فضا، انتشار اخبار دروغ آن نیست، زیرا اگر انتشار حقیقت و نظرات افراد در فضای رسانهای واقعی، از جمله صدا و سیما و مطبوعات امکانپذیر بود، طبعا کسی هم دنبال فضای مجازی برای کسب حقیقت نمیرفت. بنابراین مساله اصلی مخالفت با فضایی است که انحصار آن از دست حکومت خارج شده است. انحصاری که در فضای رسانههای داخلی همچنان وجود دارد. تا اینجای کار قابل پیشبینی است که برای حفظ انحصار رسانهای خود میکوشند که فضای مجازی و اینترنت را هم به انحصار خود درآورند.
ولی مشکل از جاهای دیگری آغاز میشود. اول اینکه اینترنت به یک زیرساخت ضروری جامعه تبدیل شده است، مثل برق، حمل و نقل، بانکداری و بدون وجود این زیرساخت توسعه اقتصادی و اجتماعی امکانپذیر نیست. به علاوه اینترنت فقط در محدوده داخل کشور نیست، بلکه روابط با جهان نیز رکن اساسی آن است. وجودش در مبادلات اسنادی، آموزشی و پژوهشی، مالی و پولی، ارتباطات، گردشگری و... ضروری است، بهطوری که دسترسی به آن جزیی از حقوق اولیه شناخته شده است.
نکته دوم این است که با گذشت زمان امکان دور زدن اینترنت سختتر و سختتر میشود و چه بسا تحولات اخیر در فناوری از جمله استارلینک، ماجرا را به کلی تغییر دهد. اصولاً سیاستگذاری بر منع و فیلترینگ، بسیار هزینهبر و نیز ناپایدار است و هر آن ممکن است که شیوههای جدیدی برای خنثی کردن آنها به وجود آید. نکته مهم بعدی اینکه دسترسی به اخبار و نظرات منحصر به اینترنت نیست، دسترسی به ماهوارهها ممکن است و میتواند نقش مخربتری را ایفا کند؟ بنابراین فیلتر شدن و یا کاهش سرعت اینترنت، میتواند عوارض جدی در همه حوزهها داشته باشد.
برای مثال رفتن یا به تعبیر تندتری فرار یک بازیکن خارجی از تیم پرسپولیس میتواند آغاز یک فرآیند جدید باشد. حتی ممکن است شکایت علیه او در دادگاه ورزش نیز پذیرفته نشود یا از این پس مسابقات بینالمللی در ایران برگزار نگردد. یا حتی در حوزههای غیر ورزشی نیز ایران به کلی منزوی گردد زیرا مسیر ارتباط با جهان اینترنت است اگر این قطع شود، مثل آن است که راه و فرودگاه و برق و تلفن قطع شود. از سوی دیگر زندگی و معیشت مردم بهشدت با اینترنت گره خورده است. چند روز پیش به تناسبی مدیر یک هلدینگ بخش خصوصی را دیدم که برای سرمایهگذاری در سال آینده برنامه داشت، ولی نگران بود که آیا انجام دهد یا خیر؟ میگفت در همین چند ماه به دلیل مشکلات اینترنت، درآمد یکی از شرکتهای زیرمجموعه آن که شناخته شده هم هست و صدها کارگر دارد، حدود یکسوم کاهش یافته است.
خلاصه اینکه مقاومت در برابر تحولات فناوری بیفایده است، تمام انرژی حکومت را صرف خود میکند و آن را تحلیل میبرد و مستهلک میکند و توانی و فرصتی را برای فکر کردن به توسعه و رفاه مردم باقی نمیگذارد و از همه بدتر اینکه نه فقط رفاه مردم را در خطر قرار میدهد، بلکه کینه و نفرت عجیبی را در مردم ایجاد میکند که حد و اندازه ندارد. گمان نکنید که منظورمان مردم طبقه متوسط به بالا هستند، بله؛ آنان هم هستند، ولی اکنون و در ابعاد بسیار بزرگتر مردم و جوانان طبقات پایین هستند که برای انجام کارهای عادی خود باید مزه انواع مشقات را بچشند تا از فیلترینگ عبور کنند و سرعت اندک اینترنت را تحمل کنند، و هر روز بیشتر از گذشته کینهجو و خشمگین میشوند.
این ادعاها را میتوان به راحتی تحقیق کرد و نتایج آن را دریافت. روشن است که نباید قیصریه مردم را به خاطر دستمال بیارزش قدرت به آتش کشید. و آخرین نکته اینکه چرا میگوییم سیاست جاری درباره فضای مجازی شکست خورده است؟ اگر به آمار و ارقام دنبالکنندگان و بازدیدها و موافقتها و مخالفتهای زیر پستهای منتشره در فضای مجازی مراجعه شود نشان میدهد که نه تنها این سیاست به اهدافش نرسیده، سهل است که دوستان و طرفداران خود را بیش از پیش به حاشیه رانده است.